سر جفری رابرتسون قاضی دادگاه ویژه ملل متحد برای سیرالئون
سر جفری رابرتسون قاضی دادگاه ویژه ملل متحد برای سیرالئون
سر جفری رابرتسون - قاضی دادگاه ویژة مللمتحد برای سیرالئون
عصر بهخیر خانم رجوی؛ دیدارتان بسیار فرخنده است.
عصر بهخیر میگویم، در عین فاصلهگذاری اجتماعی، بهاعضای اشرف۳.
من که البته بهدلیل قرنطینه در لندن هستم، مفتخرم که بهشما بپیوندم برای گرامیداشت هزاران شهید قتلعام زندانیان در سال۱۹۸۸ (۶۷).
من بهسراسر اروپا سفر کردم. مصاحبههایی با حدود ۴۰بازماندهٴ آن دوران هولناک مربوط به ۳۲سال پیش انجام دادم. بهشدت تحت تأثیر قرار گرفتم.
گزارشی تهیه کردم که، بهصورت کتاب منتشر شد. این کتاب که «آخوندهای بیرحم» نام داشت، بهنظرم پیام من بهصورت سرجمع بود،
پیامی برای توضیح بهجهان خارج، جهانی که آگاه نشده بود که این بدترین جنایت،
این بدترین جنایت علیه بشریت از زمان اردوگاههای مرگ در جنگ جهانی دوم، انجام شده بود.
در اواخر ژوئیهٔ ۱۹۸۸ (مرداد۶۷)، در حالیکه جنگ با عراق داشت بهآتشبس منجر میشد،
زندانهای ایران که پر بودند از مخالفان حکومت، بهناگهان بهحال قرنطینه درآمدند.
تمام دیدارهای خانوادگی لغو شد. تلویزیونها و رادیوها خاموش شدند. تحویلدهی روزنامهها متوقف شد.
زندانیان در سلولهای خود نگه داشته شدند و اجازهٔ ورزش یا رفتن بهبیمارستان را نداشتند.
تنها دیدارهای مجاز از جانب هیأتی بود عمامهدار و ریشو که با اتومبیلهای بیامو دولتی بهزندانهای دورافتاده میرفتند. یک حاکم شرع، دادستان و یک رئیس اطلاعاتی.
تقریباً تکتک زندانیان را از برابر آنها بهسرعت و بهتنهایی میگذراندند.
آنها هزاران تن بودند که علت زندانیشدنشان، وابستگی بهسازمان مجاهدین خلق بود.
آن هیأت یک سؤال را برابر این مردان و زنان جوان قرار میداد. اغلب آنها از سال۱۹۸۱ (۱۳۶۰) در زندان بودند.
تنها جرمشان شرکت در تظاهرات خیابانی یا در دستداشتن نوشتههای سیاسی بود.
بسیاری از آنها «ملیکش» بودند. یعنی دوران محکومیتشان را سپری کرده بودند و بهناحق در زندان بودند.
با این وجود یک سؤال از آنها میشد. سؤالی که زندگی آنها بهپاسخش بستگی داشت.
کسانی که از جوابشان بر میآمد که همچنان علقههایی با مجاهدین خلق دارند، با چشمان بسته بهصفی میپیوستند که
مستقیماً بهچوبههای دار منتهی میشد. آنها را با جراثقال بدار میکشیدند و یا در گروههای ۶نفره با طنابهایی بدار میکشیدند که
در برابر یک سن آویخته شده بود و یا بعضی را شبانه بهیک پادگان نظامی میبردند و
بعد از نوشتن وصیتنامه، بهجوخه اعدام میسپردند. اجسادشان را ضد عفونی میکردند،
در کامیونهای یخچالدار میانباشتند و شبانه بهصورت دستهجمعی دفن میکردند.
ماهها بعد، خانوادههایشان که سرآسیمه بهدنبال اطلاعاتی در مورد فرزندانشان یا اقوامشان بودند،
یک کیسهٔ پلاستیکی تحویل میگرفتند که حاوی اموال انگشتشمارشان بود. بهآنها هیچ اطلاعی در مورد محل قبرها نمیدادند.
بهآنها دستور داده میشد که هرگز عزاداری علنی برگزار نکنند. تا نیمهٔ اوت۱۹۸۸ (اواخر مرداد۶۷)،
هزاران زندانی بهاین شکل کشته شده بودند. قتل توسط حکومت بدون محاکمه، بدون فرجامخواهی و بهکلی بیرحمانه. این نتیجهگیری من بود
از توصیفها و تمام شواهدی که مد نظر قرار داده بودم. بهعنوان یک قاضی پیشین سازمان ملل، با شواهد آشنایی داشتم و میدانستم
چگونه توصیفشان کنم؛ و این توصیفی بود که من از شواهد مربوط بهآنچه ۳۲سال پیش اتفاق افتاده کردم.
البته اوضاع بدتر هم شد. آیتالله منتظری تلاش کرد مانع شود. ولی با مانورها و اقدامات کسانی ناکام ماند که
برخیشان هنوز در قید حیات هستند و باید مورد حسابرسی قرار گیرند.
قتلعام وارد موج دوم شد. ما اطلاعات کاملی در مورد موج دوم قتلعام داریم. اینبار نه فقط مرتبطان با مجاهدین خلق بدار آویخته شدند،
بلکه سایر گروههای سیاسی، مارکسیست-لنینیستها، معتقدان بهسایر ادیان و مذاهب نیز چنین شدند. بهآنها میگفتند ملحد.
مطابق حکم، آنها هم مثل مجاهدین خلق، محارب محسوب میشدند،
یعنی دشمن خدا. ولی دشمنان واقعی خدا البته عبارت بودند از (خمینی) و آدمکشان و جنایتکاران او،
رفسنجانی و کسی که الآن ولیفقیه است. این جنایات در پروندهٴ او سنگینی میکنند.
تا جایی که بهخانوادهها مربوط میشود، ۳۲سال بهمحلهایی میرفتند که گمان میکردند گورهای دستهجمعی فرزندانشان است.
احتمالاً بیرحمانهترین اقدام این است که بهپدر و مادرها و بهفرزندان، هرگز نگفتند که عزیزانشان در کجا دفن شدهاند.
رژیم حاکم بر ایران، بیرحمترین گروه انسانها در جهان امروز هستند.
حقوق افراد، حتی خانوادههای داغدار، برای آنها بیمعنی است. گزارش من این توصیف حقوقی را نسبت بهآنچه واقع شده بود ارائه کرد.
حسابرسییی در کار نبود. زیرا در آن زمان سازمان ملل ضعیف بود
ما باید این افراد را مورد حسابرسی قرار دهیم، زیرا بسیاری از آنان هنوز در قید حیات هستند.
۳۲سال زمان زیادی در ساختار قدرت این حکومت مذهبی نیست. همچنانکه شنیدید،
تعدادی از افراد کلیدی در ارتکاب این قتلعام شریرانه، این جنایت علیه بشریت، هنوز در مناصب بالایی در حکومت ایران هستند.
آیا الآن امیدی بهحسابرسی هست؟ بهعقیدهٴ من جهان در اثر پاندمی کووید۱۹، زیر و رو شده است.
وقتی از این پاندمی خارج شویم، بهنظر من نگرش قدرتمندتری در مورد ضرورت شناسایی حقوقبشر ایجاد خواهد شد.
همانطور که مردم مجسمههای بردهفروشان را از هم دریدند، مجسمههای آخوندها را هم منهدم خواهند کرد.
آنها بهبازنویسی تاریخ ایران در پرتو حقیقت خواهند پرداخت. حقیقتی که شامل تشنه بهخون بودن و بربریتی میشود که
نسلهای آینده ایران آنرا خواهند زدود. همچنانکه مردم آلمان قادر بهمحکوم کردن و زدودن نازیها و وحشتآفرینیهایشان شدند.
بنابراین من امیدوار هستم. همچنین معتقدم که جنبشی در دنیای حقوقبشر وجود دارد بهنام جنبش «مگنتیسکی» که نامش را از «سرگیی مگنیتسکی» گرفته است.
آمریکا، انگلستان و اینک استرالیا و اروپا قوانینی بهنام قوانین مگنیتسکی تصویب کردهاند که
در چند کشور اروپایی بهکار گرفته شد و آنها ناقضان حقوقبشر را شناسایی کردند.
آنها را معرفی، سرزنش و بیآبرو میکنند و مانع ورودشان بهکشور خود میشوند.
سرمایههای آنها را در بانکها توقیف میکنند. مانع میشوند که فرزندان و خانوادههایشان از وحشیگریهای آنها سود ببرند. انگلستان هفتهٔ گذشته این قانون را تصویب کرد.
بنابراین چنین جنبشی وجود دارد و من پیشنهاد میکنم که انگلستان، کانادا، آمریکا، استرالیا و کشورهای دارای قوانین تحریمهای هدفمند،
طراحان اصلی بربریت۱۹۸۸ را که هنوز زنده هستند نامگذاری کنند. بهنظرم این، یک راه حسابرسی از آنها است.
آنها را معرفی، بیآبرو و سرزنش کنید. زیرا بهاین ترتیب میتوانیم بهتهاجم در برابر عاملان یکی از بدترین جنایات علیه بشریت بعد از جنگ، دست بزنیم.
متشکرم.
مطالب مرتبط
سر جفری رابرتسون قاضی دادگاه ویژه ملل متحد برای سیرالئون