درگذشت خانم مرجان هنرمند گرانقدر مردم و مقاومت ایران

درگذشت خانم مرجان هنرمند گرانقدر مردم و مقاومت ایران


پیام تسلیت خانم مریم رجوی


سلام بر مرجان صدای شورش زن ایرانی

در برابر نظم ارتجاعی حاکم

مرجان رستگار و جاودانه شد

 

خانم مرجان (شهلا صافی ضمیر)


هنرمند آزاده و گرانقدر مردم و مقاومت ایران و زندانی سیاسی رژیم هنر کش و زن‌ستیز آخوندها،

پس از چهار دهه شورش و پایداری در برابر ارتجاع هار آخوندی و تحمل زندان وشکنجه بخاطر پشتیبانی صمیمانه از مجاهدین،

در اثر ایست قلبی در بیمارستان در لس آنجلس درگذشت و جاودانه شد.

خانم مرجان متولد سال ۱۳۲۷ از دوران دبیرستان فعالیتهای رسانه‌یی و مطبوعاتی خود را به‌عنوان یک خبرنگار نوجوان آغاز کرد.

از سال ۱۳۴۸ وارد عرصة هنر و سینما و سپس خوانندگی شد.

در سال ۱۳۵۹ به‌خاطر اجرای ترانة «وطن» که آهنگ آن توسط شادروان عماد رام ساخته شده بود، دستگیر شد و تحت فشار و آزار قرار گرفت.

در تیرماه ۱۳۶۱ بار دیگر به خاطر هواداری از مجاهدین هدف هجوم پاسداران خمینی قرار گرفت و دستگیر شد و تحت فشار و شکنجه قرار گرفت.

مرجان دو سال در زندان بسر برد که هشت ماه آن با فشار و جنگ روانی در سلول انفرادی همراه بود.

خانم مرجان از دوران زندان و آشنایی و هم بندی با خواهران مجاهد، به عنوان دوران تحول و آغازی تازه یاد می کرد و

درباره این دوران در مصاحبه‌یی با سیمای آزادی گفت: «روزی که دستگیر شدم با خودم عهد کردم ضعف نشان ندهم و هرگز گریه نکنم.

در تمام مدت زندان هم با وجود همه تحقیرها و فشارها از جانب لاجوردی و بقیه، گریه نکردم.

روزی که آزاد می‌شدم در راهروی خروجی در وضعیتی قرار گرفتم


که خانواده‌ام روبرویم ایستاده بودند و باید به‌سمت آنها می‌رفتم و از خواهران مجاهدی که در زندان با آنها بودم دور می‌شدم.

این، تنها باری بود که گریه کردم و از ته دل هم گریه کردم».

مرجان: من یادم است که وقتی که دستگیرم میکردند نه التماس کردم نه ناله کردم نه گریه کردم

ولی لحظه جدائی ام از بچه ها نمیتونست، اصلا یک جوری میشم وقتی میخوام در اینباره صحبت کنم

لحظه جدائی ام از بچه ها اصلا نمیتونستم جلوی اشکم را بگیرم و بعد از اینکه از بچه ها جدا شدم

مدتهای مدید با خاطره بچه های زندان من زندگی میکردم و

واقعا چقدر از این بچه ها من یاد گرفتم خیلی چیزها من یاد گرفتم.

خانم مرجان : اشرف فرق نمیکند او ۲و۳


خانم مرجان و همسر هنرمندش فریدون ژورک، در سال۱۳۸۰ پس از سالها ایستادگی در برابر فشارهای رژیم آخوندی، راه تبعید در پیش گرفته و به‌آمریکا رفتند.

مرجان از آن پس همراه با هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران به‌فعالیت پرداخت.

صحبتهای خانم مرجان: زمانی که آومدیم به آمریکا من میدانستم که مجاهدین توی واشینگتن یک راهپیمایی دارند و

هر جور بود خودمو با فریدون خودمون را رساندیم به آن راهپیمایی و دیگه اونجا بچه ها را دیدیم بچه ها را که دیدیم

انگار خدا دنیارو بهمون داده از آنجا شد که بعد آمدیم رفتیم پیش خانم رجوی که برای اولین بار بود که خانم رجوی را میدیدم و خیلی خوشحال بودم

از اینکه بالاخره به کسانی پیوستم که احساس میکنم که از وجود خودم هستند.


او برای اولین ‌بار پس از ۲۶سال دوری از فعالیتهای هنری، در اجتماع بزرگ کنگرة ایرانیان در واشینگتن ترانة رویش ناگزیر را اجرا کرد.

صحبتهای خانم مرجان- ایران آزاد لندن مرداد ۹۸: سلام به شما مبارزان خستگی ناپذیر که تا سرنگونی رژیم سفاک و خباثت پیشه آخوندها دست بردار نیستید

مرجان در باره این دوران از فعالیتهایش تأکید می کرد می خواهم هنرم را وقف مقاومت برای آزادی میهن و خلق ستمدیده و محروم ایران کنم و

در مصاحبه با مجلة جوانان که در لس‌آنجلس منتشر می‌شود گفته بود: «صدای من از این پس تا آزادی هم میهنان دربندم سلاح من است و

ترجیح می‌دهم این صدا را نه درکنسرتها، که در کنواسیونهای مبارزاتی شورای ملی مقاومت، علیه آخوندهای حاکم برکشورم به کار گیرم».

نامه خانم مرجان به خواهر مریم

«مریم خط بطلانی است بر تحجر و واپسگرایی حاکمان ایران عزیز »


مریم عزیز سلام می کنم به تو ،که با ایمان و با دردمندی ، از میان گردباد دیکتاتوری و ظلم و ستم ،سر برافراشتی ،

تا فریاد آزادی خواهی ملتی را در سراسر جهان پر آوازه کنی .

سلام می کنم به تو عزیز که حضورت به نام زن مورد ستم واقع شده در طول تاریخ مبارزات حق طلبانه آزادی خواهان ،به عنوان نمادی استوار و مصمم ،

از دل ظلمت تحجر ،نه طلوع ، که درخشیدی ،تا گرمی بخش تنهای سوخته از ستم باشی .

دوستت دارم ، و باورمندم که در نهایت پرچمی را که از مسعود به امانت گرفتی ،بربلندای تاریخ مبارزات ملت ستمدیده ایران خواهی برافراشت .

سپاسگزارم به یادم بودی


مرجان


۸خرداد۱۳۸۴


خانم مرجان از آن زمان دهها ترانه و اثر هنری با همکاری هنرمندان مجاهد اجرا و منتشر کرد.


از جمله این آثار می‌توان از رویش ناگزیر، قدغن، وقت براندازی، چی بگم، میهنی می‌سازیم،

شهیدای شهر، پرچم، فریاد بی صدا، وقت براندازی، چشم به راه و بی‌بهونه و «می توان و باید» نام برد.

خانم مریم رجوی فقدان دریغ انگیز خانم مرجان هنرمند مردمی و متعهد میهنمان را به هموطنان و به خانواده بزرگ مقاومت ایران و به همسر هنرمند و

ارجمندش آقای فریدون ژورک و همچنین به دخترش پوپک تسلیت گفت و افزود:

سلام بر مرجان صدای شورش زن ایرانی در برابر نظم ارتجاعی حاکم .

از درگذشت نابهنگام هنرمند محبوب ایران، مرجان عزیزم بسیار متاثرم. قبل از او هم معصومه عزیزم، معصومه جوشقانی، از زندانیان همان زمان، پر کشید.

سالهای پر درد و شکنجه و زندان مرجان در کنار زنان مقاوم و مجاهد، روح آزاده و وجدان نا آرام او را به راهی نو برای آزادی مردم و میهنش سمت داد.

در سالهای تبعید درکنار مجاهدین و مقاومت ایران قرار گرفت و


طی دو دهه با شور و اشتیاق و با صدای روحبخش و لطیفش ، صدای دختران و زنان ستمدیده میهنمان شد و

در میان اندوه شب با صدایش از روز خبر میداد و روشنایی.

او با شورش‌اش بر آنچه که بود و هست، بر این حقیقت گواهی داد که تعهد انسان به آزادی، بزرگترین سرمایة اوست و

در دوران تاریک ارتجاع و اختناق، هنرمند مردمی باید به این تعهد بزرگ بپیوندد.

براستی زنان هنرمندی مثل مرجان و مرضیه که به‌مبارزه و مقاومت برخاستند،‌

رنج های زن ایرانی و خواست پرقدرت او برای رهایی را نمایندگی کردند.


خواهر بسیار عزیزی را از دست دادم اما میدانم که خواهران مجاهدش بخصوص خواهران هم‌‌بندش و

دختران شورشگر ایرانی که برای آزادی به‌پا می‌خیزند، جای خالی او را پر خواهند کرد.

به دخترش پوپک ،به آقای ژورک و خانواده محترمش، به همکاران هنری او ،

به یکایک هنرمندان آزاده و جامعه هنرمندان ایران و به خانواده بزرگ مقاومت تسلیت میگویم.

مرجان عزیزم همیشه با ماست و سرود آزادی میخواند، سرودی که قطعا به حقیقت خواهد پیوست.

صدای مرجان، قدرت انتخاب و تعهدش به آزادی و مردم ایران، نیروبخش فرزندان قیام آفرین این میهن به ویژه دختران شورشگر است.


صدایی که در فردای آزادی ایران هم حاضر و همراه و طنین انداز خواهد بود.

صدای «شهیدای شهر»، «طنین زنده‌ام هنوز، صدای من نمرده‌ام، شکستن سکوت یک هزاره در ۲۰۹»،

سرود «وقت براندازی» و آوای «میهنی می‌سازیم»، بخشی از وجدان غنی، لطیف و تسلیم‌ناپذیر جامعه ایران است.

از یاد نمی‌بریم خروش او علیه آخوندهای حاکم را که«گیرم که میزنی. گیرم که میکشی.

با رویش ناگزیرجوانه چه میکنی. باجوجه های نشسته درآشیانه چه میکنی؟»

و کلمات او خطاب به‌زن‌ ایرانی از یاد نخواهد رفت که

«عزیزانم کمر همت ببندید وبعنوان چاووشان این کاروان پرشتاب جلودارمیدان مبارزه باشید و به همت و قدرت خودتان باورداشته باشید».


سلام بر مرجان . او رستگار و جاودانه شد

مصاحبه ژورک


بینندگان عزیر در رابطه با درگذشت هنرمند آزاده و گرانقدر مقاومت و مردم ایران،‌خانم مرجان، گفتگویی داریم

با آقای فریدون ژورک، کارگردان،‌ فیلمساز و از زندانیان سیاسی در رژیم آخوندی. آقای ژورک ضمن سلام خدمت شما و

ضمن تسلیت و تقدیم صمیمانه‌ترین تسلیتها به خاطر فقدان خانم مرجان. ابتدا می خواستم

اگر ممکن مقداری توضیح بدهید در مورد احساسات واقعی خانم مرجان برای بینندگانمون.

ژورک: بله. من بیشتر،‌ ناراحتیم بیشتر از این است که مرجان خیلی شوق این رو داشت

که سرنگونی رو ببینه و ندید. این خیلی بیشتر اذیتم می کنه.


علاوه بر این که به واقع بهتون بگم: مرجان یکی از هنرمندانی بود که از نظر صورت زیباترین بود،

از نظر بازیگری بازیگر بسیار خوبی بود. صدای بسیار دلنشینی داشت. صدایش رو خیلی مردم دوست داشتند.

اما همه این زیباییها به نظر من که برای ۵۰ سال باهاش زندگی کردم یک هزارم زیبایی خصلتهایی بود که در وجود این زن بود.

و اینه که منو آتش می زنه. بسیار با وفا بود. بسیار محترم بود. شاخص بود.

و بیشتر از همه، خیلی با مردم. مردم رو دوست داشت. خیلی خاکی بود.

خیلی به اصطلاح بازاریهای خاکی بود. مردم رو دوست داشت. اعتقاد راسخ داشت

که من رو مردم، من اگر هنرمند شدم، تونستم هنری رو عرضه بکنم مال این بود

که توی جامعه پذیرفتن من رو. توی جامعه تشویقم می کردند. با هام بودند.

من درست مثل ماهی که به آب نیاز داره، هنرمند نیاز به مردم داره.


به خصوص هنر بازیگری و خوانندگی. چون اینها، می گفت،‌ چون اینها مثل شعر نیست که تو بنویسی،

بعدها، بعضی‌ها بگیرند بخونند. به صورت زنده پخش می شود.

مردم باید در لحظه ببینن تو را. باید با مردم باشی. هنرمندی که با مردمش نیست هنرمند نیست.

می‌شه کاسبکار. می شه جز همین کسائی که، خیلی حرص می خورد

از همین کسائی که دارن همین الان کار می کنند و این بازیها رو در می‌آورند.

مثلاً یک کسی که الان من اسمش یادم رفت. یک کارگردانی بود که مدعی شد که،


حتی عنوان چیز داد به این جنایتکار سلیمانی. بهش گفتش که تیمسار عارف! سرلشگر عارف! یک چنین حرفهایی زد و بعد اعلام کرد که

من اصلاً‌ هنرمند دولتی هستم و افتخار می کنم به این. مرجان با این چیزها مخالف بود. به شدت. می گفت باید با مردم باشد.

هنرمند باید علیه قدرت باشد نه با قدرت. قدرت جهنمی که خون ملت را توی شیشه کرده است.

سالهاست. چهل ساله. از این بابتها خیلی حرص می خورد. خیلی حرص می خورد.

غیر از مصائبی که برای شخص خودش و من پیش آمده بود که خیلی دردناکه.

مثلاً از دست دادن بچه خیلی... غیر از اینها، از این بابتها مرتب حرص می خورد و

بعد در نهایت داشت تلاش می‌کرد در حد توانش که کار بکنه. من صحنه یی رو. به ما گفتند که باید میومدیم پیش بچه ها که ببینیمشون.

یک جشنی بود که شرکت می کردیم. یک ترانه یی هم باید مرجان اجرا می کرد.

دکترش بهش گفتش که،‌ همین یک سال و نیم پیش بود،‌


بهش گفتش که خانم شما نمی تونید سوار هواپیما بشید. درجه خونت ۷ است.

نمی تونید برید. گفت نه من می روم. ما آمدیم. روزبه عزیز اونجا شاهد بود.

ایشون در بغایت زحمت کارش رو اجرا کرد. و ایستاد. و وقتی که ما برگشتیم از فرودگاه صاف بردنش بیمارستان.

همیشه هم می گفت نگذار کسی بفهمه. به کسی نگو. من باید بمونم.

من نمی خواهم کسی فکر کنه که من در ضعفم. من در ضعف نیستم.

حتی اگر بمیرم هم در ضعف نیستم. ما باید ریشه اینها رو بکنیم و متأسفم که این اتفاق براش افتاد.

بله. چه زیبا گفتید از قول خانم مرجان. هنرمندی که با مردم نباشد هنرمند نیست. باید کاسبکار خوندش. خوب.

آقای ژورک خانم مرجان زندانی رژیم آخوندی بودند. شکنجه شدند همراه خواهران مجاهد. می خوام از زندانشون بگید .


از مقاومتشون بگید. از برخوردهایی که با دژخیمان رژیم داشتند برای مردم توضیح بدهید.

در ارتباط با این مسائل که من فکر می کنم توی بند زنان بود. خواهرانی که باهاش بودن

البته به غیر از اون هشت ماه و نیمی که توی انفرادی نگهش داشتن برای این که کسی نفهمه

که مرجان هم هوادار شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایرانه،‌

به این جهت، و بعد هم که مجبور شدن که اون بخشی رو که بندی بود به نام بند ۳۱۱ که بیش از ده پانزده تا،‌ بیشتر ۱۷ هجده تا سلول بیشتر نداشت

سلولهای انفرادی بود فقط. مجبور شدن اونجا رو برای یک کار دیگه ای بذارن که بعدا منم اونجا بردن. ..

.منظور اینکه همونجا (مرجان رو ) نگهش داشتن.... هشت ماه و نیم در انفرادی نگهش داشتن. خوب خود این خیلی عذابه.

غیر از کارهایی که باهاش کردن، کتکهایی که بهش زدند. تحقیرهایی که بهش کردند.

ولی از وقتی که فرستادنش بند عمومی بند دویست و نمی دونم چند بود الان یادم رفته.


ولی خواهران خودشون می دونند. همرزماش الان توی اشرف هستند. توی اشرف۳. اونها می تونند

من ازتون خواهش می کنم که ازشون بخواهید که بیایند بگویند.

اونها بگویند که کی بود و چه کار کرد در زندان. مرجان چیزهایی که برای من تعریف کرده

از مقاومت بچه ها بوده. نه مقاومتهای خودش. بیشتر اونها رو می گفت.

با یه دختری صحبت کرد که دوازده سالش بوده. که این رو در یک مصاحبه یی هم تنظیم شد که قبلاً گفته بود.

به صورت عمومی که فکر کنم توی یوتیوب هم باشه. که یک دختری رو می خواستند ببرند اعدام بکنند و

ایشون متوسل شده بود به مرجان که گفته بود من مادرم رو میخواهم.


خوب بچه ۱۲ساله اعدام داره. اصلاً اعدام یعنی چی؟ برای چی؟ بعد هم اعتقاد راسخش بود. من هم چنین اعتقادی داشتم.

خوب باید این بازی جمع شه. شاه و شیخ باید جمع شه. آقا زاده و شازده آخه چه معنایی داره. ما توی زندان این چیزها رو یاد گرفتیم.

هم من و هم مرجان. ما با ایدئولوژی سازمان توی زندان آشنا شدیم، بیشتر.

البته من از قبل یه مقدار بیشتری،‌ بیش از مرجان در ارتباط با سازمان قرار گرفته بودم و آگاه تر بودم.

ولی بیشتر توی زندان پخته شدیم. به نظر من نمی شود نفس مجاهد به کسی بخورد

اگر یک ذره وجدان و انسانیت و شرف و آزادی رو درک بکنه متحول نشود و وارد میدان نشود.

نمی شود یک همچین چیزی. هر کسی که کرد. مگر این که یک مزدور باشه. مگر این که خود فروخته باشه.

مثل همین ایرج مصداقی و اینها و یک شاعری هست الان اسمش یادم رفته


قبلاً شعر می گفت الان هم یک سری اراجیفی داره میگوید گاهی بیگاه.

مگر این که این طوری باشه. مرجان می گفت. می گفت من آموختم. کسروی هفتاد سال پیش گفته.

و چه درست هم گفته و همین آخوندها توی دادگاه تکه پاره‌اش کردند....

گفته ملت ما یک حکومت به آخوندها بدهکاره. تا این جرثومه های فساد حاکم نشوند

ماهیتشون برای مردم رو نمی شود. به همین دلیل بود.........

ج۳: طبیعیه. یک چیز خیلی مشخصیه. وقتی که توی زندان هستند. بعدی زندانی رو می گیرند


زندان می کنند شکنجه می کنند. باید ازش حمایت بشه.

طبیعیه که باید ازش حمایت بشه. وقتی که به ما ارائه شد. مرجان اصرار داشت

که امضا بکنه. حتی من یادمه که یک جمله یی باز زیر اون بیانیه نوشتیم

که من الان یادم نیست اون جمله رو که دقیقاً بهتون بگم. ولی این جمله خاص مرجان بود.

اون اصرار داشت که این جمله رو، آهان: « ما با افتخار چنین بیانیه یی رو امضا می کنیم» فکر می کنم

یک همچنین جمله‌یی بود که اصرار داشت که یک همچین کاری رو انجام دهد.

ما داریم مبارزه میکنیم عزیزم، و من یک چیزی رو الان در ...


خودم متعهدم که از این به بعد فعالیتم رو در ارتباط با آزادیخواهی در کنارارتش آزادیبخش البته سن من نیست که

در جبهه مقدم باشم در پشتیانی میتونم حضور داشته باشم. در همین جا هر کاری که ازم بربیاد دو چندان می‌کنم.

من البته نمیتونم جای مرجان رو پر کنم بخشی از مسئولیتهای اونو من تقبل می‌کنم.

س۳: درود بر این اراده و این عزم شما. شما خودتون در این مدت در زمره هنرمندان مقاومت یکی از چهره‌هایی بودید

که هنر واقعی مردم ایران رو به عنوان یک فرد مردمی،‌ میهن‌پرست، به خوبی ثابت کردید و

در این شرایط تیره و تار میهنمون و در شرایطی که خودتون گفتید در

مورد هنرمندانی که هنرشون رو می فروشند به دیکتاتور در واقع،‌ پرچم شورش رو بلند کردید.

همونطور که خانم مرجان بلند کردند. و حتماً تاریخ هنر ایران به افرادی مثل شما می بالد.

می خواستم اگر در پایان صحبت دیگری هم دارید برای بینندگانمون هم بگید.


ج .یه چیزیایی که شما گفتید محبتهایی که به مادارید ولی خود ما مفتخریم

که توانسیم تکلیف انسانیمون حتی اگر خیلی کم بود عمل بکنیم ما افتخار می کنیم

که در کنارآزدیخواهانی ایستادیم که همه هست و نیستشان را برای آزادی ملت شون گذاشتند نه برای اینکه خودشون به جایی برسند

بقول همان دوستی که در زندان به من گفت شماهایی که آمدید بهشت بسازید

نه اینکه به بهشت برین قصدتان مطلق به خاطر بهشت رفتن نیست آمدید

که جامعه را بهشتش کنیم وما مکلفیم که بغل شما باشیم و همراهتون باشیم

با تسلیت مجدد و تشکر از ژورک عزیز که با این غم جانکاه، برای هموطنانمون از خانم مرجان گفت.

گفتگو با کبری جوکار درباره خانم مرجان۱۷خرداد۹۹


بینندگان عزیز خواهر مجاهد کبری جوکار که مدتی همبند خانم مرجان بودند روی خط هستند

سلام می کنیم خدمت شما ا گه ممکنه از صحنه هایی که همراه با خانم مرجان در زندان اوین شاهد اون بودید برامون بگین .

کبری جوکار

امروز صبح شنیدم که مرجان عزیزم پر کشید، بسیار در اینجا هم خودم و هم خواهر برادرای دیگر از این خبر اندوهگین شدیم،

به آقای ژورک و خانواده محترمش تسلیت می گم و همین طور به مردم ایران و تسلیت میگم به خواهر مریم بخاطر پرواز دریغ انگیز مرجان عزیزم ،

مرجان در واقع هنرمند گرانقدر مقاومت بود با یک عمر ایستادگی در مقابل رژیم دجالان و

سفلگان رژیم خمینی و خامنه ای که از ارزش های انسانی و میهنی و آزادی مردم درد مندش دفاع کرد،

اون جنگنده ای بود که نه تنها ذره ای ضعف و سستی از خودش نشون نداد

بلکه الگوی یک هنرمند متعهد و جنگنده و انگیزاننده تبدیل شد.


من اواخر سال ۶۰ بود که در بند ۲۴۶ اوین طبقه پائین با مرجان آشنا شدم و

باهاش همبند بودم در ابتدای ورود مرجان به بند دیدنش برام غیر منتظره بود

اما چند ساعتی نگذشته بود که ما خودمون را در مقابل یک زن با صلابتی دیدیم

که عزم جزم کرده بود که مقابل دژخیمان ضعفی نشون نده و

این بسیار برای ما دلچسب بود اون در بند به سرعت در صف بندی در کنار خواهرای مجاهد سر موضع قرار گرفت

علیرغم این که بسیار تحت فشار توابان و بریدگان اون موقع زندان بود،

اون به همان صلابت و ایستادگیش به واقع در تمام چهار دهه مقاومتش ادامه داد و


این منش انقلابی و مردمیش رو تا به آخر ادامه داد و در مقابل حتی در زمانی که در آمریکا بود

در مقابل توابا و مزدورای رنگ با رنگ پاسدارهای سیاسی خارج کشوری هم همین منش را داشت و ادامه داد.

مرجان عزیزم در زمانی که بچه ها را تو زندان یادم است برای اعدام می بردند

خصوصا شبی که فرشته و ناهید عزیزم رو که دانشجوی آخر پزشکی بود

برای اعدام می بردند بسیار ناراحت بود اما بعداز بردن اونها همه ما دورش زیر هشت جمع شدیم و

برامون شعر پرواز اونها را می خوند در هر حال من مرجان را بعد از آمدن به اینجا وقتی که برای کهکشان آمده بود دیدم


مرجان را در مداری بسا پر شورتر و با نشاط تر از اون سالیان بخصوص که بعداز پیوندش با خواهر مریم که

همیشه از خواهر مریم بعنوان تک سوار آزادی یاد می کرد پیوند خورده بود و

بسیار با صلابت تر و پر شورتر به مبارزه اش ادامه می داد یادم هست

که وقتی اومده بود اینجا بسیار به سرنگونی رژیم قاطع بود و

علاقه زیادی به کانون های شورشی داشت و ازشون حرف می زد می گفت این همان بچه هایی هستند که

اون موقع در زندانها بودند و حالا بزرگ شدن و قطعا انتقام اونها را خواهند گرفت .‍‍‍

گفتگو با مهری علیقلی درباره خانم مرجان۱۷خرداد۹۹


بله – یکی دیگه از همبندان خانم مرجان خواهر مجاهد مهری علیقلی هم روی خط هستند سلام می کنیم

خدمت شما اگه ممکنه کمی از خاطرات خودتون با خانم مرجان برامون بگین .

مهری علیقلی


باسلام به شما و بینندگان عزیز سیمای آزادی

امروز خبر شوکه کننده پرواز خانم مرجان قلب همه ما را بدرد آورد. دریغ و افسوس دلم نمیخواست که این خبر واقعی باشه

اما واقعیتش را بخواهید نقش این زن هنرمند و البته این هم بند و هم زنجیر نازنینم مرا بخودم آورد

چون او کسی بود که بر نظام حاکم شورید و با همه شهرت و معروفیت و محبوبیتی که داشت

در مقابل آخوندها شجاعانه و خیلی قهرمانانه ایستاد


لحظاتی امروز صبح خاطرات و ارزشهایی که خانم مرجان حامل آن بود در ذهنم ردیف شد

چون منهم این فرصت را داشتم که در سال ۶۱ مدتی از نزدیک در زندان اوین هم بند و هم اتاق بودم

از همان اول که به بند ما اتاق ۵ بند ۲۴۶ پایین آمد روحیات و منش و روش و رفتارش مقاومت در برابر فشارهای زندان بود

و این را در چهره اش همه مان میدیدیم

یک چیز دیگر که خیلی در ذهنم است اینبود که خانم مرجان در زندان تشنه این بود

که داستان مقاومت های تک تک مجاهدین را بشنود و همیشه خیلی با دقت به بقیه گوش میداد

یادم هست وقتیکه نوبت به من رسید و سنم را از من سال کرد چون آنموقع ۱۶ سال بیشتر نداشتم خیلی ناراحت شد و


بطور خاص وقتی فهمید که هم زمان هم پدر و مادر و خواهرانم هم در زندان هستند

لحظاتی اشک در چشمش جمع شد و این میزان سمپاتی و علاقه خانم مرجان به مجاهدین برایم بسیار عجیب و جدید بود

گاها هم او با صدای بسیار دلنشینش آوازهای انگیزاننده ای برای گستراندن بذر مقاومت در زندان میخواند و

همانموقع هم مرجان عزیز میدانست که چه قیمتی باید بابت اینکارش بدهد

یادم هست که بارها دژخیمان او را از اعتبار با مجاهدین منع کرده بودند

ولی او هرگز نه تنها زیر این فشارها هیچ فاصله ای نگرفت بلکه چیزی که ما از او می دیدیم این بود

که ایمان و اعتقادش به مجاهدین هر چه بیشتر می شد


نه فشارهای زندان و نه فشارها و محدودیتهای بعد از زندان در ایران و نه تا جایی که من دیدم

بعد از آنکه به آمریکا رفت فشارهای همدستان و مزدوران رژیم هیچ وقت نتوانست

هیچ خللی در تعهد و اعتقاد او بوجود بیاورد که باعث افتخار و سرافرازی همه ماست

بله امروز مرجان جاودانه شد ولی هنرمند که تمامی سرمایه اش هنرش را در خدمت مردم و

مقاومت و در خدمت مبارزه با رژیم ضدبشری آخوندی قرار داد

از اینجا همزمان به آقای ژورک تسلیت میگویم و همچنین تسلیت میگویم به مردم ایران برای از دست دادن

چنین هنرمند بی جایگزینی و درود میفرستم به خانم مرجان این هنرمند بی همتا و

هم بندی عزیزم که هیچوقت از خاطره ها نمیرود و جایش همیشه سبز و جاودان است

بله خاطرات که با او داشتم در اتاق ۵ بند ۲۴۶ پایین زندان اوین را همیشه بیاد خواهم داشت و

البته همه ما مجاهدین این شعری که خانم مرجان می خواند را همیشه جاودانه بخاطر داریم که میخواندند

گیرم که میزنی گیریم که می کشی با جوجه های نشسته بر آشیانه چه میکنی؟

و به مرجان عزیزم میگویم که بله تاریخ ایران با وجود هنرمندانی چون شما مزین شده و نسلهای آینده هم بوجود شما افتخار میکنند و

به خودشان می بالند و این همان چیزی است که آخوندهای جانی را به زباله دان تاریخ می اندازد

مرجان عزیز با روح شورشگرش نشانی از جنگ آوری در مقابل نظام زن ستیز آخوندی بود

والگویی برای همه زنان و جوانان میهنمون تا آخر جاودانه خواهد بود

با تشکر از شما

با سلام و درود به روان پاک خانم مرجان ، یاد این هنرمند آزاده و گرانقدر مردم و مقاومت ایران رو با پخش ترانه شهیدای شهر

که اون رو هنرمندان مقاومت همراه با خانم مرجان به یاد شهیدان قیام ابان ۹۸ اجرا کردند گرامی می داریم .

مرجان : لعنت بر خمینی مرگ بر خامنه ای درود بر خلق قهرمان ایران و همچنین مبارزین در راه مبارزان در راه آزادی ایران .

مطالب مرتبط

درگذشت ناگهانی خانم مرجان ، هنرمند مردمی مقاومت ایران

مرجان رستگار و جاودانه شد

 

 
لطفا به اشتراک بگذارید: