چهره اراذل و اوباش از روبه رو به قلم عبدالعلی معصومی

چهره اراذل و اوباش از روبه رو به قلم عبدالعلی معصومی


دکتر عبدالعلی معصومی در مقاله ای با عنوان چهره اراذل و اوباش از روبرو،


 ضمن نشان دادن گستردگی جنایت‌ها و

روش‌های بسیار وحشیانه آدمکشان خامنه ای در جریان قیام سراسری مردم ایران،

به بررسی تاریخچه اوباش و اشرار در انقلاب مشروطه و

همچنین در قیامهای مردم ایران از جمله قیام 88 پرداخته است.


خامنه ای، سرکرد
ه قدّاره بندان نظام پا به گور آخوندی،


قیام دیماه مردم به جان آمده سراسر ایران را،


مانند قیامهای توفنده و برانداز سال ۹۶،


در نتیجه ی شورشگری «اشرار» خواند


او گفت: «آتش زدن به فلان بانک، این کار مردم نیست، این کار اشرار است...

در یک چنین حوادثی، معمولاً، اشرار، کینه ورزان، انسانهای ناباب وارد میدان می شوند» و

از پاسداران جنایت پیشه آتش به اختیارش خواست که «وظایف خود را انجام دهند».
این «وظایف» را پا در رکابان خونریز سپاه و بسیج و

دیگر قدّاره بندان ولایت آدمکشان، با کشتاری وحشیانه با گلوله های جنگی،

با شلیک از راه نزدیک و از پشت در مغز سرِ دادخواهان بی سلاح و

مردم معترض به گرانی و فقر و بیکاری، و با کشتار گروهی مردم

با تیربار و توپ و تانک مانند قلع و قمع خونین و

وحشیانه بیش از دویست تن در نیزارهای ماهشهر،

با سفّاکی تمام، به پیش بردند و فاجعه آفریدند.


در قیام مردم کوی طلّاب مشهد


در اعتراض به ویران کردن خانه هایشان به دست مأموران شهرداری،نیز


خامنه ای، «رهبر» و «ولی فقیه» رجّاله های حاکم،


آنها را «اراذل و اوباش» خوانده بود و درباره شان گفته بود:


«یک قشرِ رذل و چاقوکش که یک اقلیّت معدودی هم هستند، و

یک مشت مفتخورها و لاشخورهای جامعه در این قضیه دست داشته اند

که دستگاههای انتظامی، البتّه، باید با اینها برخورد کنند؛

باید مثل علفهای هرز، اینها را بکنند و درو کنند و دور بیندازند».

در قیام عاشورای ۱۳۸۸ و عاشورای ۱۳۹۶ نیز، مردمی را که

از بیداد سالیان حکومت سفّاک «ولی فقیه»

آدمکشان و چپاولگران به جان آمده بودند،

شورشگری یک مشت «اراذل و اوباش» نامیده بود و

دست «آتش به اختیار»های رجّاله ارتجاع را

در کشتار وحشیانه دادخواهان علیه بیدار بازگذاشته بود و آن دو بار نیز فاجعه ها به بارآمد.

این بار نیز، «قیام مردم ایران، که از ۲۴آبان‌ماه،


هم‌زمان در صدها شهر کوچک و بزرگ در سراسر کشور آغاز شد،


قیامی برای ‌آزادی و دموکراسی است؛
قیامی است برای پایان دادن به ‌استبداد دینی و فقر و فلاکت و ویرانی شگفتی

که در تمام زندگی اقتصادی و اجتماعی ایران حاکم کرده است؛
قیامی علیه سیاستِ گران‌سازی کالاها،

که بسیاری از مردم را به ‌فقر کشانده است؛

برای پایان دادن به‌ جنگ و جنایت و تروریسم آخوندها در خاورمیانه و تمام جهان؛

و برای دستیابی به‌ پیشرفت و رفاه و عدالت...
رژیم آخوندی که سراپا در وحشت فرو رفته است،‌

پاسخ اعتراض‌های مردم را با کشتار بیش از هزار نفر از قیام‌کنندگان،

که ده‌ها نفر آنان نوجوان کمتر از هیجده سال و

حتی دختربچه‌ های سیزده ـ چهارده ساله‌ اند و دست کم ۱۲۰۰۰ هزار دستگیری داده است.

 

گستردگی جنایت‌ها و روش‌های بسیار وحشیانه آخوندها هولناک است.


شلیک از فاصله نزدیک به سر و قلب معترضان در برابر چشم مردم؛

استفاده از تک تیراندازان برای هدف قرار دادن مردمی که در خیابان‌ها جمع شده‌اند؛

تبدیل مدارس و مساجد به ‌زندان دستگیرشدگان؛ شکنجه شدید زندانیان؛

انجام یک کشتار گسترده در بندر جنوبی ماهشهر،

به‌طوری که مردم بی‌سلاحی را که به‌نیزارها گریخته بودند،

پاسداران با تیربار به‌رگبار بستند و

برقراری یک اختناق کامل با قطع اینترنت تا فریاد شکنجه‌شدگان به‌ گوش مردم دنیا نرسد.
شمار واقعی شهیدان قیام از هزار نفر بسیار بیشتر است.

اسامی بیش از ۴۰۰ تن از آنان تاکنون توسط مقاومت ایران منتشر شده است.

رژیم اجساد را تحویل خانواده‌ها نمی‌دهد، از برگزاری مراسم بزرگداشت جلوگیری می‌کند.
کشتار آبان۹۸ یکی از هولناک‌ترین جنایت‌های قرن بیست و یکم است»

(«پیام خانم مریم رجوی به‌ مناسبت روز جهانی حقوق بشر»

سایت «همبستگی ملی»، ۱۹ آذر۹۸»).
آخرین آمار جان باختگان قیام آبانماه: «سازمان مجاهدین،

بیش از۱۵۰۰ تن از شهیدان قیام ایران را در استانهای مختلف کشور ثبت کرده است که

در میان آنان شمار زیادی از زنان و نوجوانان زیر ۱۸سال به چشم می خورد»

(اعلامیه دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران، قیام ایران، شماره ۵۷، ۲۸آذر ۹۸).

 

نگاهی به «اشرار و اوباش» انقلاب مشروطه
در تاریخ ایران، «اشرار و اوباش»، همیشه،


چماق سرکوب شاه و شیخ بوده اند وهیچگاه گامی در همراهی با مبارزان آزادی ایران برنداشته اند.


نمونه های روشن این واقعیت را در انقلاب مشروطه،


دوران حکومت ملی دکتر محمد مصدّق و


در این ۴۱ سال اخیر تاریخ ایران می توان دید.


 

 مثالی از «تاریخ مشروطه ایران» اثر احمد کسروی،


تاریخ نگار روشن اندیش ایران،


که به گلوله دست پروردگان تاریک اندیش شیخ در بیدادگاه شاه کشته شد.


کمیسیون مالی مجلس شورای ملی ایران،


بودجه کل کشور را در روز ۱۷ آبان ۱۲۸۶شمسی در مجلس قرائت کرد که


در آن برای جبران کسری بودجه، ۳۸۰هزار تومان از دریافتی سالانه دربار کم شده بود.


این کار دستاویزی شد که دشمنان مشروطه و مجلس به بهانه آن غوغایی برپاکنند.
به دستور محمدعلی شاه،


قاطرچیان، شتردارها، سرایداران و دیگر کارکنان دربار


به این عنوان که مجلس حقوق سالانه آنها را قطع کرده است،


در روز ۲۳ آذر ۱۲۸۶ش به مجلس شورای ملی یورش بردند.


در این یورش «دسته یی از اوباشان [محلّه] سنگلج به پیشروی مقتدرنظام و


گروهی از بی سر و سامانان [محله] چاله میدان به سردستگی صنیع حضرت»


نیز آنها را همراهی می کردند.


آنان وقتی برابر مدرسه سپهسالار رسیدند، «ناگهان به هیاهو برخاستند و


به مجلس و مشروطه دشنامها سرودند ... مجلسیان در به رویشان بستند و


اینان رسیده چند گلوله به در زدند، سپس به سنگباران پرداختند».
شب آن روز نمایندگان و هواخواهان مشروطه در مجلس و پیرامون آن ماندند


تا اگر هجومی از سوی اوباش صورت گیرد به دفاع از حریم مجلس برخیزند.
«بدخواهان نیز شب را در توپخانه به سردادند،


لیکن آنان ایمن ودل آسوده می بودند،


زیرا، گذشته از آن که خود یک گروه بس انبوهی می بودند و


بسیاری از آنان تپانچه و تفنگ همراه می داشتند،


دسته هایی از قزّاق و سرباز، با توپها در پیرامون آنها پاسبانی می نمودند.


در اینجا نیز دیگهای پلو بر سر بار و خوراک فراوان بود.


در بیشتر چادرها دستگاه باده خواری برپا و


با سرگرمی و بیخودی به سر می بردند.


گاهی کسانی تیر به هوا شلیک می کردند».
فردا، دوشنبه، هواخواهان مشروطه در مجلس و پیرامون آن بسیار شدند.


«انجمهای محلی که شمارشان از صد بیشتر بود،


در مدرسه جاگرفته هر یکی اتاقی را برای خود برگزیدند.


نیز شماره تفنگها بیشتر گردیده، تفنگداران


در پشت بامها و بر سر مناره ها و خانه های پیرامون سنگر بستند».
در همان روز «اوباشان به خانه های حاجی شیخ فضل الله [نوری]،


سیدعلی یزدی و... دیگر ملّایان ریخته،


هر یکی را خواه ناخواه، به میدان توپخانه آوردند...


محمدعلی میرزا و این ملایان می خواستندوانمایند که ما کاری نمی داریم و


این مردمند که مشروطه را نمی خواهند و از آن بیزاری می نمایند...


با پیوستن این ملّایان به بدخواهان، دستگاه آنان ارج دیگر یافت و


آشوب باردیگر رویة کشاکش مشروطه و کیش گرفت.


سیدمحمد یزدی یا سیداکبرشاه به منبر رفته می گفت:


"زنا بکن، دزدی بکن، آدم بکش،


امّا، نزدیک این مجلس مرو"... اوباشان، پیاپی، آواز به هم انداخته می گفتند:


"مشروطه نمی خواهیم ـ ما دین نبی خواهیم"...


هرکسی که کلاه ماهوت کوتاه به سر و سرداری به تن می دیدند،


مشروطه خواه شمارده، به آزارش می پرداختند و


جیب و بغلش را تهی می گردانیدند. کم کم به بی باکی افزوده،


هر کسی از رهگذریان می یافتند، عبا و کلاهش را می ربودند و


دست به جیب و کیسه اش می بردند.


با دستور پیشوایان خود به اداره روزنامه ریخته آنها را تاراج می کردند و


تابلوها را آورده در میان میدان آتش می زدند...
شب سه شنبه باز هر دو سو در جایگاه خود ماندند...


در مجلس امشب تفنگچیان بیشتر می بودند.


جوانان به فراوانی به پاسبانی پرداخته و


در آن سرما و شب دراز از پا ننشستند.


در میدان نیز بدخواهان در چادرها نشسته ملایان در یک سو و


اوباشان در سوی دیگر، به سرمی بردند.
فردا، سه شنبه، انبوهی در بهارستان و پیرامونهای آن بیشتر گردید.


پایداری دو روزه مجلس به مردم دل داده، به آنجا می کشانید.


امروز شماره تفنگها نیز بیشتر گردیده


به صدها رسید و از صدها به هزارها انجامید.


چنان که هنگام شام دو هزار و هفتصد تفنگ می داشتند.


امروز کارکنان تلگرافخانه و همچنین کارکنان واگون شهری و


راه آهن عبدالعظیم دست از کار برداشته به نام همدردی به مجلس آمدند...


از هرباره شکوه و نیروی آزادیخواهان رو به فزونی می بود...
در این روز «در میدان توپخانه خون نیز ریخته گردید.


میرزا عنایت نام جوان زنجانی که به میان ایشان رفته،


همچون دیگران، گوش به یاوه بافیهای سید محمد یزدی می داد،


با دست اوباشان تکه تکه گردید...


این شخص را با قَدّاره پاره پاره کردند و


جسد او را به درخت میدان مشق آویزان کردند...


امروز بلوا خیلی بزرگ شد. گفتند یک نفر دیگر نیز کشته شد...


در روزنامه حبل المتین می نویسد:


میرزا عنایت هفتصد تومان اسکناس با خود می داشت


که در میان اوباشان از جیبش درآورده،


به بغلش گذاشت و آنان این را دیدند.


نیز ساعت او و زنجیرش از زر می بود و


اینها اوباشان را به کشتن او واداشت...


نخست با رُوِلوِر به او تاخته چند تیری زدند و


سپس با قدّاره زخمهای بسیار به او رساندند و چون او بی جان شد،


پسر نقیب پیش آمده و دیگران را به کناری رانده، چنین گفت:


"ای حضرات مسلمانان، شاهد باشید ودر نزد جدّم روز قیامت شهادت دهید که


من در راه دین اوّل کسی هستم که چشم مشروطه طلبان را بیرون آوردم".


این را گفت و با کارد چشم آن جوان را کند. سپس،


او را از درخت آویختند که هر یکی از اوباشان قدّاره یی به او می زدند»


(«تاریخ مشروطه ایران»، احمد کسروی، چاپ سیزدهم، تهران، ۱۳۵۶، ص۵۱۵).


 «اشرار و اراذل» نظام پا به گور در عاشورای۸۸
«اراذل و اوباش» تحت فرمان پاسدار حسین همدانی، «فرمانده ارشد سپاه پاسداران»

در عاشورای ۱۳۸۸، از زبان خود آن جلّاد تشنه به خون:

«... در فتنه ۷۸ بنده جانشین نیروی مقاومت بسیج بودم و تجربه آن حوادث را داشتم.

ین تجربه به من کمک می کرد. یک سابقه یی در دو دوره در تهران داشتم

در سالهای ۶۰ و ۶۱ در تشکیل لشکر حضرت رسول (ص)،

در سال ۸۲ هم فرمانده لشکر تهران بودم. لذا، کاملاً تهران را می شناختم و

برآورد خوب اطلاعاتی از منطقه داشتم ...

وقتی ‌که جلسه "شورای تأمین استان تهران" در شب عاشورا برگزار شد...

برآورد من این بود که روز عاشورا اتّفاقاتی در پیش خواهد بود.

به همین خاطر ... آماده‌ باش اعلام کردیم.

همهٔ سینماهای تهران را اجاره کردم. تمام مدارس و حسینیّه‌ ها را در اختیار گرفتیم.

بچه‌ ها با لباس مشکی در میدان حضور داشتند.

نزدیک به ۳۰ هیأت را هم، که با من مرتبط بودند،

آماده کردیم و گفتم دسته‌ ها را به سمت میدان دانشگاه بیاورید...

۵ هزار نفر از کسانی که در آشوب‌ها حضور داشتند

ولی در احزاب و جریانات سیاسی حضور نداشتند،

بلکه از "اَشرار و اَراذل" بودند را شناسایی و در منزلشان کنترل می‌کردیم...

بعد این‌ها را عضو سه گردان کردم. بعداً این سه گردان نشان دادند که

اگر بخواهیم "مجاهد" تربیت کنیم

باید چنین افرادی که با "تیغ و قَمه" سر و کار دارند را پای کار بیاوریم...

در روز عاشورا همین سه گردان غائله را جمع کردند» (خبرگزاری «دانشجو»، ۱۸مهر۱۳۹۴).

این ۵هزار نفر از «اَشرار و اَراذلِ» باتون و چماق و قدّاره به دست، به همراه ۴۵ هزار بسیجی،

همدوش با دهها هزار نیروی انتظامی و لباس شخصیِ آماده به سرکوب و کشتار،

آن چنان دماری از روزگار عزاداران حسینی برآوردند که

در هیچ سوگواری عاشورای حسینی سابقه نداشته است.

 

 چهره «اراذل و اوباش» ولایت معاش
جانباختگان قیام آزادیخواهانه مردم ایران


چهره های برآمده از رنج و کار و زحمتکشی و


دارای رنگ و بوی ایرانی، دلپذیر و دوست داشتنی هستند،


امّا چهره های «اراذل و اوباش» ولایت معاش،


از صدر تا ذیل، غیرایرانی، ترسناک، اهریمن روی،


خشم آلود و دارای ردّپای مُهر تزویر و ریا بر پیشانی هستند.


نمونه هایی از این گونه چهره های «اراذل و اوباش»


عربده کش نظام جور و جنایت خامنه ای را می بینید:

لطفا به اشتراک بگذارید: