قصه‌های مقاومت - خانواده مجاهد

خاطرات خسرو امیری - یک دیدار با فرزند مجاهد منجر به دستگیری و شهادت والدین می‌شود.


خسرو امیری: سال ۶۴ که از زندان آزاد شدم در همان دیدار اولیه که با پدر و مادرم داشتم من بی‌مقدمه نشستم فقط داستان زندان را برای آنها تعریف کردم که آنها بدانند که این چهار سال من چطور گذشت، از اعدام‌های شبانه‌ای که می‌کردند. و من به مادرم گفتم اگر تو به جای من باشی این صحنه‌ها را دیده باشی انتخاب تو چیست؟ مادرم گفت من مجاهد نیستم ولی بهت می‌گم بروی انتقام اینها را بگیری، برو در همین مسیر، من به او گفتم علی رقم این‌که من شما را خیلی دوست دارم چهار سال هم از شما دور بودم حالا هم کنده شدن از شما سخت است ولی همین که خودت گفتی باید به این وظیفه‌ام قیام کنم تا اینکه...
لطفا به اشتراک بگذارید: