ارتش ساییری ایران به نام ری‌استارت با هزاران توئیت علیه مجاهدین ومقاومت ایران

ارتش ساییری ایران به نام ری‌استارت با هزاران توئیت علیه مجاهدین ومقاومت ایران-با اسامی گوناگون به ویژه«ری‌استارت» از مشهد، تبریز ، یزد و تهران


شورای ملی مقاومت کمیسیون امنیت و ضد تروریسم -۲۸ دی ۹۷


در پی فراخوان وزیر خارجه آمریکا به در میان گذاشتن پرسش‌ها و مطالبات مردم ایران در شبکه‌های اجتماعی، اطلاعات و سپاه آخوندها در داخل و خارج ایران برای لجن‌پراکنی علیه مجاهدین و مقاومت ایران بسیج شدند.

از بعد از ظهر پنجشنبه ۲۷دی تا نیمه شب، هزاران توئیت و کامنت علیه مجاهدین و مقاومت ایران با اسامی گوناگون به ویژه «ری‌استارت» پست شده است. به‌عنوان نمونه، فقط در سند ضمیمه ۲۱۰۰توئیت و ری‌توئیت علیه مجاهدین از کارخانه های ترول آخوندی در مشهد، تبریز، یزد و تهران در روز پنجشنبه به‌چشم میخورد.

در این بسیج نفرت انگیز ، درکنار هشتگ «ری‌استارت اپوزیسیون» ،کدهای شناخته شده رژیم پلید آخوندی در قالب هشتگ هایی از قبیل «ایرانیان از سازمان مجاهدین خلق ایران متنفرند» و «نه به مجاهدین خلق» به چشم میخورد.


در این بسیج کثیف، همچنین برای پنهان کردن مبداء ، از آی‌پی (IP ) هایی در اروپا و آمریکا منجمله اسپانیا، آلمان و آمریکا استفاده شده است.

سوابق«ری‌استارت» که گرداننده آن (محمد حسینی) از تلویزیون رژیم شروع به کار کرده و بعد از «سبز» خامنه ای از امارات و قبرس و سرانجام آمریکا سر در آورده است، بر کسی پوشیده نیست و کلیپ مصاحبه او در اوت ۲۰۱۳با یک تلویزیون لس آنجلسی بر روی اینترنت در دسترس است.

او تصریح میکند که مأموران وزارت اطلاعات در امارات «محبت کردند» و در جلسه ای با او پیشنهادشان برای راه اندازی یک تلویزیون را در میان گذاشتند و «گفتند خبرهایی بهت میدهیم که به نفعت است. تو به ما فحش هم میدهی، تو اگر مشکل وجهه ات هست ما وجهه ات را درست میکنیم. اخباری بهت میگوییم بگو ، از این نوع تلویزیونها هم اینجا می بینیم، بعد یکسری اسامی را به من گفتند ولی سند ازشان ندیدم ، مثلاً گفتند که ببین ما فلانی را داریم پولش را میدهیم ، فلان تلویزیون را داریم ما پولش را میدهیم. حسینی، یا این پولها را میگیری ... یا اینکه یک دهمش را مصرف میکنیم و نمی گذاریم موفق شوی. خودت انتخاب کن . تلویزیون میزنی آگهی اش میاید. سیستم اش هست خبرهایی هم به تو میدهیم که همه اش انتقادی[از رژیم] است».

حسینی : بعد از اینکه تلویزیون شکست خورد یک جلسه آخر ما با بچه های اطلاعات محبت کردند با ما گذاشتند

شهرام همایون : در امارات؟

حسینی : گفتم بله بفرمایید . گفتند (نفر اطلاعات)که ما از روز اول به توگفتیم که با این نباید این کارها را بکنی . بیا و با هم تلویزیون بزنیم

شهرام همایون : بچه های اطلاعات به شما پیشنهاد دادند که یک تلویزیون بزنید

حسینی : بله. گفتم که این تلویزیونی که میخواهید بزنید عزیز من، من با ملت ایران ، الان که دارند من را می بینند میروم روی آنتن . میدانند که من با شما درگیر شدم و آمدم بیرون. گفتند ببین خبرهایی بهت میدهیم که به نفعت هست. تو به ما فحش هم میدهی ، تو اگر مشکل وجهه ات هست ما وجهه ات را درست میکنیم اخباری بهت میگوییم بگو ، از این نوع تلویزیونها هم اینجا می بینیم

شهرام همایون : به به ، به به ( خنده هردو نفر )

حسینی : بعد یکسری اسامی را به من گفتند ولی سند ازشان ندیدم ، مثلا گفتند که ببین ما فلانی را داریم پولش را میدهیم ، فلان تلویزیون را داریم ما پولش را میدهیم. حسینی یا این پولها را میگیری ( این تاریخ زن و بچه من آمدند امارات و دارند زندگی میکنند بچه ام دارد میرود مدرسه آنجا) یا این پول را میگیری یا اینکه یک دهمش را مصرف میکنیم و نمی گذاریم موفق شوی. خودت انتخاب کن . تلویزیون میزنی آگاهی اش میاید. سیستم اش هست خبرهایی هم به تو میدهیم که همه اش انتقادی است

 

حسینی : من از امارات دو مرتبه فرار کردم. سازمان هم یعنی سازمان حراست و آها. حالا یک نشست هایی که فعلا حالا کاری نداریم و.... (نامفهوم) ولی آنجا در جلسه ای که گذاشتند و اینها . ولی من متوجه شدم که ... اوکی، سه روز مانده بود، سه روز یا چهار روز که قرارداد را آماده کنند. البته قرارداد را با من نمیخواستند من امضاء نمی کردم ، صوری بود یکی دیگر امضاء میکرد من باهاش گفتم که آقا اوکی است و اشکالی ندارد من هستم بدهکاری ام به سازمان چطوری است . گفتند که ما به مدت ۶ ماه بدهکاری سازمانی ات را هم به تو میدهیم.

شهرام همایون : یعنی طلبی که از سازمان داشتی گفتند که به مدت ۶ ماه به تو میدهیم خوب .

حسینی : بله گفتند که پول تلویزیونت به تو ربطی ندارد

شهرام همایون : به آن آقایی که قرار داد امضاء کرده میدهیم

حسینی : آن تلویزیون را میدهد آگهی ها مثلا ... توی آن دو یا سه روز آخر من دیگر واقعا رفتم توی.... باور میکردم که این اتفاق میافتد. اینقدر میگیری اینطوری میکنی ، آنطوری میکنی. گفتم اوکی اوکی. اگر آبروی ما نمی رود اشکالی ندارد ، خوب باشد. سه روز بعد زنگ زدند که من قبرس بودم

 

بعد پاسپورت هم که نداریم رفتیم دیدیم که چکار کنیم چکار نکنیم رفتیم زنگ زدیم سفارت ایران. گفتم سلام . گفت چیه ؟گفتم آقا این احمدی نژاد نکند ما اشتباه کردیم آدم خوبی است؟ من دو یا سه بار توی زندگی ام دروغ گفتم یکی اش این بود دیگه . راهی نداشتم واقعا راهی آن موقع نداشتم گفتم داریم فکر میکنیم راجع باهاش و اینها. گفت بابا ما داریم بهت میگوییم گوش نمی کنی و این حرفها. ما رفتیم آنجا . در عرض ۲۰ دقیقه پاسپورت خودم و زن و بچه ام را زد. گرفتیم و آمدیم . فردا هر چه زنگ زد دیگر جواب ندادیم. بعد این پاسپورت را بردیم آمریکا گفتیم آقا ویزا به ما بده. آمریکا هم ۷ ماه طول کشید. درست لحظات آخری که بایستی دیپورت میشدم

 
لطفا به اشتراک بگذارید: