This browser does not support the video element.

بی پرده - چرا مجاهدین در موضع گیری هایشان خمینی را با احترام مخاطب قرار می‌دادند

فردای ما - ۸ آذر ۱۳۹۶

با سلام، در برنامه گذشته ما پاسخ به این سوال را آغاز کردیم که چرا در سالهای اول انقلاب مجاهدین در موضع گیری هایشان نسبت به خمینی با احترام اورا مخاطب قرار میدادند، سوال همین بود دیگر؟

بله در اسنادی که از آنزمان به جای مانده دیده میشود که مجاهدین چندبار در اطلاعیه ها یا نشریاتشان به خمینی پدر بزرگوار گفتند یا اورا رهبر انقلاب خطاب کردند و عکس خمینی را خیلی جاها کنار شهدایشان میگذاشتند. اینجا اصلا عجیب نیست که این پرسش بوجود بیاد که آیا مجاهدین متحد خمینی بودند یا نه؟

بله این سوال از آن جهت مهم است که دلیل مخاصمات بعدی را بعضی ها به همین ربط میدهند و میگویند مجاهدین با خمینی متحد بودند و خمینی را سر کار آوردند ولی چون خمینی به قدرت راهشان نداد باهم اختلاف پیدا کردند و کار به اینجا کشید. اینکه خمینی از چه مسیری به قدرت رسید را در برنامه های قبلی توضیح دادیم. ولی برای راستی آزمایی فرضیه اتحاد بین خمینی و مجاهدین ما در برنامه قبل واکنشهای خمینی نسبت به مجاهدین را تا قبل از بازگشتش به ایران در دوران قبل از انقلاب مرور کردیم و دیدیم که خمینی هیچگاه مجاهدین را تایید نکرد و از همان ابتدا دریافت که برداشتهای مترقی مجاهدین از اسلام نه تنها هیچ سنخیتی با رویای ولی فقیه شدنش ندارد، بلکه حتی آنها را مانع خودش میداند، به همین خاطر وقتی باو میگویند بیا برای جلوگیری از اعدام حنیف نژاد چند خط بنویس چیزی نمی نویسد و میگوید اگر من بخواهم چیزی بنویسم اعدامش را تایید میکنم. اما همین خمینی در آستانه انقلاب که میخواست از همه اهرمها برای رسیدن به قدرت استفاده کند و محبوبیت مجاهدین و مشخصا مسعود رجوی را هنگام آزاد شدن از زندان های شاه دیده بود نه تنها هیچ حرفی علیه مجاهدین نمی زد بلکه از طریق پسرش احمد تلاش میکرد مجاهدین را بیاورد زیر سلطه خودش.

محمد حیاتی – از مسئولان سازمان مجاهدین

از سی دی که برادر مسعود آزاد شد تا موقعی که خمینی ۱۲بهمن آمد به ایران مستمر از فرانسه به خونه مادر رضایی ها تماس میگرفت با برادر مسعود. ما محل مون اونجا بود. مستمرا سوال میکرد. کمک میخواست. تا اونجا پیش رفت که میخواست اساسا اومدن باباش رو توی ایران این رو ما فرماندهی کنیم. ما سمت و سو بدیم. تا اینجاها رفت.

: بله خمینی قصد داشت برای سودجویی از محبوبیت مجاهدین هنگام ورود به ایران، مادر و پدر بعضی از شهدای خوشنام مجاهدین بیایند برای استقبالش. ناطق نوری در خاطراتش نوشته که « در نوفل لوشاتو برنامه‌ریزی کرده بودند که اداره‌ی مراسم به دست مجاهدین خلق باشد و آن‌ها تریبون‌دار باشند و مادر رضایی و پدر ناصر صادق و حنیف‌نژاد نیز به امام خیرمقدم بگویند و صحبت کنند.» همون حنیف نژادی که خمینی اعدامش را تایید کرده بود.

اما اینکه چرا اینجوری نشد و این تریبون دست مجاهدین نیفتاد را از زبان خود ناطق نوری بشنویم:

ناطق نوری؛: ما یه دفعه خبردار شدیم که آقا که میخوان بیان فردا، حالا این مال روز یازدهمه، آقا که میخوان بیان، بهشت زهرا رو دکتر یزدی اینا جوری برنامه ریزی کردن که دست مجاهدین خلق اداره بشه. مرحوم مطهری اینو خبردار شدن و من به شما بگم که آقای معادیخواه، آقای کروبی، آقای انواری، آقای مطهری و من اونشب توی یک اتاق تلفن خانه جمعیم همه هم عصبانی که فردا اگر اینا بیان بهشت زهرا و تریبون بهشت زهرا بیفته دست اینا چی میشه. خلاصه همونجا زنگ زدیم به حاج احمد آقا، گوشی رو گرفتم و صحبت کردم که اینا اگر بیان مجاهدین خلق با اونچه که تو زندان اعلام مواضع شده، مشخصه، اصلا دیگه نمیشه جلوی اینها رو گرفت و اینا. مرحوم مطهری فرمود بده من تلفن رو. مرحوم مطهری گرفت. سرش تکون میخورد با عصبانیت به حاج احمدآقا گفت اینو که من میگم ضبط کن ببر به آقا بگو. حاج احمدآقا گفته بود ما داریم حرکت میکنیم این چمدون دستمه دارم میام بیرون از خانه. امامم راه افتاده سوار ماشین شیم. مرحوم مطهری گفت من نمیدانم این جمله یی که من میگم رو به امام بگو گفت چیه. گفت به امام بگو مطهری میگوید اگر فردا شما بیایید تریبون بهشت زهرا دست مجاهدین خلق باشد من دیگر با شما کاری نخواهم داشت ....(خنده) عجیبه ها آقای مطهری عین عبارتشه .. آقا این رو که گفت. حاج احمد آقا جاخورد.. هموجا تو تلفن گفت آقا .. معلوم هم بود که نمیخواست این رو اینطوری بگه به امام. گفت آقا هر کاری شما کردین قبوله فردا تریبون رو خودتون اداره کنید. این یک بهانه خوبی شد ما تمام بساط رو بهم ریختیم. همون شبانه تریبون و جایگاه از دست مجاهدین خلق گرفته شد.

بله تا اینجا معلوم میشود که خمینی در ابتدا بنا داشت که به خیال خودش از مجاهدین برای کسب مشروعیت بیشتر برای خودش استفاده کند، اما آخوندایی که فکر می کردن این جوری ممکن است فرش از زیر پایشان کشیده شود، مخالفت کردند چون جایگاه خودشان را در خطر میدیدند.

یه سوال: مگر مجاهدین آنزمان چه وزنی در جامعه داشتند که خمینی میخواست آنها را جذب کند؟ مگر مجاهدین خودشان نمیگویدن که اول انقلاب ۲۰۰نفر بیشتر نبودند. پس چرا باید خمینی دنبال مجاهدین بیاد؟

ببینید درسته که خمینی توانسته بود روی موج انقلاب سوار شود و یک اکثریتی از او حمایت میکردند ولی برای خود خمینی روشن بود که هیچکدام از همراهانش از عناصر مشهوری که با شاه مبارزه کرده باشند و در این راه هزینه یی داده باشند نبودند. تنها گروه انقلابی مسلمانی که در صحنه مبارزه با شاه حضور داشت و شهید داده بود زندان و شکنجه تحمل کرده بود مجاهدین بودند. این برای مردم هم روشن بود. بخاطر همین برای خمینی خیلی منفعت داشت که مجاهدین در آن مقطع پشت سرش باشند، بخصوص درنظر داشته باشید که خمینی هنوز به قدرت نرسیده بود و معلوم هم نبود تحولات چطوری رقم بخورد. این مال اون دوران است.

محمد حیاتی – از مسئولان سازمان مجاهدین

همه اینا دنبال ما بودن.. کمک بگیرن. البته خب معلومه اینا بخاطر اینکه مردم مجاهدین رو قبول داشتن. با این شهداش .. با این دادگاه های علنی که برادر مسعود داشت.. دیگه تمام ایران خب می دید. در حالیکه آخوندا و خود خمینی ۱۳سال توی عراق بود یه دونه اطلاعیه علیه شاه نداره. ۱۰تا اطلاعیه مختلف داره. یعنی مردم میدونستن که اون چیکار کرده و مسعود و مجاهدین چیکار کردن. حتی تظاهراتی که سال ۵۷ شد. اخوندا چه شهیدی میخواستن علم کنند؟ در حالیکه ما یک تابلوی بزرگ از شهدای مجاهدین داشتیم. چه اونهایی که تو زندان شهید شدن و چه اونهایی که تو عملیات شعار ملت چی بود؟ زندانی سیاسی آزاد باید گردد. خب توی زندان زندانی سیاسی کی بود؟ اینها را مردم میدیدند.

پس تا قبل از انقلاب به رغم اینکه خمینی به مجاهدین نیاز داشت اما هنوز هیچ رابطه یی بین مجاهدین و خمینی وجود نداشت. قبلا هم گفتیم خمینی اصلا به طرف حسابهای غربی قول داده بود که هیچ کدام از نیروهای انقلابی را در شورای انقلابی که ساخته بود وارد نکند. چون اگر مجاهدین مثلا از قبل انقلاب متحد خمینی بودند باید پس در شورای انقلابش حداقل دوتا از مجاهدین را میگذاشت که نگذاشته بود. تازه از ۳۰دی۵۷ که رهبران مجاهدین مثل مسعود رجوی و موسی خیابانی آزاد میشوند خمینی از طریق پسرش می افتد دنبال آنها که یک طوری آنها رو بیاورد زیر هژمونی خمینی. بطور خاص بعد از آمدن خمینی به ایران احمدخمینی تلاش میکند در اولین فرصت ملاقاتی بین مسعود رجوی و خمینی هماهنگ کند. حال ببینیم که اولین ملاقات چطور پیش رفت.

 محمد حیاتی – از مسئولان سازمان مجاهدین

احمد خمینی دنبال برادر مسعود آمد. تلفن کرد که حتما برادر مسعود بیاد ملاقات. اونموقع مدرسه علوی بود که منم اونجا معلم اونجا بودم. آشنایی داشتم با بچه های اونجا به اتفاق برادر مسعود رفتیم منم در کنارشون بودم. کسانی که اونجا گرداننده های اونجا بودن شاگردای من بودن راه رو باز کردن. ما نشسته بودیم یکدفعه در باز شد. خمینی بخت النصر مثل همون فیلمی که همه میدونن چه جوری بود. با یک اتوریته یی وارد شد. دستش رو دراز کرد. دستی که لشکری و کشوری و سیاسی همه ماچ کردن. دستش رو برادر زد کنار باهش روبوسی کرد. رنگش سفید شد. تاحالا ندیده بود همچین چیزی رو. ببینید برادر مسعود سنش از نصف عمر خمینی پایین تر بود. اینا تو دستگاه خودشون بالاخره به سن و سال چیز میکردن. یه جوون باهش اینطوری برخورد میکنه. منم از برادر تقلید کردم همین کار رو رکردم. حالا خمینی ناراحت. چی میخواد بگه. گفت آقای رجوی جوونا ما آخوندا رو قبول ندارن. ولی حرف شما رو گوش میکنن. میدونید چرا؟ برای اینکه شما جوون هستید. ببینید چقدر حواسش جمع بود. نگفت چون شما زندانی بودید. چون شهید دادید. شما پافشاری کردید. حواسش خیلی جمع بود. برادر مسعود گفت چی میخواهید حالا؟ گفت هیچی یک جمله ... شما بنویسید کسانی که مسلمان نیستند حق فعالیت سیاسی ندارند. یعنی میخواست روز اول رابطه یی که برقرار بکنه ازما یک چیزی بگیره. اونی که همه وجود ماست. یعنی آزادی. حالا شما نگاه کنید برادر مسعود اومده. آدمی که ۶میلیون ازش حمایت کردن. مردم چه میدونن بالاخره. شاه رفته خوشحالن دیگه . حالا این اومده. توی جیب خودش ریخته انقلاب رو. مرجع تقلید رو هم که تو جیب خودش ریخته بلحاظ سیاسی هم که کسی حریفش نیست. حالا من مونده بودم که چطور باید جواب این هیولا رو داد. عجب جوابی واقعا. جوابی داد که درب و داغونش کرد. گفت شما فکر نمیکنید اگر من این رو بنویسم مردم میگن من با تو مخالفم. خمینی گفت چی من دارم به تو میگم. گفت نه شما یادتون رفته شما وقتی تو پاریس بودید خبرنگارا از شما سوال کردن. آزادی عقاید چی میشه. شما گفتید بله آزاد. وقتی این رو گفتید بعد من این رو بگم چی میگن. خمینی دید خیلی قاف داده. خیلی بای داده. هیچی نتونست بگه. تنها کاری که کرد خداحافظی هم نکرد با عصبانیت بلند شد و از اتاق رفت بیرون.

مجری: از این دیدار کوتاه هیچ تصویری وجود نداره ولی به گواهی شاهدان در اولین ملاقات خمینی و مسعود رجوی، خمینی فهمید که مجاهدین اهل کوتاه اومدن از اصول نیستند. و مسعودرجوی هم نشون داد که حتی در ازای پیشنهاد سهمی از قدرت حاضر نیست به هیچ وجه بر سر اصول خودش ازجمله اهداف اصلی انقلاب یعنی آزادی عقیده و بیان معامله کند. البته این پایان ماجرا نبود و نبرد پیچیده مجاهدین با خمینی تازه از اینجا آغاز شد. که در برنامه های بعدی مراحل پیچیده تر این نبرد رو بررسی میکنیم.فعلا خدانگهدار
لطفا به اشتراک بگذارید: