برنامه جنبش دادخواهی – گفتگو با حسن ظریف زندانی سیاسی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۲
ویژه برنامه جنبش دادخواهی ۱۴مرداد ۱۳۹۶
همراه هستیم با حسن ظریف، یکی از زندانیان سیاسی که طی سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۲ به مدت ۱۲سال در زندانهای جمشیدیه، اوین و قزلحصار بوده و بهخصوص در مقطع قتل عام، شاهد آن جنایت بزرگ علیه فرزندان مردم ایران بوده است.
سؤال: آقای ظریف با چی شروع کنیم؟
حسن ظریف: چون در ایام 6و 7 مرداد و فروغ اشرف هستیم ابتدا میخواستم یاد کنم از فرماندهان دلیرم محمد رضا بختیاری و اصغر یعقوب پور و همرزمان شجاعم حمید زمانی و حنیف امامی که در دفاع از اشرف جانانه جنگیدند و در راه آزادی این میهن بخون کشیده شدند. همنطور میخوام از شهدای والا مقامی چون غلامرضا خسروی و علی صارمی یاد بکنم که در زندانهای خمینی با دلاوری رو در روی دژخیم ایستادند و از شرف نام مجاهد خلق دفاع کرده و قهرمانانه سربدار شدند. همچنین درود میفرستم به همه زندانیان مقاومی چون علی معزی، ارژنگ داوودی و ابوالقاسم فولادوند که هر روزه صدای عدالت خواهی، و دفاعشان از کیان آزادی، بلند است و با پیامها و اعلام حمایت های خود از جنبش دادخواهی مردم ایران، شجاعانه در مقابل دژخیم ایستاده اند و از شرف مردم ایران و فرزندان مجاهد آنها دفاع می کنند و با صدای بلند و رسا به دژخیم بیا بیا میگویند. درود بر همه آنها و همه زندانیان مقاومی که با اعتصاب غذاها و پایداری های جانانه شان در واقع نمود عینی اشرف 350 هستند.
این جانبازیها و این پایداریها مؤید این است که هرچند نزدیک به سه دهه از قتل عام 30000 مجاهد و مبارز در زندانهای خمینی گذشته، اما چون عاملان این جنایات در ارکان مختلف این رژیم، هنوز بر سر کارند و با بی شرمی تمام از عملکردهای خود دفاع میکنند ، باید که با جنبش داد خواهی عاملان این جنایات را هر چه زودتر به پای میز محاکمه کشید.
اگه در طی سالیان گذشته، رژیم به شدت در صدد پوشاندن این قتل عام وسیع بود و آنرا انکار میکرده، اما امروزه با اعترافات متعدد و مکرری که از طرف دست اندرکاران مختلف این رژیم منتشر شده، دیگه بحث این نیست که با ادله و شواهد مختلف بخواهیم بگیم و اثبات کنیم که در سال 67چنین قتل عام وسیعی صورت گرفته و چه ابعادی داشته. بلکه بحث این است که باید از این خونها و جانهای پاکی که گرفته شده دفاع کرد و نگذاشت ولی فقیه طلسم شکسته و جنایتکار، مدعی بشه که جای شهید و جلاد عوض شده.
شروع قتل عام
سؤال: آقای ظریف راستی داستان قتل عام از چه روزی شروع شده.؟ آیا از سال 67 شروع شده؟
حسن ظریف: جلاد اصلی این مردم و این وطن همانا خمینی ملعون است که از همان سالهای اول انقلاب بساط شکنجه و اعدام را در این مملکت گستراند و برای حفظ حاکمیت ننگینش از هیچ جنایتی فرو گذاری نکرد.
سالگرد قتل عام سال 67 است و من می خوام به عنوان یکی از شاهدان این جنایت که به مدت 12 سال در زندانهای خمینی بودم بگم و تاکید کنم که از همان سال 60 و خصوصا بعد از 30 خرداد، خمینی تصمیم به نابودی تام وتمام مجاهدین داشت و نمی خواست حتی یک مجاهد هم زنده بماند. و روزانه 70 – 80 نفر را فقط در اوین تیر باران میکرد و بیشرمانه اسامی آنها را در روزنامه های خودش چاپ می کرد. سپس برای هزاران نفری که در زندانها نگه داشته بود بدنبال این بود که آنها را یا ببراند و تواب کند و یا اگر کسی هنوز بر سر آرمانش ایستاده او را از بین ببرد.
شاید بعضی هموطنان ندانند و یا نشنیده باشند همه ما که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین دستگیر شده بودیم، با اینکه حکمهای مختلفی مثل 5سال و 10 سال و 15 سال داشتیم، در کنار آن یک حکم بالاتری هم داشتیم که حکم محارب بودکه مجازاتش اعدام است.
همین روزهای اخیر آخوند فلاحیان جنایتکار به این موضوع صریحا اعتراف کرده و احتمالا هموطنان کلیپ آنرا دیده باشند،
تصمیم به قتل عام زندانیان تصمیمی نبود که ناشی از شرایط بعد از پذیرش قطعنامه و حمله فروغ جاویدان باشه. چون در طول 6 سال قبل از آن، خمینی و لاجوردی همواره بدنبال نابودی همه زندانیان خصوصا مجاهدین بودند ولی شرایط آن برایشان فراهم نمی شد. مسئله شان یک چیز بیشتر نبود . پاک کردن صورت مسئله زندانیان سیاسی.
در سالهای61 و 62 که بساط مصاحبه گیری از زندانیان بطور گسترده در حسینه اوین پهن بود لاجوردی ملعون به دفعات به ما می گفت که حکم اصلی همه شما همان حکم محاربه است و همگی باید اعدام بشید و این از رافت امام و جمهوری اسلامیه که شما را زنده نگه داشته.
شواهد دیگری از تصمیم رژیم به قتل عام زندانیان بیش از سال۶۷
سؤال: دیگر چه شواهدی بر این موضوع هست
حسن ظریف: در سال 66 که مقاومت زندانیان به اوج تازه ای رسیده بود و اعتصاب غذاهای گسترده ای در زندان اوین و گوهر دشت براه افتاده بود. همه سربازجوها و شکنجه گران اصلی زندان مثل محمدتوانا و مجتبی حلوایی و پیشوا و امثال آنها بطور صریح بما میگفتند که قصد داریم بزودی همهتون رو تعیین تکلیف کنیم. ما دیگه نمی خواهیم زندانی سیاسی داشته باشیم.
در بهمن ماه سال 66 هم که نمایشگاهی ترتیب دادند که وسایل زندانیان را در آن به نمایش گذاشتند که بگویند زندانیان با این وسایل قصد حمله و هجوم به پاسداران زندان داشتند. یعنی خمینی که نتوانسته بود با شکنجه و انفرادی های طویل المدت عزم راسخ زندانی را در هم بشکنه تصمیم جدی گرفته بود تا در اولین فرصتی که برایش فراهم میشه، همه زندانیان را نابود کنه.
همانطور که طی سالیان گذشته افشا شده و می دانید، پس از خوردن جام زهر آتش بس و پذیرش قطعنامه 598 از طرف خمینی، ابتدا در زندان شایع کردند که جنگ تمام شده و امام قصد داره که عفو عمومی بده و این هیات هم هیات عفو است. رییس این هیات، آخوند نیری بود و اعضای آن هم افرادی چون آخوند رییسی که اخیرا میخواست رییس جمهور بشه و آخوند مصطفی پور محمدی که در حال حاضر هم وزیر دادگستری آخوند روحانیست.
شروع کار هیأت مرگ
سؤال: شروع کار هیأت مرگ کی بود
حسن ظریف: شروع کار این هیات از روز 6 مرداد بود که در زندان وضعیت فوق العاده برقرار شد. یعنی ملاقات کلیه زندانیان قطع شد، حتی تردد همه پاسداران و نگهبانهای زندان را هم قطع کردند، خطوط تلفن و هر گونه امکانی که اخبار زندان را به بیرون منتقل کنه قطع شد. این هیات یک روز در میان بین زندان اوین و گوهر دشت تردد می کرد و زندانیها را در دسته های 40- 50 نفره و بعضا بیشتر، برای بررسی وضعیت آنها، از بندها پیش این هیات می بردند.
هرکس را به دادگاه می بردند اصلی ترین سوال نیری این بود که اتهامت چیه؟ وقتی هم که جواب میشنید که اتهامم مجاهده، حکم براش قطعی بود و بدون مجال او را بیروی کرده و به صف اعدامیها می فرستاد.
هیات مرگ ابتدا از نفراتی شروع کرد که مواضع روشن و واضحی داشتند و به عنوان نمایندگان بندها شناخته می شدند. روز 6 مرداد بود که من از طریق مورس شنیدم که مجاهدین دلیرجعفر اردکانی وجابر حبیبی را از بند ابدیها به شعبه برده اند و حکم اعدام گرفته و دیگر به بند برنگرداندند. بدنبال آن از بند خواهران خبر رسید که از طریق خواهران مجاهدم زهره اسماعیلی و شهین پناهی فهمیدم که خواهران مجاهدم منیره رجوی، مریمگلزاده غفوری, زهرا فلاحت, سهیلا, هما هم جزو اولین نفراتی بودند که برای دادگاه و اعدام بردند.
بعد از این افراد شاخص نوبت به زندانیانی رسید که ما به آنها دوبارهای می گفتیم چون برای بار دوم دستگیر شده بودند. تعداد آنهایی که من با آنها رابطه داشتم حدود 83 نفر بود که از طریق مورس به آنها وصل بودم. همه آنها را بجز چند نفر معدود در همان دوسه روز اول اعدام کردند.
بعد نوبت به بقیه افراد بند ها رسید که زندانیان را در دسته های 40 – 50 نفره و بعضا هم بیشتر از بند ها بیرون کشیده و به دادگاه می بردند.
چیزی را که خودم شاهد بودم در روز 7 مرداد حدودساعت 2 تا 3 بعد از ظهر بود که دیدم حدود 70-80 نفر از خواهران مجاهد را از بندشان بیرون کشیده و برای انفرادی و دادگاه می بردند. وقتی که از طریق مورس با آنها تماس گرفتم. گفتند که مرتضوی ( رییس زندان) آمده و اتهام را میپرسید و هر کس که گفت اتهامش مجاهد است بیرون کشید.
سؤال: آیا کسی میتونه تصویر کاملی از این قتل عام را یک روزی ترسیم کند؟
حسن ظریف: پرداختن به موضوع قتل عام سال 67 همیشه برایم سخت بوده و هست، چون ابعاد گسترده ای داره و هر بار هم که راجع به آن صحبت میشه می بینم که یک از هزار آنچه واقع شده هم بیان نشده و تصویر کاملی از این جنایت بدست نمیاد. زیرا این قتل عام بطور سراسری در همه شهرها و استانهای کشور بوده و هر چه زمان می گذرد گوشه دیگری از این جنایت پیدا و افشا میشه. در همینجا از همه هموطنانم در داخل وخارج کشور که بطور مستقیم یا غیر مستقیم در جریان هر گوشه ای از این جنایت بوده اند با سازمان مجاهدین و سیمای آزادی تماس بگیرند و اطلاعاتشون رو منتقل کنند. در این جنبش عظیم دادخواهی که براه افتاده هر خبر و سندی که گوشه ای از آن را روشن کنه بسیار بسیار ارزشمنده.در واقع اطلاعات شما بخشی از وجدان تاریخ کشور ما و ملت ماست که این مطالب را در خودش ذخیره کرده و بایدکه حالا آنرا در صحنه بین المللی بکار گرفته و قاتلان فرزندان این مرز و بوم را به پای میز محاکمه کشید.
حماسه زندانیان در مقابل هیأت مرگ
سؤال: مواجهه ی زندانیان با هیآت مرگ چگونه بود
حسن ظریف: در مورد اصلی ترین موضوع که چگونگی مواجه شدن زندانیان با هیات مرگ است و به جرات میتوانم راجع به آن بگویم، روحیه بالا و شجاعت بی نظیر کسانی بود که در مقابل هیات مرگ قرار گرفتند. جا داره که به نمونه هایی از آن اشاره کنم.
مجاهد دلیر یوسف عماد زاده وقتی در مقابل نیری قرار میگیره و از او اتهامش را میپرسه به او میگه من مجاهد خلق وفرزند خلقم. نیری با شنیدن این حرف اشاره میکنه که او را ببرید.
مجاهد خلق اصغر غلامی اهل قائمشهر بود و 10 سال حکم داشت. وقتی نیری از او اتهامش را می پرسه به او میگه من فدائیم. نیری که پرونده اصغر زیر دستش بود و می دونست که او از هواداران مجاهدینه با تعجب میگه: ولی اتهام تو که چیز دیگری بود فدایی نبودی . اصغر هم به او میگه من فدایی مسعود و مریم هستم و به این هم افتخار می کنم.
محمد فرجاد یکی از مجاهدان وارسته و بزرگی بود که در طی سالهای گذشته زندان نقش بسزایی در شکل گیری مناسبات زندان و روحیه مقاومت و پایداری ما داشت. وقتی که عباس فتوت پاسبخش زندان او را به دادگاه پیش نیری میبره، به نیری میگه حاج آقا این یکی از سران اونهاست و مسئول بندشان بوده. نیری هم بدون اینکه از محمد سوالی کنه میگه ببرینش.
مورد دیگه در مورد حمید خضریه که دو سه روز قبل از آن برادرش اصغر را اعدام کرده بودند و یک برادر دیگرشان هم در سال 60 به شهادت رسیده بود. چون حمید سن کمی داشت و در سن 16- 17 سالگی دستگیر شده بود، نیری از او اتهامش را میپرسه و حمید در جواب میگه اتهامش هواداری از سازمان پر افتخار مجاهدین است. نیری رو به میگه ما اصغر رو اعدام کردیم و اون برادر بزرگت هم که قبلا اعدام شده. برو یک چیزی بنویس که اعدامت نکنیم و برای مادرت بمونی.حمید هم با سر فرازی میگه خانواده و مادر من، آرمان منه و یک لحظه هم از آن جدا نمیشم. در همین نقطه بود که نیری او را هم به صف اعدامیها فرستاد.
پرداختن به همه ابعاد این جنایت فرصت زیادی می طلبه و بیشتر از این نمیخوام که وقت برنامه را بگیرم و در پایان حرفم اینه که باید به پیام این خونها توجه کرد و هر کس باید از خود بپرسد که این شهدا حرفشان چی بود. و چرا رژیم دست به قتل سراسری زندانهای کشور زد؟
حال وظیفه ما چیست و باید چکارکنیم؟ آیا باید گذاشت تا قاتلان فرزندان این میهن همچنان بر سر کار باشند و بیشتر شکنجه و اعدام کنند؟ یا با شرکت هر چه گسترده تردر جنبش دادخواهی نگذاریم دژخیم همچنان دست ببرد و در ملاء عام شکنجه کند و شلاق بزندو در میدانهای شهر چوبه های دار و جرثقالهای اعدام بپا کند؟
همراه هستیم با حسن ظریف، یکی از زندانیان سیاسی که طی سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۲ به مدت ۱۲سال در زندانهای جمشیدیه، اوین و قزلحصار بوده و بهخصوص در مقطع قتل عام، شاهد آن جنایت بزرگ علیه فرزندان مردم ایران بوده است.
سؤال: آقای ظریف با چی شروع کنیم؟
حسن ظریف: چون در ایام 6و 7 مرداد و فروغ اشرف هستیم ابتدا میخواستم یاد کنم از فرماندهان دلیرم محمد رضا بختیاری و اصغر یعقوب پور و همرزمان شجاعم حمید زمانی و حنیف امامی که در دفاع از اشرف جانانه جنگیدند و در راه آزادی این میهن بخون کشیده شدند. همنطور میخوام از شهدای والا مقامی چون غلامرضا خسروی و علی صارمی یاد بکنم که در زندانهای خمینی با دلاوری رو در روی دژخیم ایستادند و از شرف نام مجاهد خلق دفاع کرده و قهرمانانه سربدار شدند. همچنین درود میفرستم به همه زندانیان مقاومی چون علی معزی، ارژنگ داوودی و ابوالقاسم فولادوند که هر روزه صدای عدالت خواهی، و دفاعشان از کیان آزادی، بلند است و با پیامها و اعلام حمایت های خود از جنبش دادخواهی مردم ایران، شجاعانه در مقابل دژخیم ایستاده اند و از شرف مردم ایران و فرزندان مجاهد آنها دفاع می کنند و با صدای بلند و رسا به دژخیم بیا بیا میگویند. درود بر همه آنها و همه زندانیان مقاومی که با اعتصاب غذاها و پایداری های جانانه شان در واقع نمود عینی اشرف 350 هستند.
این جانبازیها و این پایداریها مؤید این است که هرچند نزدیک به سه دهه از قتل عام 30000 مجاهد و مبارز در زندانهای خمینی گذشته، اما چون عاملان این جنایات در ارکان مختلف این رژیم، هنوز بر سر کارند و با بی شرمی تمام از عملکردهای خود دفاع میکنند ، باید که با جنبش داد خواهی عاملان این جنایات را هر چه زودتر به پای میز محاکمه کشید.
اگه در طی سالیان گذشته، رژیم به شدت در صدد پوشاندن این قتل عام وسیع بود و آنرا انکار میکرده، اما امروزه با اعترافات متعدد و مکرری که از طرف دست اندرکاران مختلف این رژیم منتشر شده، دیگه بحث این نیست که با ادله و شواهد مختلف بخواهیم بگیم و اثبات کنیم که در سال 67چنین قتل عام وسیعی صورت گرفته و چه ابعادی داشته. بلکه بحث این است که باید از این خونها و جانهای پاکی که گرفته شده دفاع کرد و نگذاشت ولی فقیه طلسم شکسته و جنایتکار، مدعی بشه که جای شهید و جلاد عوض شده.
شروع قتل عام
سؤال: آقای ظریف راستی داستان قتل عام از چه روزی شروع شده.؟ آیا از سال 67 شروع شده؟
حسن ظریف: جلاد اصلی این مردم و این وطن همانا خمینی ملعون است که از همان سالهای اول انقلاب بساط شکنجه و اعدام را در این مملکت گستراند و برای حفظ حاکمیت ننگینش از هیچ جنایتی فرو گذاری نکرد.
سالگرد قتل عام سال 67 است و من می خوام به عنوان یکی از شاهدان این جنایت که به مدت 12 سال در زندانهای خمینی بودم بگم و تاکید کنم که از همان سال 60 و خصوصا بعد از 30 خرداد، خمینی تصمیم به نابودی تام وتمام مجاهدین داشت و نمی خواست حتی یک مجاهد هم زنده بماند. و روزانه 70 – 80 نفر را فقط در اوین تیر باران میکرد و بیشرمانه اسامی آنها را در روزنامه های خودش چاپ می کرد. سپس برای هزاران نفری که در زندانها نگه داشته بود بدنبال این بود که آنها را یا ببراند و تواب کند و یا اگر کسی هنوز بر سر آرمانش ایستاده او را از بین ببرد.
شاید بعضی هموطنان ندانند و یا نشنیده باشند همه ما که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین دستگیر شده بودیم، با اینکه حکمهای مختلفی مثل 5سال و 10 سال و 15 سال داشتیم، در کنار آن یک حکم بالاتری هم داشتیم که حکم محارب بودکه مجازاتش اعدام است.
همین روزهای اخیر آخوند فلاحیان جنایتکار به این موضوع صریحا اعتراف کرده و احتمالا هموطنان کلیپ آنرا دیده باشند،
تصمیم به قتل عام زندانیان تصمیمی نبود که ناشی از شرایط بعد از پذیرش قطعنامه و حمله فروغ جاویدان باشه. چون در طول 6 سال قبل از آن، خمینی و لاجوردی همواره بدنبال نابودی همه زندانیان خصوصا مجاهدین بودند ولی شرایط آن برایشان فراهم نمی شد. مسئله شان یک چیز بیشتر نبود . پاک کردن صورت مسئله زندانیان سیاسی.
در سالهای61 و 62 که بساط مصاحبه گیری از زندانیان بطور گسترده در حسینه اوین پهن بود لاجوردی ملعون به دفعات به ما می گفت که حکم اصلی همه شما همان حکم محاربه است و همگی باید اعدام بشید و این از رافت امام و جمهوری اسلامیه که شما را زنده نگه داشته.
شواهد دیگری از تصمیم رژیم به قتل عام زندانیان بیش از سال۶۷
سؤال: دیگر چه شواهدی بر این موضوع هست
حسن ظریف: در سال 66 که مقاومت زندانیان به اوج تازه ای رسیده بود و اعتصاب غذاهای گسترده ای در زندان اوین و گوهر دشت براه افتاده بود. همه سربازجوها و شکنجه گران اصلی زندان مثل محمدتوانا و مجتبی حلوایی و پیشوا و امثال آنها بطور صریح بما میگفتند که قصد داریم بزودی همهتون رو تعیین تکلیف کنیم. ما دیگه نمی خواهیم زندانی سیاسی داشته باشیم.
در بهمن ماه سال 66 هم که نمایشگاهی ترتیب دادند که وسایل زندانیان را در آن به نمایش گذاشتند که بگویند زندانیان با این وسایل قصد حمله و هجوم به پاسداران زندان داشتند. یعنی خمینی که نتوانسته بود با شکنجه و انفرادی های طویل المدت عزم راسخ زندانی را در هم بشکنه تصمیم جدی گرفته بود تا در اولین فرصتی که برایش فراهم میشه، همه زندانیان را نابود کنه.
همانطور که طی سالیان گذشته افشا شده و می دانید، پس از خوردن جام زهر آتش بس و پذیرش قطعنامه 598 از طرف خمینی، ابتدا در زندان شایع کردند که جنگ تمام شده و امام قصد داره که عفو عمومی بده و این هیات هم هیات عفو است. رییس این هیات، آخوند نیری بود و اعضای آن هم افرادی چون آخوند رییسی که اخیرا میخواست رییس جمهور بشه و آخوند مصطفی پور محمدی که در حال حاضر هم وزیر دادگستری آخوند روحانیست.
شروع کار هیأت مرگ
سؤال: شروع کار هیأت مرگ کی بود
حسن ظریف: شروع کار این هیات از روز 6 مرداد بود که در زندان وضعیت فوق العاده برقرار شد. یعنی ملاقات کلیه زندانیان قطع شد، حتی تردد همه پاسداران و نگهبانهای زندان را هم قطع کردند، خطوط تلفن و هر گونه امکانی که اخبار زندان را به بیرون منتقل کنه قطع شد. این هیات یک روز در میان بین زندان اوین و گوهر دشت تردد می کرد و زندانیها را در دسته های 40- 50 نفره و بعضا بیشتر، برای بررسی وضعیت آنها، از بندها پیش این هیات می بردند.
هرکس را به دادگاه می بردند اصلی ترین سوال نیری این بود که اتهامت چیه؟ وقتی هم که جواب میشنید که اتهامم مجاهده، حکم براش قطعی بود و بدون مجال او را بیروی کرده و به صف اعدامیها می فرستاد.
هیات مرگ ابتدا از نفراتی شروع کرد که مواضع روشن و واضحی داشتند و به عنوان نمایندگان بندها شناخته می شدند. روز 6 مرداد بود که من از طریق مورس شنیدم که مجاهدین دلیرجعفر اردکانی وجابر حبیبی را از بند ابدیها به شعبه برده اند و حکم اعدام گرفته و دیگر به بند برنگرداندند. بدنبال آن از بند خواهران خبر رسید که از طریق خواهران مجاهدم زهره اسماعیلی و شهین پناهی فهمیدم که خواهران مجاهدم منیره رجوی، مریمگلزاده غفوری, زهرا فلاحت, سهیلا, هما هم جزو اولین نفراتی بودند که برای دادگاه و اعدام بردند.
بعد از این افراد شاخص نوبت به زندانیانی رسید که ما به آنها دوبارهای می گفتیم چون برای بار دوم دستگیر شده بودند. تعداد آنهایی که من با آنها رابطه داشتم حدود 83 نفر بود که از طریق مورس به آنها وصل بودم. همه آنها را بجز چند نفر معدود در همان دوسه روز اول اعدام کردند.
بعد نوبت به بقیه افراد بند ها رسید که زندانیان را در دسته های 40 – 50 نفره و بعضا هم بیشتر از بند ها بیرون کشیده و به دادگاه می بردند.
چیزی را که خودم شاهد بودم در روز 7 مرداد حدودساعت 2 تا 3 بعد از ظهر بود که دیدم حدود 70-80 نفر از خواهران مجاهد را از بندشان بیرون کشیده و برای انفرادی و دادگاه می بردند. وقتی که از طریق مورس با آنها تماس گرفتم. گفتند که مرتضوی ( رییس زندان) آمده و اتهام را میپرسید و هر کس که گفت اتهامش مجاهد است بیرون کشید.
سؤال: آیا کسی میتونه تصویر کاملی از این قتل عام را یک روزی ترسیم کند؟
حسن ظریف: پرداختن به موضوع قتل عام سال 67 همیشه برایم سخت بوده و هست، چون ابعاد گسترده ای داره و هر بار هم که راجع به آن صحبت میشه می بینم که یک از هزار آنچه واقع شده هم بیان نشده و تصویر کاملی از این جنایت بدست نمیاد. زیرا این قتل عام بطور سراسری در همه شهرها و استانهای کشور بوده و هر چه زمان می گذرد گوشه دیگری از این جنایت پیدا و افشا میشه. در همینجا از همه هموطنانم در داخل وخارج کشور که بطور مستقیم یا غیر مستقیم در جریان هر گوشه ای از این جنایت بوده اند با سازمان مجاهدین و سیمای آزادی تماس بگیرند و اطلاعاتشون رو منتقل کنند. در این جنبش عظیم دادخواهی که براه افتاده هر خبر و سندی که گوشه ای از آن را روشن کنه بسیار بسیار ارزشمنده.در واقع اطلاعات شما بخشی از وجدان تاریخ کشور ما و ملت ماست که این مطالب را در خودش ذخیره کرده و بایدکه حالا آنرا در صحنه بین المللی بکار گرفته و قاتلان فرزندان این مرز و بوم را به پای میز محاکمه کشید.
حماسه زندانیان در مقابل هیأت مرگ
سؤال: مواجهه ی زندانیان با هیآت مرگ چگونه بود
حسن ظریف: در مورد اصلی ترین موضوع که چگونگی مواجه شدن زندانیان با هیات مرگ است و به جرات میتوانم راجع به آن بگویم، روحیه بالا و شجاعت بی نظیر کسانی بود که در مقابل هیات مرگ قرار گرفتند. جا داره که به نمونه هایی از آن اشاره کنم.
مجاهد دلیر یوسف عماد زاده وقتی در مقابل نیری قرار میگیره و از او اتهامش را میپرسه به او میگه من مجاهد خلق وفرزند خلقم. نیری با شنیدن این حرف اشاره میکنه که او را ببرید.
مجاهد خلق اصغر غلامی اهل قائمشهر بود و 10 سال حکم داشت. وقتی نیری از او اتهامش را می پرسه به او میگه من فدائیم. نیری که پرونده اصغر زیر دستش بود و می دونست که او از هواداران مجاهدینه با تعجب میگه: ولی اتهام تو که چیز دیگری بود فدایی نبودی . اصغر هم به او میگه من فدایی مسعود و مریم هستم و به این هم افتخار می کنم.
محمد فرجاد یکی از مجاهدان وارسته و بزرگی بود که در طی سالهای گذشته زندان نقش بسزایی در شکل گیری مناسبات زندان و روحیه مقاومت و پایداری ما داشت. وقتی که عباس فتوت پاسبخش زندان او را به دادگاه پیش نیری میبره، به نیری میگه حاج آقا این یکی از سران اونهاست و مسئول بندشان بوده. نیری هم بدون اینکه از محمد سوالی کنه میگه ببرینش.
مورد دیگه در مورد حمید خضریه که دو سه روز قبل از آن برادرش اصغر را اعدام کرده بودند و یک برادر دیگرشان هم در سال 60 به شهادت رسیده بود. چون حمید سن کمی داشت و در سن 16- 17 سالگی دستگیر شده بود، نیری از او اتهامش را میپرسه و حمید در جواب میگه اتهامش هواداری از سازمان پر افتخار مجاهدین است. نیری رو به میگه ما اصغر رو اعدام کردیم و اون برادر بزرگت هم که قبلا اعدام شده. برو یک چیزی بنویس که اعدامت نکنیم و برای مادرت بمونی.حمید هم با سر فرازی میگه خانواده و مادر من، آرمان منه و یک لحظه هم از آن جدا نمیشم. در همین نقطه بود که نیری او را هم به صف اعدامیها فرستاد.
پرداختن به همه ابعاد این جنایت فرصت زیادی می طلبه و بیشتر از این نمیخوام که وقت برنامه را بگیرم و در پایان حرفم اینه که باید به پیام این خونها توجه کرد و هر کس باید از خود بپرسد که این شهدا حرفشان چی بود. و چرا رژیم دست به قتل سراسری زندانهای کشور زد؟
حال وظیفه ما چیست و باید چکارکنیم؟ آیا باید گذاشت تا قاتلان فرزندان این میهن همچنان بر سر کار باشند و بیشتر شکنجه و اعدام کنند؟ یا با شرکت هر چه گسترده تردر جنبش دادخواهی نگذاریم دژخیم همچنان دست ببرد و در ملاء عام شکنجه کند و شلاق بزندو در میدانهای شهر چوبه های دار و جرثقالهای اعدام بپا کند؟