قصه های مقاومت - غلامحسین گودرزی

سال ۶۰ در اوج درگیری ها با مزدوران ارتجاع ، که گله مزدوران می ریزند سر فرهاد و او را تا سر حد مرگ کتک می زنند.


قصه های مقاومت -غلام حسین گودرزی

شوق رسیدن

مسیری پر پیچ وتاب تا مقصد آزادی

قسمت اول

من در شهر بروجرد یکی از شهرهای زیبای لرستان به دنیا آمدم .

دریک خانواده فقیر و محله فقیر نشین بدنیا آمدم .

و فکر می کنم از مواهب زندگی جز فقر و بدبختی چیز دیگری نسیبش نشده ،

اسم این محله چاله قلعه بود سه تا خندق بزرگ در آنجا بود که همه همه زباله های شهر را جمع می کردند .

و در این خندقها خالی میکردند آب بارانی که زمستا و پائیز می آمد در این خندقها جمع می شد و تبدیل به گنداب می شد.

و بچه های محله چون بازی و سرگرمی نداشتند تابستانها در این آب شنا میکردند .

در همان محله در یک دبستان کلنگی درسم را خواندم و دوره راهنمایی را در دبیرستان در یک منطقه متوسط ادامه دادم .

و همانجا بود که با فرهاد شجاعی آشنا شدم که بعدا به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست.


فرهاد شجاعی بچه ای بود خیلی مهربان ، و همین دوستی با فرهاد بود که مسیر زندگی مرا تغییر داد .

این دوستی ما ادامه پیدا کرد و همه جا باهم بودیم دوران راهنمایی را باهم بودیم .

و باهم به یک دبیرستان رفتیم و در یک کلاس بودیم و از برادرم هم به من نزدیکتر بود .

بعد از انقلاب من از طریق برادر بزرگترم با سازمان آشنا شدم و ایده ها و خط سازمان آشنا شدم .

در همین حین فرهاد هم هوادار شده بود و تا حدی از طریق من با سازمان بیشتر آشنا شد .

و باهم در فعالیتهای سازمان در شهرمان شرکت داشتیم و بعد از ظهر ها باهم نشریه سازمان را می فروختیم .

تا اینکه جنگ ضد میهنی شروع شد و جنگ زده ها به شهر ما سرازیر شدند.

و رژیم انها را در برخی از مدارس که تغطیل کرده بود سکنی داد .

و ما هم از همین فرصت استفاده کردیم و درس را کنار گذاشتیم و درس آزادی را پیشه خود کردیم .

از آن موقع به بعد تقریبا ۲۴ ساعته با انجمن و سازمان کار می کردیم .


تا اینکه سال ۶۰ در اوج درگیری ها با مزدوران ارتجاع ،

که گله مزدوران می ریزند سر فرهاد و او را تا سر حد مرگ کتک می زنند.

و بعد دستگیر میکنند سه -چهار روز بعد من هم دستگیر شدم

مطالب مرتبط :

مجاهدین تنها سازمان مخالف آخوندها – حس مشترک

بر قامت سرو، بنشسته غـُرابی

[caption id="attachment_267052" align="alignnone" width="598"]قصه های مقاومت - غلامحسین گودرزی ۹۸۰۸۰۵ قصه های مقاومت - غلامحسین گودرزی ۹۸۰۸۰۵[/caption]
لطفا به اشتراک بگذارید: