یادی از سخنرانی تاریخی در امجدیه

یادی از سخنرانی تاریخی در امجدیه


پاسخ و سخنان دجال ضد بشر علیه مجاهدین

 در ۴ تیر ۱۳۵۹

امجدیه-۲۲خرداد ۱۳۵۹

فیا عجبا عجبا مجاهد خلق باید بیاید شهادتین بگوید باز هم بگویید اشهد‌ان لا اله‌الاالله اشهد‌ان‌محمد‌ارسول‌الله اشهد‌ان‌ امیر المؤمنین علی حجت الله. بگذارید بشنوند همه بلند تر بگویید (شهادتین جمعیت ) ها چه شد گلوله ها!؟. (دست و شعار جمعیت)

فیا عجبا ! عجبا !اگر کسانی که به قول پدر طالقانی راه جهاد اسلامی را گشودند و دلداده ی مکتب قران بودند مسلمان نیستند پس بیایید مسلمانی را تعریف کنید .گواینکه قسط و عدالت در اسلام که مسلمان و غیر مسلمان نمیشناسد ولی باشه باشه میگویید مسلمان نیستیم باشد لااقل بر ذمه‌ اسلام هم نیستیم ! فیا ! عجبا ! عجبا ! یک روز پدر طالقانی به مناسبتی در مجلس خبرگان گفت : حاضرم جریمه بدهم ما هم امروز میگوییم اگر اسلام خدا ناکرده، خدای ناکرده آن خشونت و انحصارطلبی و تنگ‌نظری است که شما در عمل مبلغش هستید، ما هم حاضریم جزیه بدهیم.

ترا بخدا قضاوت کنید، آی مسلمانهای این مرز و بوم، پارسال در قم،‌امسال در تربت حیدریه! اراک در بازارش نمایشگاه گذاشتند،‌وافور و تریاک و منقل و وسایل فساد که اینها را از مجاهدین گرفتیم.‌فیاعجبا عجبا! اینها جنایت نیست! اینها ضداسلام نیست! "لعن‌الله امته سمعت بذالک فرضیت به" مگر اسلام دین برداشتن غل و زنجیرها نیست؟ مگر پیامبر اسلام فرشته رحمت و رهایی نیست؟ پس اینها چه کارهایی است که تحت عنوان اسلام صورت میگیرد؟ آخر اسلام کجا، چماق و تهمت و دروغ و حق‌کشی وانحصارطلبی کجا؟

 گزیده‌ای از سخنان دجال ضدبشر

۴ تیر ۱۳۵۹

اینهایی که در کنار جمهوری اسلامی هستند و می‌خواهند به اسم جمهوری اسلامی، به اسم اسلام، به اسم خلق، به اسم ملت کار بکنند، اینها را ببینید چه می‌کنند. ممکن است من هی بگویم «اسلام» و هی بگویم «فدایی اسلام» و «فدایی خلق» و هی بگویم «مجاهد اسلام» و «مجاهد خلق»، این حرفها را بزنم، لکن وقتی به اعمال من شما ملاحظه کنید، می‌بینید که از اول، من مخالفت کرده‌ام. در هرجا تفنگ کشیده‌ام و مخالفت کرده‌ام؛ هرجا بنا بود که یک اصلاحی بشود، شما دیدید که من آمدم و مقابلش ایستادم و مشتم را گره کردم و تفنگم را هم کشیدم. می‌خواستند که دانشگاههایی که در خدمت استعمار بود و جزء مهمات این مملکت است که باید دانشگاهش اصلاح بشود- همچو که طرح اصلاح دانشگاه شد، سنگربندی شد در دانشگاه که نگذارند این کار بشود. حالا هم باز پشت همان سنگرها، نه آنجا در دانشگاه، اما در خارج دنبال اینند که نگذارند این اصلاح فرهنگی بشود؛

خمینی ـ ۴تیر ۱۳۵۹

هر روزی که بخواهد این نهضت یک قدم بردارد، مجلس شورا می‌خواهد مفتوح بشود، می‌بینیم که یک بساطی در امجدیه پیش می‌آید؛ یک غائله درست می‌شود و مع الاسف جوانهای ما مطلع نیستند که اینها چه دارند می‌کنند؛ این اشخاص چه دارند می‌کنند و بعضی از اشخاصی که با من هم مربوط هستند، اینها هم ملتفت نیستند که مسائل عمقش چی هست. خیال می‌کنند که مسئله چماقدار است و تظاهرکننده، مساله این است؟ نه، مساله این نیست. این یک ظاهری است برای آشوب درست کردن. مسأله عمق دارد. مسأله امریکاست. مساله این است که باید امریکا بیاید اینجا و مقدّرات کشور ما را به دست بگیرد. نه مسأله، مسأله این است که یکی می‌خواهد تظاهر کند، یکی می‌خواهد ضد تظاهر. اینها مسأله نیست، اینها غائله ایجاد کردن است برای اینکه نگذارند این مملکت به حال خودش باشد و روی میزانی که دارد حرکت می‌کند، حرکت بکند.
همینها هستند که وقتی کشاورزها خرمنهایشان را جمع می‌کنند، آتش می‌زنند. الآن هم بازدارند آتش می‌زنند و اگر محافظت نشود، محافظت صحیح نشود، همه‌اش را آتش می‌زنند.

الآن هم همین قشرهای بعض از این روشنفکرها می‌گویند این مجلس، ملّی باشد، مجلس شورای ملّی؛ چون اسمش توی قانون، «ملّی» بوده. از اسلام می‌ترسند. مجلس‌ اسلامی نباشد، شورای اسلامی نباشد. اینها نه اینکه ملّی‌اش را می‌خواهند، اسلامی‌اش را می‌خواهند نباشد،

توانستند که جوانهای پاک و صاف و صحیح ما را گول بزنند با تبلیغاتی که بلدند و خوب هم بلدند. باید توجه داشته باشد این ملت که گول نخورد از اینهایی که برای اسلام دارند سینه می‌زنند. ببینند اعمالشان چیست. ببینند اینهایی که می‌گویند «اسلام»، آیا در عمل هم این طوری هستند یا یک سنگربندهایی هستند که با اسم «اسلام» می‌خواهند از بین ببرند اسلام را.

حالا من آمده‌ام، می‌نشینم می‌گویم من رهبر شما [هستم‌]. تو غلط می‌کنی که هستی. یا آن می‌گوید که نه، ما این کار را کردیم. آخر کجا این کار را کردید؟ اگر یک دزدی را یک جایی کشتند، از طایفه شما بود، آن وقت شما می‌شوید انقلابی؟!

اینها گول می‌زنند، همه را گول می‌زنند. اینها می‌خواستند من را گول بزنند. من نجف بودم، اینها آمده بودند که من را گول بزنند. بیست و چند روز- بعضیها می‌گفتند 24 روز من حالا عددش را نمی‌دانم- بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی می‌کنند، آمدند در نجف، [یکی‌] شان بیست و چند روز آمد در یک جایی، من فرصت دادم به او حرفهایش را بزند. آن به خیال خودش که حالا من را می‌خواهد اغفال کند. مع الاسف، از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تاثیر آنها واقع شده بودند- خداوند رحمتشان کند آنها هم اغفال کرده بودند آنها را- آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند. بعضی از آقایان محترم، بعضی از علما، آنها هم به من کاغذ نوشته بودند که اینها انَّهم فِتْیَهٌ قضیه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه می‌گویند. تمام حرفهایشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه، تمام حرفها.

این آمده بود که من را بازی بدهد؛ من همراهی کنم با آنها. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم، همه‌اش را گوش کردم. فقط یک کلمه را که گفت «ما می‌خواهیم قیام مسلّحانه بکنیم»، گفتم: نه، شما نمی‌توانید قیام مسلّحانه بکنید. بیخود خودتان را به باد ندهید. اینها با این با خود قرآن، با خود نهج البلاغه می‌خواهند ما را از بین ببرند و قرآن و نهج البلاغه را از بین ببرند.

الآن هوشیاری بیشتر لازم است از اول. اول آن کسی که مخالف با اسلام بود می‌شناختندش مردم. سازمان امنیت را همه مردم می‌گفتند: اینها بر خلاف ملت و اسلام هستند؛ می‌شناختند این را. این سردمدارها هم مردم می‌شناختندشان. چون می‌شناختندشان، با آنها مبارزه می‌کردند. مبارزه با آنها آسان بود. منافقها هستند که بدتر از کفارند. آن که می‌گوید مسلمان هستم و به ضد اسلام عمل می‌کند و می‌خواهد به ضد اسلام عمل بکند، آن است که در قرآن بیشتر از آنها تکذیب شده تا دیگران ما سوره منافقین داریم، اما سوره کفار نداریم. سوره منافقین داریم که برای منافقین، از اول شروع می‌کند اوصافشان را می‌گوید.
لطفا به اشتراک بگذارید: