زمزمه‌های مذاکره مستقیم با آمریکا در نظام آخوندی

زمزمه‌های مذاکره مستقیم با آمریکا در نظام آخوندی


گفتگو با خسرو شکرالهی – ۲۸ خرداد ۱۳۹۷


 

 

گزارش رودیدیم که زمزمه‌های مذاکره مستقیم با آمریکا که از مدتی پیش به طور شرمگینانه در جریان بود، الان دیگه صورت خیلی علنی و صریح پیدا کرده و به یک موضوع که بر سرش باندهای مختلف بحث و مناقشه می‌کنند تبدیل شده، ما هم گفتگوی امروز خودمون با خسرو شکراللهی رو به همین موضوع اختصاص دادیم.

 

س : خب این زمزمه... که الان دیگه باید گفت بحث مذاکره مستقیم با آمریکا که مطرح شده؛ چقدر جدیه و چه جایی در رژیم داره؟

ج : به نظر من این بحث جدیه. چون به مهمترین مسأله و بحرانی که الان بالفعل روی میز رژیم هست، یعنی برجام و تحریمها و عواقب و آثار آن مربوط است و یک شاخص اهمیت و جدیت آن، همین مناقشه‌یی است که بر سر آن در گرفته و شاخص دیگر آن این است که این موضوع مورد توجه و تحلیل، صاحب‌نظران و تحلیلگرانی مثل زالمای خلیلزاد که در همین گزارش هم به آن اشاره شده بود، قرار گرفته.

ریشة این قضیه هم از یک طرف برمی‌گردد به ناامید شدن رژیم از اروپا و آشکار شدن پوچی این توهم که گویا اروپا بر سر رژیم با آمریکا رو در رو خواهد شد.

موضوع دیگر هم که به این بحث دامن زده و صدای طرفداران مذاکره را بلندتر کرده، تجربة کرة شمالی است که تا همین جا بالاخره کرة شمالی با این که بمب اتمی هم در دست داشت رفته و سعی کرده مسائلش را با گفتگوی مستقیم با امریکا حل کند.

یک عامل مهم دیگر که به عنوان مهمترین پارامتر تعیین کننده در هر فعل و انفعال و تصمیم‌گیری رژیم، خواه ناخواه وارد می‌شود و خود را به محاسبات رژیم تحمیل می‌کند، اوضاع به شدت انفجاری جامعه است و این که هیچ معلوم نیست به قول جهانگیری معاون روحانی در این فضای پر از گاز یک حادثة پیش‌بینی نشده مثل یک جرقه همه چیز را به آتش نکشد. این همان عاملی است که طرفداران مذاکره را این طور بیقرار و سرآسیمه کرده که بر اثر آن می‌بینیم مقالات روزنامه‌ها و اشارات تلویحی را در یک روند رو به رشد و فزاینده، به نامه‌های جمعی سرگشاده و صریح تبدیل کرده است.

 

س : شما می‌گید که این بحث و زمزمة مذاکره در حال رشد و گسترشه، ولی از اون طرف مخالفتهای جدی هم از طرف باند خامنه‌ای در برابرش وجود داره و ابراز می‌شه.

ج: همین طور است اما لابد شما هم توجه کرده‌اید که این مخالفتها و فحشها و دشنامها اساساً از جانب دلواپسان مطرح شده و تا الان هنوز هیچ مقام رسمی در این باره چیزی نگفته و این درگیریهای لفظی هم باعث ساکت شدن و از دور خارج شدن جماعت طرفدار مذاکره نشده است. این وضعیت خیلی یادآور قضایای برجام است و همان موقع هم دلواپسان خیلی هیاهو می‌کردند، ولی نهایتاً دیدیم که برجام با دستور خامنه‌ای امضا شد و مفاد آن هم اجرایی شد. نمی‌خواهم نتیجه گیری کنم که موضوع مذاکره هم روی ریل افتاده و قطعی است، بلکه رزیم واقعاً در یک بحران و بن‌بستی قرار گرفته که از هر طرف برود برایش مرگبار است، بلکه می‌خواهم بگویم که این ابراز مخالفتها و داد و قالهای دلواپسان تعیین کننده نیست.

 

س : خب آیا این مذاکره که پیش پای رژیم می‌گذارند، چقدر واقعاً راه حل و برون رفت از بحران محسوب می‌شه؟

ج : به نظر من (که قاطعم روی این نظر) خیر! مذاکره برای رژیم راه برون رفت از بحران نیست. کما این که برجام هم نبود. البته طرفداران مذاکره به تجربة مثبت کرة شمالی استناد می‌کنند و مثلاً می‌نویسند:

«رهبر کره شمالی با فهم دقیق از این وجه از رفتارهای‌ترامپ در عرصه بین‌الملل راهبرد سیاست خارجی خود را تغییر داد و به جای اصرار بر مقابله بیشتر برای مذاکره دو جانبه با آمریکا (و نه چند جانبه با جامعه جهانی) برای حل همه اختلافات و تنش‌ها (و نه بخشی از آن‌ها) چراغ سبز نشان داد. بدیهی بود که این تغییر راهبرد کره شمالی با آغوش باز‌ترامپ مواجه خواهد شد. و نتیجه آن نیز دیدار تاریخی رهبران ایالات متحده و کره شمالی با یکدیگر و امضای سندی برای حل‌وفصل همه اختلافات بود». (سایت حکومتی بهار ۲۶ خرداد)

یا یکی دیگر از همین جماعت به نام احمد زیدآبادی دیروز نوشته بود: « همانطور که امروز دعوای کره شمالی و آمریکا به یک نقطه‌ی عطف رسید، در مورد ایران هم به نظر می‌رسد که دعوای ما با آمریکا به نقطه‌ی عطف خودش نزدیک خواهد شد بنابراین ایران هم باید به این نکته توجه کند که نمی‌تواند زمان زیادی به این وضع ادامه دهد.به نظر می‌رسد یا در همین دوره این مذاکرات انجام شود و یا در دوره‌ی بعد».

آنها عمداً به تفاوت پایه‌یی شرایط کرة شمالی و ایران اشاره نمی‌کنند، آن هم تفاوت جامعة ایران و جامعة کره شمالی است. رژیم با یک جامعة جوشان و خروشان و با یک آلترناتیو و جایگزین سیاسی بسیار قدرتمند که خود رژیم اعتراف می‌کند هر اعتراض صنفی را به یک حرکت سیاسی و یک تهدید امنیتی برای رژیم تبدیل می‌کند مواجه است و کرة شمالی با چنین چیزی مواجه نیست. مضافاً این که رژیم کرة شمالی یکدست و منسجم است، در حالی که می‌بینید در درون رژیم چه خبر است و همین هاست که توان هر گونه تصمیم گیری را از رژیم گرفته است.

همان زیدآبادی در همان مطلبی که اشاره کردم، می‌گوید:‌ «آنچه احیاناً جمهوری اسلامی را به پشت میز مذاکره با آمریکا خواهد کشاند؛ "شرایط عینی" است که به نظر می‌رسد در حال فراهم شدن است!».

به نظر می‌رسد منظورش از شرایط عینی همین وضعیت اجتماعی است که همان طور که گفتم باعث سرآسیمگی اصلاح طلبان شده و آنها را وادار به مطرح کردن موضوع مذاکره و نوشتن نامة سرگشاده به خامنه‌ای کرده است. اما آنها ظاهراً از همین غافلند که همین «شرایط عینی» بزرگترین راهبند رژیم در رفتن به سمت مذاکره است...

 

س : اگر میشه همین رو قدری بیشتر باز کنید که چرا شرایط اجتماعی بزرگترین راهبند رژیم است؟ چون مردم که از تحریمها استقبال نمی کنند و از خدا می‌خواهند که رژیم عقب‌نشینی کند و از فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم برداشته شود یا کم شود.

ج :‌ این درست است، ولی رژیم چطور و تحت چه شرایطی می‌خواهد پای میز مذاکره برود. این لابد در چارچوب همان 12ماده‌یی است که وزیر خارجة آمریکا اعلام کرد. نه همة آن 12ماده بلکه هر کدام از آنها به مثابه یک جام زهر مرگبار است. از جمله این عبارت در آن بیانیة اعلام سیاست که: « ما همچنین به طور خستگی ناپذیر از مردم ایران جانبداری خواهیم کرد. رژیم باید رفتارش با شهروندانش را بهبود بخشد. آنها باید از حقوق بشر هر فرد ایرانی حفاظت کنند».

خب این چه تأثیری بر جنبش آزادیخواهانة مردم ایران دارد؟

روشن است که سرنگونی تنها و تنها بر عهدة مردم ایران و مقاومت سازمان‌یافتة مردم ایران است ولی چه عاملی موجب سرپا ماندن این رژیم پوسیده در برابر مقاومتی است که به گفتة دوست و دشمن در تمام دنیا و در عصر حاضر بی‌مانند است؟ جز سیاست مماشات و حمایتهای آشکار و پنهان قدرتهای غربی از این رژیم؟ کافی است که این قدرتها که تا کنون از رژیم حمایت کرده‌اند و مانند اوباما در جریان قیام88، در کنار رژیم و رو در روی مردم ایران قرار گرفتند، تغییر سیاست و تغییر رویه دهند. نتیجه چه خواهد بود؟

بخصوص که هم ما و هم رژیم آخوندی تجربة رژیم شاه را داریم که چطور وقتی با روی کار آمدن سیاست حقوق بشری کارتر، شلاق و شکنجه را کنار گذاشت، در عرض کمتر از دو سال سرنگون شد. این رژیم بسا بسا پوسیده‌تر از رژیم شاه و جامعة ایران بسا بسا مشتعل‌تر از جامعة ایران در زمان شاه و مقاومت سازمان یافته و سازمان مجاهدین به عنوان نیروی محوری این مقاومت غیر قابل مقایسه با زمان شاه است. هر کس با اندک فهم سیاسی می‌تواند نتیجه را دریابد. این همان واقعیتی است که راهبند رژیم در گام برداشتن به سوی مصالحه‌یی مشابه مصالحة کرة شمالی است. اما مسأله این است که نرفتن به این مسیر هم به همین اندازه مرگبار است و منجر به سرنگونی می‌شود. این همان پارادوکس و بن‌بستی است که ولی فقیه بیچاره در آن دست و پا می‌زند.

 
لطفا به اشتراک بگذارید: