چرا باندهای رژیم علیرغم نیاز، به تفاهمی برای حل بحرانها نمیرسند؟
اگر حرفهای امروز جهانگیری معاون اول روحانی رو در اجلاس شورای عالی استانها، ضمن اینکه تلاش میکرد تصویر بهاصطلاح امیدبخشی از شرایط کشور ارائه دهد، اما اعترافات ترسناکی به بحرانها یا به قول خودش چالشهای گریبانگیر رژیم کرد و گفت نباید بگذاریم هر روز به فهرست این چالشها اضافه شود. جهانگیری همچنین بهطور سربسته نسبت به سرنگونی نظام هشدار داد و گفت: همهٴ قدرتها با هم متحد شدند که ما را از بین ببرند و اگر یک لحظه غفلت کنیم سرنوشت یک نوع دیگری رقم خواهد خورد.
البته جهانگیر بهاصطلاح راه چاره را هم نشان داد و گفت: «از طریق گفتگو و تبادل افکار، به موفقیت و تفاهم در کارها دست خواهیم یافت».
و اضافه کرد: «خیلی از مشکلات که از گذشته تاکنون باقی مانده بهدلیل آن است که حاضر نیستیم برای حل مشکلات گفتگو کنیم «و تصریح کرد که در مقطع فعلی نیازمند تفاهم و انسجام داخلی هستیم».
گفتگوی امروز ما با علیرضا معدنچی به همین موضوع اختصاص دارد.
س 1: سؤال این است که وقتی خطر این قدر جدی و نزدیک است و بهخصوص بعد از قیام دی ماه همهٴ باندها و دستجات رژیم بر سر این موضوع اتفاقنظر دارند و همه شان هم نسبت به خطر سرنگونی و سوراخ شدن کشتیای که سوارش هستند، هشدار میدهند چرا نمیتوانند به قول جهانگیری با هم به تفاهم برسند؟
جواب: خوب اگر با گفتگو حل مسائل امکانپذیر بود که تا حالا میکردند، اما اینکه چرا نمیتوانند... فکر میکنم اگر در همین حرفهای جهانگیری دقت کنیم، جواب را پیدا میکنیم.
جهانگیری یک جا میگوید: «متأسفانه عدهیی نان خود را در ایجاد اختلافات میبینند و سعی میکنند که اجازه ندهند که این اختلافات حل شود.
یعنی خیلی روشن به منافع باندها اشاره میکند و جاهایی هم به اختلاف خط و سیاست متضاد باندها اشاره میکند و میگوید یک عده دائم میخواهند «به مردم القا کنند که مسئولان ناکارآمد هستند و از این طریق امید مردم نسبت به آینده دچار آسیب شود».
باند روحانی راه نجات را در آویختن به غرب و حل مسائل فیمابین از طریق مذاکره و با مدل برجام میداند و طرف دیگر این خط و سیاست را موجب بر باد رفتن نظام میداند. یا باند خامنهای از جمله با اشاره به سیاست اقتصادی و ارزی روحانی یا با اشاره به اینکه روحانی هیچ برنامه اقتصادی ندارد و همین موجب بحران ارزی موجود شده که به گفته بعضی منابع بینالمللی تورم بیش از 60درصد را در پی خواهد داشت و همین میتواند موجب جرقه و قیام و بر باد رفتن رژیم شود. یعنی تضاد بین دو باند خیلی جدی و ریشهیی است و به این سادگیها قابل حل نیست مضافاً وقتی منافع میلیاردی و رقابت بر سر قدرت و غارت بین دو باند هم به آن ضریب میزند. و بنابراین با ساخت و بافت موجود رژیم، حل مسائل فیمابین امکانپذیر نیست.
س 2: منظورتان از ساخت و بافت رژیم که در آن رفع اختلافات و رسیدن به وحدت امکانپذیر نیست، چیست؟
جواب: تنها در یک صورت بهرغم تضادها و اختلافات خطی و سیاسی دو باند امکانپذیر بود و آن هم ورود خامنهای از موضع فرا باندی و فراجناحی و متحد کردن دو باند بود. مثل زمان خمینی؛ در حالی که میبینیم خامنهای اساساً ساکت است و در قبال بحرانهای گریبانگیر رژیم و بهخصوص در مواردی که دو باند با هم درگیر میشوند، ساکت است و قادر به موضعگیری نیست. چرا که از یک طرف خودش مدتهاست که از موضع فرا جناحی تنزل کرده و عملاً سر یکی از باندهای متخاصم شده و نمیتواند در این قضیه ایفای نقش کند و باند مقابل خطش را نمیخواند. از طرف دیگر خامنهای آن قدر ضعیف و ناتوان شده که حتی در باند خودش هم که بهشدت دچار تشتت است، خطش را نمیخوانند و حتی علیهش طغیان میکنند. مثال بارز آن احمدینژاد است که خامنهای خودش او را بالا کشید اما الآن علم طغیان علیه خود خامنهای بلند کرده یا مثلاً باند دلواپسان که ساز دیگری غیر از آنچه که مورد نظر خامنهای است مینوازند. و خامنهای قادر نیست تصمیمی را اعلام کند و آنها را مجبور به تبعیت کند.
س 3: ولی خامنهای چند روز پیش با سرکردگان نظامی و روز بعدش با سردمداران غیرنظامی و دولت دیدار کرد و اگر چه از حرفهای او مطلب قابل توجهی منتشر نکردند، اما به نظر میرسد که در رابطه با شرایط موجود حرف زده، آیا احتمال نمیدهید که تصمیمی خط و خطوط نظام را برای نظام روشن کرده باشد
جواب: اگر تصمیمی گرفته بود که باید اعلام میشد و ما هم آثارش را میدیدیم، یا حداقل بهصورت کاهش جنگ و جدال باندها ظاهر میشد در حالی که ما شاهد اوجگیری اختلافات و بحرانها هستیم. اگر هم تصمیمی گرفته شده و اعلام نمیشود، باز هم نشانهٴ ضعف مفرط است که قادر نیستند آن را علنی کنند.
س 4: شما گفتید که دو باند بهخاطر تضاد منافع و تضاد بین خطوطی که هر کدام فکر میکند تنها راه نجات رژیم است نمیتوانند با هم کنار بیایند، اینها مواردی هست که هر دو باند با هم اشتراک نظر دارند، اما باز هم نمیتوانند دست به اقدام بزنند. نمونهٴ آن احمدینژاد است که هر دو باند معتقدند باید با او برخورد شود، اما در عینحال میبینیم که این کار صورت نمیگیرد و احمدینژاد هر روز حملاتش را بیشتر و شدیدتر میکند؛ این علتش چیست؟
جواب: مورد خیلی خوبی را اشاره کردید که همان عنصر اصلی یعنی ضعف خامنهای در آن خیلی بارز است. البته وقتی از ضعف خامنهای صحبت میکنیم این نمادی از ضعف و بیچارگی کل رژیم است و این ضعف آن قدر عمیق است که اجازهٴ هیچ عملی را به رژیم در هیچ زمینهیی نمیدهد.
احمدینژاد در ادامه بلند کردن علم طغیان علیه ولیفقیه و فاشگویی و مفتضح کردن نهادهای زیر دست او، اخیراً نامهیی به مراجع و آخوندهای دانه درشت حوزه نوشته و آن را در سایت خود به نام دولت بهار، علنی کرده که در آن نکات قابل توجهی وجود دارد:
بخش عمده نامه سپس به شرح خدمات بقایی و برخوردهای ظالمانهیی که دستگاه قضای خامنهای با او کرده میپردازد و در ادامه میافزاید:
«وقتی با فرد شناخته شدهای مانند معاون رئیسجمهور چنین رفتار میشود آنگاه با بسیاری از افراد سیاسی و دیگر مردم عادی که صدایشان به جایی نمیرسد چه برخوردی صورت خواهد گرفت؟».
احمدینژاد سپس نسبت به بقای رژیم با ادامهاین مسیر هشدار میدهد و میافزاید: «مگر نه این است که ظلم پایههای حکومت ها را هرچقدر مستحکم باشند ویران خواهد کرد؟ چه شده است که دائماً به جای فریاد نفی ظلم ، مظلوم مورد نکوهش قرار میگیرد؟
آیا باید به جایی برسیم که تصور عامه این بشود که طعم قدرت زیر زبان انقلابیون دیروز خوش آمده و تعهدات و آرمانهای انقلابی به مرور جای خود را به مناسبات قدرت و ثروت و رقابت برای حفظ آن داده است؟. چه حادثهیی باید اتفاق بیفتد تا حمیتها و ارادهها برای دفاع از حق مردم و نجات کشور و انقلاب برانگیخته شود؟».
احمدینژادر در انتهای نامهخود به مراجع قم نسبت به خطر سرنگونی هشدار میدهد و مینویسد: «امروز این امکان جهت اعلان موضوع و برای بنده و شما عزیزان جهت استماع، اعلان موضع و اقدام برای اصلاح وضع کشور وجود دارد ولی معلوم نیست که در فردایی که چه بسا نزدیک است، چنین فرصتی در دست باشد!».
این اولین بار نیست که احمدینژاد نسبت به خطر سقوط هشدار میدهد پیش از این هم 300تن از بسیجیهای طرفدار او را داشتیم که در آن نوشته بودند:
-در شرایطی وارد چهل سالگی جمهوری اسلامی ایران شدیم که نگرانی نسبت به آیندهی کشور وگسست بین مردم و حاکمیت به بالاترین سطح خود در چهار دههی گذشته رسیده، بنیانها و علقههای قلبی سستتر و سطحیتر گردیده است.
- اعتراضات مردمی سال 96 زنگ خطرِ هولناک فروپاشی اجتماعی ایران را به صدا در آورده است.
این بسیجیان، راهحل را آغاز اصلاحات اساسی و انقلابگونه در سال 97 عنوان کردهاند و تأکید کردهاند در این دوراهی مهمی که امروز پیشِ روی نظام وجود دارد ثبات کشور به سود دشمنان داخلی و خارجی برهم خواهد خورد.
بخش عمده نامه سپس به شرح خدمات بقایی و برخوردهای ظالمانهیی که دستگاه قضای خامنهای با او کرده میپردازد و در ادامه میافزاید:
«وقتی با فرد شناخته شدهای مانند معاون رئیسجمهور چنین رفتار میشود آنگاه با بسیاری از افراد سیاسی و دیگر مردم عادی که صدایشان به جایی نمیرسد چه برخوردی صورت خواهد گرفت؟».
احمدینژاد سپس نسبت به بقای رژیم با ادامهاین مسیر هشدار میدهد و میافزاید: «مگر نه این است که ظلم پایههای حکومت ها را هرچقدر مستحکم باشند ویران خواهد کرد؟ چه شده است که دائماً به جای فریاد نفی ظلم ، مظلوم مورد نکوهش قرار میگیرد؟
- اعتراضات مردمی سال 96 زنگ خطرِ هولناک فروپاشی اجتماعی ایران را به صدا در آورده است».
و ببینید خامنهای چقدر ضعیف است که در برابر این لشکر کشی احمدینژاد دست به لشکر کشی متقابل زده و او هم با نامهیی به امضای بیش از 300نفر به آن جواب ضعیفی داده است.
خب وقتی خامنهای در برخورد با یک مورد درونی رژیم این قدر ضعیف است نباید انتظار داشت که تصمیمهای استراتژیکی در برابر ضربالاجل آمریکا بتواند بگیرد. البته اگر او تصمیم نگیرد، برایش تصمیم میگیرند و او مصداق هم چوب و هم پیاز خواهد شد.
البته جهانگیر بهاصطلاح راه چاره را هم نشان داد و گفت: «از طریق گفتگو و تبادل افکار، به موفقیت و تفاهم در کارها دست خواهیم یافت».
و اضافه کرد: «خیلی از مشکلات که از گذشته تاکنون باقی مانده بهدلیل آن است که حاضر نیستیم برای حل مشکلات گفتگو کنیم «و تصریح کرد که در مقطع فعلی نیازمند تفاهم و انسجام داخلی هستیم».
گفتگوی امروز ما با علیرضا معدنچی به همین موضوع اختصاص دارد.
س 1: سؤال این است که وقتی خطر این قدر جدی و نزدیک است و بهخصوص بعد از قیام دی ماه همهٴ باندها و دستجات رژیم بر سر این موضوع اتفاقنظر دارند و همه شان هم نسبت به خطر سرنگونی و سوراخ شدن کشتیای که سوارش هستند، هشدار میدهند چرا نمیتوانند به قول جهانگیری با هم به تفاهم برسند؟
جواب: خوب اگر با گفتگو حل مسائل امکانپذیر بود که تا حالا میکردند، اما اینکه چرا نمیتوانند... فکر میکنم اگر در همین حرفهای جهانگیری دقت کنیم، جواب را پیدا میکنیم.
جهانگیری یک جا میگوید: «متأسفانه عدهیی نان خود را در ایجاد اختلافات میبینند و سعی میکنند که اجازه ندهند که این اختلافات حل شود.
یعنی خیلی روشن به منافع باندها اشاره میکند و جاهایی هم به اختلاف خط و سیاست متضاد باندها اشاره میکند و میگوید یک عده دائم میخواهند «به مردم القا کنند که مسئولان ناکارآمد هستند و از این طریق امید مردم نسبت به آینده دچار آسیب شود».
باند روحانی راه نجات را در آویختن به غرب و حل مسائل فیمابین از طریق مذاکره و با مدل برجام میداند و طرف دیگر این خط و سیاست را موجب بر باد رفتن نظام میداند. یا باند خامنهای از جمله با اشاره به سیاست اقتصادی و ارزی روحانی یا با اشاره به اینکه روحانی هیچ برنامه اقتصادی ندارد و همین موجب بحران ارزی موجود شده که به گفته بعضی منابع بینالمللی تورم بیش از 60درصد را در پی خواهد داشت و همین میتواند موجب جرقه و قیام و بر باد رفتن رژیم شود. یعنی تضاد بین دو باند خیلی جدی و ریشهیی است و به این سادگیها قابل حل نیست مضافاً وقتی منافع میلیاردی و رقابت بر سر قدرت و غارت بین دو باند هم به آن ضریب میزند. و بنابراین با ساخت و بافت موجود رژیم، حل مسائل فیمابین امکانپذیر نیست.
س 2: منظورتان از ساخت و بافت رژیم که در آن رفع اختلافات و رسیدن به وحدت امکانپذیر نیست، چیست؟
جواب: تنها در یک صورت بهرغم تضادها و اختلافات خطی و سیاسی دو باند امکانپذیر بود و آن هم ورود خامنهای از موضع فرا باندی و فراجناحی و متحد کردن دو باند بود. مثل زمان خمینی؛ در حالی که میبینیم خامنهای اساساً ساکت است و در قبال بحرانهای گریبانگیر رژیم و بهخصوص در مواردی که دو باند با هم درگیر میشوند، ساکت است و قادر به موضعگیری نیست. چرا که از یک طرف خودش مدتهاست که از موضع فرا جناحی تنزل کرده و عملاً سر یکی از باندهای متخاصم شده و نمیتواند در این قضیه ایفای نقش کند و باند مقابل خطش را نمیخواند. از طرف دیگر خامنهای آن قدر ضعیف و ناتوان شده که حتی در باند خودش هم که بهشدت دچار تشتت است، خطش را نمیخوانند و حتی علیهش طغیان میکنند. مثال بارز آن احمدینژاد است که خامنهای خودش او را بالا کشید اما الآن علم طغیان علیه خود خامنهای بلند کرده یا مثلاً باند دلواپسان که ساز دیگری غیر از آنچه که مورد نظر خامنهای است مینوازند. و خامنهای قادر نیست تصمیمی را اعلام کند و آنها را مجبور به تبعیت کند.
س 3: ولی خامنهای چند روز پیش با سرکردگان نظامی و روز بعدش با سردمداران غیرنظامی و دولت دیدار کرد و اگر چه از حرفهای او مطلب قابل توجهی منتشر نکردند، اما به نظر میرسد که در رابطه با شرایط موجود حرف زده، آیا احتمال نمیدهید که تصمیمی خط و خطوط نظام را برای نظام روشن کرده باشد
جواب: اگر تصمیمی گرفته بود که باید اعلام میشد و ما هم آثارش را میدیدیم، یا حداقل بهصورت کاهش جنگ و جدال باندها ظاهر میشد در حالی که ما شاهد اوجگیری اختلافات و بحرانها هستیم. اگر هم تصمیمی گرفته شده و اعلام نمیشود، باز هم نشانهٴ ضعف مفرط است که قادر نیستند آن را علنی کنند.
س 4: شما گفتید که دو باند بهخاطر تضاد منافع و تضاد بین خطوطی که هر کدام فکر میکند تنها راه نجات رژیم است نمیتوانند با هم کنار بیایند، اینها مواردی هست که هر دو باند با هم اشتراک نظر دارند، اما باز هم نمیتوانند دست به اقدام بزنند. نمونهٴ آن احمدینژاد است که هر دو باند معتقدند باید با او برخورد شود، اما در عینحال میبینیم که این کار صورت نمیگیرد و احمدینژاد هر روز حملاتش را بیشتر و شدیدتر میکند؛ این علتش چیست؟
جواب: مورد خیلی خوبی را اشاره کردید که همان عنصر اصلی یعنی ضعف خامنهای در آن خیلی بارز است. البته وقتی از ضعف خامنهای صحبت میکنیم این نمادی از ضعف و بیچارگی کل رژیم است و این ضعف آن قدر عمیق است که اجازهٴ هیچ عملی را به رژیم در هیچ زمینهیی نمیدهد.
احمدینژاد در ادامه بلند کردن علم طغیان علیه ولیفقیه و فاشگویی و مفتضح کردن نهادهای زیر دست او، اخیراً نامهیی به مراجع و آخوندهای دانه درشت حوزه نوشته و آن را در سایت خود به نام دولت بهار، علنی کرده که در آن نکات قابل توجهی وجود دارد:
بخش عمده نامه سپس به شرح خدمات بقایی و برخوردهای ظالمانهیی که دستگاه قضای خامنهای با او کرده میپردازد و در ادامه میافزاید:
«وقتی با فرد شناخته شدهای مانند معاون رئیسجمهور چنین رفتار میشود آنگاه با بسیاری از افراد سیاسی و دیگر مردم عادی که صدایشان به جایی نمیرسد چه برخوردی صورت خواهد گرفت؟».
احمدینژاد سپس نسبت به بقای رژیم با ادامهاین مسیر هشدار میدهد و میافزاید: «مگر نه این است که ظلم پایههای حکومت ها را هرچقدر مستحکم باشند ویران خواهد کرد؟ چه شده است که دائماً به جای فریاد نفی ظلم ، مظلوم مورد نکوهش قرار میگیرد؟
آیا باید به جایی برسیم که تصور عامه این بشود که طعم قدرت زیر زبان انقلابیون دیروز خوش آمده و تعهدات و آرمانهای انقلابی به مرور جای خود را به مناسبات قدرت و ثروت و رقابت برای حفظ آن داده است؟. چه حادثهیی باید اتفاق بیفتد تا حمیتها و ارادهها برای دفاع از حق مردم و نجات کشور و انقلاب برانگیخته شود؟».
احمدینژادر در انتهای نامهخود به مراجع قم نسبت به خطر سرنگونی هشدار میدهد و مینویسد: «امروز این امکان جهت اعلان موضوع و برای بنده و شما عزیزان جهت استماع، اعلان موضع و اقدام برای اصلاح وضع کشور وجود دارد ولی معلوم نیست که در فردایی که چه بسا نزدیک است، چنین فرصتی در دست باشد!».
این اولین بار نیست که احمدینژاد نسبت به خطر سقوط هشدار میدهد پیش از این هم 300تن از بسیجیهای طرفدار او را داشتیم که در آن نوشته بودند:
-در شرایطی وارد چهل سالگی جمهوری اسلامی ایران شدیم که نگرانی نسبت به آیندهی کشور وگسست بین مردم و حاکمیت به بالاترین سطح خود در چهار دههی گذشته رسیده، بنیانها و علقههای قلبی سستتر و سطحیتر گردیده است.
- اعتراضات مردمی سال 96 زنگ خطرِ هولناک فروپاشی اجتماعی ایران را به صدا در آورده است.
این بسیجیان، راهحل را آغاز اصلاحات اساسی و انقلابگونه در سال 97 عنوان کردهاند و تأکید کردهاند در این دوراهی مهمی که امروز پیشِ روی نظام وجود دارد ثبات کشور به سود دشمنان داخلی و خارجی برهم خواهد خورد.
بخش عمده نامه سپس به شرح خدمات بقایی و برخوردهای ظالمانهیی که دستگاه قضای خامنهای با او کرده میپردازد و در ادامه میافزاید:
«وقتی با فرد شناخته شدهای مانند معاون رئیسجمهور چنین رفتار میشود آنگاه با بسیاری از افراد سیاسی و دیگر مردم عادی که صدایشان به جایی نمیرسد چه برخوردی صورت خواهد گرفت؟».
احمدینژاد سپس نسبت به بقای رژیم با ادامهاین مسیر هشدار میدهد و میافزاید: «مگر نه این است که ظلم پایههای حکومت ها را هرچقدر مستحکم باشند ویران خواهد کرد؟ چه شده است که دائماً به جای فریاد نفی ظلم ، مظلوم مورد نکوهش قرار میگیرد؟
- اعتراضات مردمی سال 96 زنگ خطرِ هولناک فروپاشی اجتماعی ایران را به صدا در آورده است».
و ببینید خامنهای چقدر ضعیف است که در برابر این لشکر کشی احمدینژاد دست به لشکر کشی متقابل زده و او هم با نامهیی به امضای بیش از 300نفر به آن جواب ضعیفی داده است.
خب وقتی خامنهای در برخورد با یک مورد درونی رژیم این قدر ضعیف است نباید انتظار داشت که تصمیمهای استراتژیکی در برابر ضربالاجل آمریکا بتواند بگیرد. البته اگر او تصمیم نگیرد، برایش تصمیم میگیرند و او مصداق هم چوب و هم پیاز خواهد شد.