This browser does not support the video element.

بی پرده – خمینی و مجاهدین – قسمت پنجم.. ظهور خمینی

میخواهیم در ادامه جستجوی خودمان در مورد نحوه ورود خمینی به ایران روی سالهای آخر قبل از انقلاب متمرکز شویم. در برنامه گذشته گفتیم که عوامل متعددی راه خمینی را برای رسیدن به کرسی ولایت باز کردند. یکی اش ضربه اپورتونیستی به مجاهدین بود که مفصل در برنامه های گذشته صحبتش را کردیم و باعث شد که برای یک دوره سازمان مجاهدین متلاشی شود. به این ترتیب خمینی که تا قبلش در انزوا در عراق بود فرصت پیدا کرد که روی موج انقلاب ضد سلطنتی مردم که خواست اصلیش آزادی بود، سوار شود. البته این فرصت با انتخابات آمریکا و آمدن کارتر در پست ریاست جمهوری برایش فراهم شد.
کارتر: از آنجایی که ما آزاد هستیم، ما هرگز نمی توانیم نسبت به سرنوشت آزادی دیگران بی تفاوت باشیم. اخلاقیات ایجاب میکند که برای جوامعی ارجحیت قائل شویم که در رعایت حقوق بشر با ما سهیم هستند.
کارتر در روز ۳۰ دی ۱۳۵۴ سوگند خورد. اتفاقی که به هیچ وجه باب طبع شاه نبود. چون شاه در جریان انتخابات آمریکا به رقیب کارتر یعنی فورد ۱۲۰میلیون دلار کمک کرده بود. علتش هم این بود که شاه از اینکه کارتر پیگیر اصلاحات در ایران شود نگرانی داشت. این نگرانی بی دلیل نبود، شعار کارتر در سیاست خارجی حمایت از صلح و حقوق بشر بود که بعدها به "سیاست حقوق بشر" کارتر معروف شد. چون کارتر فکر میکرد که اگر همپیمانان آمریکا در زمینه حقوق بشر اصلاحاتی انجام بدهند میتواند از انقلاب دراین کشورها جلوگیری کند. به همین دلیل شاه زیر فشار قرار گرفت که میزان سرکوب را کاهش بدهد و حتی کنگره آمریکا خواهان این شد که فروش اسلحه به ایران به بهبود وضعیت حقوق بشر مشروط شود. مطبوعات غربی و سازمانهای بین المللی شروع به انعکاس وضعیت وخیم حقوق بشر و جنایات ساواک کردند و شاه به وضوح از این وضعیت آشفته بود:
خبرنگار: من از شاه درباره گزارشهای مکرر شکنجه که توسط ساواک علیه مردم انجام میشود سوال کردم. وقتی که نهادی مانند کمیسیون بین المللی قضات به اینجا می آید و گزارشی منتشر میکند که با وجود مسائلی که شما بیان میکنید، شکنجه ادامه دارد


شاه: آنها از کجا میدانند .. آنها نمیتوانند دائم این ادعا را تکرار میکنند


خبرنگار: آنها درباره شکنجه روحی و فیزیکی میگویند،


شاه: فیزیکی را قبول ندارم.. شاید در زمانهای گذشته ولی الان نه.


خبرنگار: چرا شما به ساواک نیاز دارید؟شاه: چرا؟ همه احتیاج دارند. کی پلیس مخفی ندارد؟ اگر یک کشور معتبر بگوئید که ندارد. البته سر معتبر میشود بحث کرد. ولی کی ندارد؟


از آنجایی که حکومت شاه یک دیکتاتوری وابسته بود، برای ادامه نظامش به حمایتهای سیاسی و نظامی آمریکا نیاز داشت. بنابراین شاه مجبور شد برای راضی کردن آمریکا به برخی تغییرات تن بده و شلاق و اعدام را کنار بگذارد. این تغییرات از اواخر سال ۱۳۵۵ با آزاد کردن برخی زندانیان سیاسی و اجازه دادن به صلیب سرخ برای بازدید از زندان ها شروع شد. و در سال ۵۶ با آوردن جمشید آموزگار بعنوان نخست وزیر ادامه پیدا کرد. شاه فکر میکرد با کمی اصلاحات مثل انقلاب سفید سال ۳۹-41 میتواند این موج فشار را رد کند. ولی برای مخالفین شاه روشن شده بود که شاه از روی ضعف حکومتش به خواست آمریکا تن داده


خبرنگار: گفته میشود که شما با حمایت آمریکایی ها به قدرت رسیدید و حالا هم آمریکایی ها شما را مجبور کرده اند که سیاست گشایش و آزادی را به اجرا بگذارید. آیا آمریکایی ها هنوز هم در کنار شما قرار دارند؟
شاه: هنگامی که ۲۵سال پیش مردم ایران از مرد و زن و کودک و سالخورده با قیام شان من را از نو فراخواندند با تبلیغاتی که بعد از آن شد آمریکایی ها مدعی شدند که ۶۰هزار دلار در جریان آن قیام دو روزه هزینه کردند. داوری درباره این را به عهده شما میگذارم که چطور با ۶۰هزار دلار میشود یک انقلاب برپا کرد؟


مجری: همانطور که می بینید شاه حتی در این مصاحبه هم نمیتواند این واقعیت را تکذیب کند که تغییراتی که ایجاد کرده به خواست آمریکا بوده. البته ناگفته نماند آن چیزی هم که شاه از آن بعنوان قیام مردمی یاد میکند در تاریخ ایران به اسم کودتای ننگین ۲۸مرداد ثبت شده/ که دو دهه بعد از همین مصاحبه شاه، وزیر خارجه وقت آمریکا به حمایت آمریکا از این کودتا اذعان کرد و تلویحا بهمین خاطر از مردم ایران معذرت خواهی کرد:
مادلین آلبرایت
در سال ۱۹۵۳ آمریکا نقش مؤثری در ترتیب دادن براندازی نخست‌وزیر مردمی ایران محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور معتقد بود که اقداماتش به دلایل استراتژیک موجهند ولی آن کودتا آشکارا باعث پس‌رفت سیر تکامل سیاسی ایران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امور داخلی آنان ناراحتند. علاوه براین در ربع قرن بعد از آن ایالات متحده و غرب پیوسته از رژیم شاه حمایت کردند.


اگر شاه حتی زیر فشار آمریکا واقعا سرکوب را کنار گذاشت و اصلاحات انجام داده بود، پس چرا هنوز مردم مرگ بر شاه میگفتند و برعلیه او انقلاب کردند؟


همانطور که گفتیم شاه اصلا خودش با این اصلاحات موافق نبود. بلکه این اقدامات را فقط برای بهبود چهره اش نزد طرف حسابهای خارجی اش انجام میداد. ضمن اینکه اقداماتی که شاه به خواست آمریکا انجام میداد با خواسته های مردم خیلی فاصله داشت. چون اصل دعوای انقلابیون با شاه بر سر نوع حکومتش بود، یعنی دیکتاتوری سلطنتی. به چه دلیل یکی باید بیاد ثروت مملکت را به جیبش بریزد و تاج و تختی برای خودش درست کند و همه امور و قوای مملکت در دستش باشد در حالی که اصلا در هیچ انتخاباتی توسط مردم انتخاب نشده. بعد هم حکومت تا ابد دست این فرد باشد و وراثتی نسل اندر نسل به پسرش منتقل شود و در خانواده ایشان بماند. یعنی اصل دعوای مردم و نیروهای انقلابی با شاه بر سر این بود که شاه هرگز از این کوتاه نمی آمد. ضمن اینکه شاه نه تنها تا روز آخر حکومتش ذره یی از ثروت و قدرت خودش کوتاه نیامد بلکه جابجا با ایجاد حکومت نظامی و شلیک به مردم بر خلاف آن اصلاحات به خونریزی از مردم ادامه داد.
پیام رادیویی: دولت شاهنشاهی ایران بمنظور ایجاد حفظ نظم از ساعت ۶ صبح روز جمعه ۱۷ شهریور مقررات حکومت نظامی را به مدت شش ماه در بعضی از شهرهای کشور اعلام نمود. بنابراین از اهالی محترم تهران و حومه انتظار دارم از انجام هر عملی که مغایر با حکومت نظامی باشد پرهیز بفرمایند.


طبعا پاسخ خشونت آمیز سربازان شاه به مردم معترض و به رگبار بستن تظاهرات مردمی راهی برای تفاهم با شاه باقی نمیگذاشت. بلکه برعکس نفرت عمومی از شاه را افزایش میداد. در واقع شاه با این سیاست دوگانه که از یک طرف در زندانها اعدام و شکنجه را از اوایل سال ۵۶ کنار گذاشت و از طرف دیگر در خیابان تلاش میکرد با حکومت نظامی و شلیک به مردم اعتراضات را مهار کند، نه موفق شد حمایت آمریکا را برای دفاع از حاکمیتش کسب کند و نه توانست رضایت مردم را بدست بیاورد.


خب توی این روزگار خمینی چیکار میکرد؟


خمینی که همچنان در عراق به سر میبرد، متوجه شد که این فضا بهترین فرصت برای ورود به عرصه سیاسی ایران است. در آبان سال ۵۶ پسر بزرگ خمینی یعنی مصطفی خمینی در نجف مرد. خمینی هم که در فرصت طلبی مهارت داشت در یک سخنرانی بمناسبت مرگ پسرش رهنمودهایی را برای آخوندهای داخل کشور فرستاد که الآن بهترین فرصت است که کنترل اوضاع را بدست بگیرند:
خمینی: امروز یک فرجه پیدا شده .. این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند. الان نویسنده های احزاب دارند مینویسند. اشکال میکنند. شما هم بنویسید. من خوف آن دارم که خدای نخواسته این فرجه از دست برود. ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند و کسی هم کارشان نداشت.


خمینی همچنین خودش شروع به صدور اعلامیه هایی بر علیه شاه کرد که این اعلامیه ها در ایران هم توزیع میشد. به این ترتیب خمینی سخنرانیهایش را افزایش داد و پشت سر حرکت مردم محتاطانه پیامهایی را به داخل ایران می فرستاد. البته هنوز خمینی خیلی شناخته شده نبود و خیلی ها نمیدانستند این کسی که دارد این پیامها را میدهد دقیقا کیست:


یک افسر سیاسی آمریکا


پس چه طوری شد که عکس خمینی یکدفعه در راه پیمایی های علیه شاه گسترده شد؟


این اتفاق یک شبه رخ نداد. در واقع چند پارامتر دست به دست هم داد: یک عامل پایه یی مذهبی بودن جامعة ایران بود. ریشه های عمیق مذهب در جامعة تحت دیکتاتوری باعث شده بود که عملاً مذهب در بین توده های مردم، صبغة ضد دیکتاتوری پیدا کند. اقدامات شاه، خاصه خرجیها دربار آن هم در کادر فرهنگ غلیظ غربی و کنترل شدید پلیسی ازجمله بر محافل مذهبی و سرکوب عمومی، باعث این شده بود که در قیامها انگیزة مذهبی هم جای خودش را داشته باشد و همین راه را برای خمینی باز می کرد که روی قیامها و بعد هم انقلاب سوار شود. عامل دیگر شبکه گسترده آخوندی بود که در سراسر ایران گسترده بود و کنترل مساجد و مراسم سنتی را در دست داشت و خمینی از طریق اینها میتوانست خودش را تبلیغ کند. پارامتر دوم زد و بندهای پشت پرده یی بود که بعد از سفر خمینی به فرانسه انجام گرفت. یعنی قدرتهای بین المللی از طریق واسطه هایی با خمینی قراردادهایی بستن که هم تبلیغش کنند و هم راهش را برای بازگشت به ایران فراهم کنند. و نکته سوم هم عکس العملهای شاه بود که خودش بیشترین تبلیغ را برای خمینی انجام داد. اینها عوامل مهمی بود که در برنامه بعد مفصل تر بآن خواهیم پرداخت.


 
لطفا به اشتراک بگذارید: