قهرمانان زنده‌اند- به یاد مجاهد شهید سیاوش سیفی و همرزمانش

قهرمانان زنده اند


نگاهی به حماسه 10 مرداد 1361


این حد از آگاهی نسبت به ماهیت استبداد دینی و ولایت فقیه چگونه حاصل شد

آیا از نخستین سالهای آغازشکل گیری دیکتاتوری کسانی نبودند که این خروشها را سر بدهند؟

دهه ی شصت از سالهای نخست خود سالهای ایستادگی نسل مجاهد در برابر شکل گیری ولایت استبدادی فقیه و دیکتاتوری خونریز مذهبی بود.

سالهایی آمیخته با فریب و دجالیت مذهبی و توهم نسبت به ماهیت رژیم آخوندی. سالهای جنگ ضد میهنی. سالهای تیربارانهای بی وقفه ی مجاهدان و آزادیخواهان. و سالهای تسلیمهای تسلیم طلبان. و عقب نشینی عافیت جویان.

اما نسلی ایستاد. زیرا آزادی نباید تنها می ماند.

نسلی در خانه های پراکنده در محاصره انبوه مزوران خمینی جنگید.

و ما امروز بر یکی از آن ایستادنها توقف میکنیم..ایستادنی در ده مرداد سال 1361

قهرمانان زنده اند


نگاهی به حماسة 10 مرداد 1361


احمد بوستانی از مجاهدان شهید قتل عام اشرف در 10 شهریور

پایگاه ما توی امیرآباد شمالی، خیابون پروین بود. یادم میاد قبل از دهم مرداد یک سکوت بیسیمی روی شبکه های بیسیمی رژیم اجرا شده بود و همه چی حاکی از این بود که همین روزها درگیریه. یک شبکه ای بنام عبدالله پیام راه انداخته بود که با فرهنگ لمپنی و بسیار زشت و غیراخلاقی صحبت می کردند و به همدیگه پیام میدادند. به این ترتیب تونسته بودند تعدادی از پایگاههای مجاهدین رو شناسایی بکنند و به زغم خودشون یک برنامه ای ریخته بودند که ده مرداد بتونند یک ضربة سراسری رو به سازمان بزنند».

***


آن روزها پس از دوسال و نیم روشنگری های مجاهدین و نیروهای ترقیخواه وتلاش برای حفظ آزادیها چهره ی خمینی از پس نقاب اسلام و فریب مذهب بیرون آمده بود.

 

خمینی دیگه با قهر کامل، با بسیج نیروی مسلح از هوا و زمین، با سلاحهای سنگین و حتی در نهایت با هلیکوپتر، به خانه های تیمی مجاهدانی که تنها با سلاحهای انفرادی مثل کلت مجهز بودند حمله میکرد. مجاهدین هم اهل تسلیم شدن نبودند.

صدیقه خدایی صفت: کمیته چی های جنایتکار وقتی پایگاهی رو محاصره میکردند بابلندگو از حاضران در اون پایگاه میخواستن که خودشون رو تسلیم کنند. ... افکت دستشونو بذارن... روسرشون....
ادامه خواهر صدیقه: اما در عمل دیدن تنها چیزی که نمی بینند تسلیم شدنه ...

آخوندهای حاکم رژیم خمینی بار دیگر خود را آماده کرده بودند تا در رادیو و تلویزیون خبر از تسلیم شدند تعدادی از مجاهدین بدهند.

احمد بوستانی: آمدم که وارد پایگاه بشم دیدم یکی از مزدورای رژیم صاف کلید انداخت توی در ساختمان ربرو و رفت تو. دیگه هیچ شکی نمی شد کرد. وارد شدم وبه فرمانده کاظم اطلاع دادم که الان درگیری میشه و ما محاصره هستیم.

فرمانده کاظم درست توی اون لحظه ای که بهش اطلاع دادم گفت امروز یک درسی به مزدورای رژیم بدیم که تا ابد یاد کنند که مجاهد خلق تا ّآخرین گلوله ش میجنگه و تسلیم نمی شه.

فرمانده کاظم که بود:

صدیقه خدایی صفت: فرمانده کاظم، همان مجاهدقهرمان کاظم محمدی گیلانی است. برادر مجاهدان خلق جعفر گیلانی که جریان یک ماموریت در فاز سیاسی بر اثر تصادف به شهادت رسید و برادر دیگرش محمد مهدی گیلانی که در سال 60 طی درگیری در ارومیه به شهادت رسید. و اینها پدرشون همین آخوند جنایتکار محمدی گیلانی حاکم ضدشرع دادگاههای ضدانقلاب خمینی بود که سقط شد. همون. که قاتل مجاهدان بیشماری است که گفته بود حتی نیاز به محاکمه مجاهدین اسیر نیست. اما این فرزندان قهرمان در جبهة مجاهدت خونة این ناپدری مرتجع را ترک کرده بودند .

آن روز فرمانده کاظم گیلانی یکی از قهرمانان صحنة نبردی بود که در چند پایگاه در نقاط مختلف تهران جریان داشت.

احمد بوستانی: مسلسل، آرپیجی نارنجک انداز. تمام پایگاه رو داشتند نابود میکردندو از بین می بردند.

ببینیم چه مجاهدانی در پایگاه فرمانده کاظم گیلانی درگیر نبرد بودند:

کاظم گیلانی، علیرضا حسینی، مریم خدایی صفت، فاطمه اثنی عشری

احمد بوستانی: توی اون پایگاه فرمانده کاظم، کاظم گیلانی، علیرضا حسینی، مریم خدایی صفت، فاطمه اثنی عشری، و یکی دیگه از شهدا که من فقط به نام می شناختم، یوسف، ما این پنج نفر مونده بودیم اونجا با فرزند خردسال شهید مجاهد فاطمةاثنی عشری.

***

صدیقه خدایی صفت: مجاهد شهید فاطمه اثنی عشری که به اون رویا میگفتیم که از سالها قبل و در پشت در زندانهای شاه اونو می شناختم. مجاهدی جسور وفداکار که همیشه عزم و اراده رو به مخاطبش الهام می داد.

توی این پایگاه همچنین خواهر کوچکترم مریم خدایی صفت و پسرداییم علیرضا حسینی همسر مریم نیز بودند .... مریم خواهر شهید من در سالهای 50 به بعد وقتی دختر خردسالی بود همراه با ما پشت در زندانها می اومد و در فعالیتهایی که اون دوران مادران و خواهران مجاهدین برای افشاگری علیه جنایتهای شاه و شناسوندن سازمان مجاهدین داشتند شرکت میکرد.

حماسة دهم مرداد یکی از حماسه های بزرگی بود که همچون نوزدهم بهمن سال 60 و 12 اردیبهشت 61 تصمیم مجاهدین برای ایستادن و وفا به آرمان را نشان داد. و اراده ی مستحکم مجاهدین خلق برای دفاع از آزادی مردم در برابر حاکم شدن ولایت فقیه را اثبات کرد. گویی آنها از همان زمان می دیدند که خمینی و آخوندهای حاکم چه بر سر ایران و ایرانی خواهند آورد. به همین دلیل از جنگیدن در برابر انبوه پاسداران خمینی که آنها را محاصره میکردند نمی هراسیدند. آنها می دانستند که بعنوان پیشتاز جامعه باید در مقدمترین صف نبرد بهای آزادی مردم را در برابر هیولای استبداد و دیکتاتوری بپردازند.
***
صدیقه خدایی صفت: همه ی اونها آماده بودند تا در هر لحظه از لحظه های شبانه روز دشمن رو زیر آتش بگیرن و جانانه جانشون رو در راه مردم بدن. من در مورد روحیه های اونها و همه مجاهدینی که در این پایگاهها بودند از قول برادران یا خواهرانی که با اونها بودند داستانها شنیدم.

گفتن که مریم گفته بود که موقعی که به ما حمله بشه من به پشت بوم میرم و فریاد خواهم زد و به همسایه ها خواهم گفت ما مجاهدین هستیم که علیه این رژیم دزد و غاصب و این آخوندهایی که آزادیهای مردم رو گرفته اند تا پای جان مقاومت و می رزمیم و میهن خودمون رو به دست آخوندها رها نخواهیم کرد.

می بینیم که این شعار که آنروز مریم قهرمان خدایی صفت میخواست در پشت بام خانه ی تیمی مجاهدین بدهد و حقیقتی که می خواست به همسایه ها بگوید امروز بر زبان همه ی مردم در قیامها جاری است که از غارتگری های رژیم آخوندی می نالند و میگویند می جنگیم می میریم ایرانو پس می گیریم.

باز گردیم به حماسه ی 10 مرداد 1361 و رزمی که در نقاط مختلف تهران در پایگاهها ادامه داشت.

***


صدیقه خدایی صفت: در روز ده مرداد 61 وقتی که حمله ی پاسداران وحشی شروع شد مریم طبق اونچه که از قبل گفته بود برای شعار دادن ازپله ها به طرف پشت بوم خونه حرکت میکنه که در نیمه ی راه هدف موشک آرپی جی قرار میگیره. و لحظاتی بعد جلوی چشمان اونها به شهادت می رسه. گفتن که علیرضا در حالی که دستش گلوله خورده بوده و کف دستش کاملا سوراخ شده بوده سلاح رو به دست دیگه ش میده و به خانه ی مجاور میره و در اون خانه طی درگیری هایی جانانه سه تن از پاسداران رواز پا در میاره و در حالی که هدف رگباری از گلوله ها قرار گرفته بود سرفرازانه به شهادت می رسه.

در سایر پایگاههای مجاهدین نیز همین رسم ایستادگی تا آخر و وفای به عهد تا آخرین گلوله جاری بود. چندین پایگاه مقاومت مجاهدین در نقاط مختلف تهران با شور آزادی مشغول دفاع بودند.

***


احمد بوستانی: ما فقط سه نفر بودیم. من بودم علیرضا و یوسف. تمام پایگاه از بین رفته بود. فقط یک اتاق باقی مونده بود توی طبقة دوم که ما تصمیم گرفتیم با آتش به سمت مزدورا از اونجا خارج بشیم.

***

مرکز این نبرد قهرمانانه پایگاه مجاهد قهرمان سیاوش سیفی بود که در رأس آن قهرمانان می جنگید.

یاران و همراهان فرمانده سیاوش سیفی که آنروز در پایگاههای مقاومت ایستادند و رسم وفا آموختند عبارت بودند از:

مجاهدان دلیر، فا ضله مددپور، باقر آل اسحق، هادی و جعفر آمرطوسی، افسانه امینیان. فاطمه اثنی عشری، نوذر ا حسنی، عصمت احمدی، قاسمعلی بیات کمیتکی، امیر بیژن یار، زبیده (ماهرخ) جعفری ثانی، علیرضا حسینی، سهیلا بنیقاضی، مریم حسینی، مریم خدایی صفت، شهاب راسخی دهکردی، علی رحمانی، ناهید رحمانی، اعظم رضایی، طاهره زاهدی، فائزه زائریان مقدم، مهدی زائریان مقدم. احترام السادات کرباسی (مادر زائریان)، صدیقه شمس فرد، اردلان صفی یاری، فاطمه ضیائی میرزایی، هادی غلامی، سید محمد غیاث سعیدی، فرهاد فتح پور پاکزاد، افشین قهرمانی، زهره گودرزی، محمد لقاء برازنده، کاظم محمدی گیلانی(مهرداد)، محسن مورعی، سید مصطفی موسوی، ناهید میری چیمه، محمد نوایی روشندل، طاهره وزیری، حسن سلیمانی و چند مجاهد دیگر.

بی شک در آن روزها مردم تهران در نقاط مختلف تهران، در هرجا که درگیری پایگاههای مجاهدین را می دیدند یا خبرش را می شنیدند به این پی می بردند که مجاهدین چقدر برای مردمشان وبرای آزادی جدی هستند حاضر به فداکاری هستند. می دیدند که آنها در تمام پایگاهها، پس از اتمام آخرین گلوله و رزم تا آخرین نفس، چیزی جز پیکرهای غرقه در خون، و پایگاههای نیمه سوخته شان، به دشمن ندادند. در جریان این نبرد هم تنها چند کودک خردسال زنده به اسارت دژخیمان خمینی درآمدند.

یکی از گوشه های این تابلو درخشان، صحنة نبرد و پایداری و شهادت قهرمانانهٌ دو مادر شصت ساله است. مادرمجاهد زائریان، و مادر مجاهد اسلامی.

صدیقه خدایی صفت: این در کشور ما برای اولین بار بود که مادران دلاوری در اون سنین بالا پا به پای فرزندان دلیرشون توی جنگ شهری مقاومت می کردند و می جنگیدند.

اگرچه سالها از حماسهٴ گلگون دهم مرداد سال 61 میگذرد، اما یاد آن مادران در دل و ضمیر آنان که ایرانی آزاد و دموکراتیک را آرزو دارند، از گرامیترین یادهاست.

آن روز رژیم آخوندی آن حماسه ی قهرمانی مجاهدین را بعنوان ضربه به مجاهدین در روزنامه هایش منعکس کرد.

اما حقیقت چه بود: حقیقت این بود که آن روز برگی از تاریخ آزادی دوران اخیر مردم ایران با آن از خود گذشتنها وایستادنها نوشته شد. شناخت مردم ایران از ولایت فقیه با این پایداریهای فرزندان مجاهد ایران کامل شد.

این فداکارهای مجاهدین در سالهای بعد در صحنه های رزم های ارتش آزادی بیشتر و بیشتر نشان داده شد. وفاداری آنها به عهدشان برای آزادی مردمشان در قتل عام 67 بیشتر به اثبات رسید. و این رسم فدا و وفا چهاردهه ادامه یافت.

و از آنطرف ستم رژیم آخوندی به مردم ایران هم در این چهار دهه هر چه بیشتر حرف مجاهدین را در مورد ماهیت این رژیم به مردم ثابت کرد. و بر نفرت مردم از این رژیم افزود.

امروز همان شعارها که آن روزها از پایگاههای مجاهدین داده می شد. همان شعارهای پنج مهر و خانه های مجاهدین در نبردها با پاسداران از سوی جوانان قیام آفرین و مردم شهرهای اهواز و کازرون و تهران و سراسر ایران فریاد می شود

پس آن قهرمانان امروز هم زنده اند . زیرا آرمانشان زنده و خروشنده است.

و این راه دیگر به پایان پیروز مند خود نزدیک شده است.
لطفا به اشتراک بگذارید: