سروده نام من عشق است – آیا می‌شناسیدم؟

آیا مرا می‌شناسید؟ نام من عشق است – ۱۳شهریور۹۹


من ایستاده ام اینجا در گهواره آتش در استوای خطیر تاریخ در مصاف گاه خدا با شیطان

نیم قرن گذشته را که بکاوید نامی به خون باری نام من نمی یابید

در این سرزمین هم تبعیدیم هم زندانیم و هم اعدامی

بند بند پیکر زخم گینم سرخ فام از کشاکشی سهمگین

و جرمی نداشته ام و ندارم جز فریاد عطشناک آزادی

و راستی که در قاموس تیرگی جرمی از این بالاتر نیست

من ایستاده ام

یک روز در سیاه حجره‌های اوین هم بند صارمی هم بغض کاظمی هم دوش خسرویسروده نام من عشق است – آیا می‌شناسیدم؟

یک روز در رزمگاه اشرف همراه با زهره هم عهد با حسین هم رزم با صبا

و یک روز در زندان سرای آزادی

هم راز با مهدی هم درد با بهروز هم ساز با بیژن

من ایستاده ام در گذرگاه های جهان

در کوچه های صبر در میدانچه های داغ عشق

هر جا که می طپد قلب مقاومت با شور و اشتیاق

شبی که کهکشان اشرف در آئینه دل های هزاران هزار ایرانی باز می تابید

و مریم خورشیدوار در میانه بود

در آن شب آفتابی شیفته جانی بودم من فرو رفته در حیرتی شگرف

سرشار از حسی غریب با خودم گفتم اگرچه حصار تنگتر از همیشه است

اگرچه زخمهای خیانت خون چکان است و آزمون های دشوار در انتظار

با این همه اما هیچ گاه پر نشاط تر نبودم از آن شب راستی چرا؟

راز این تناقض شگفت در چیست؟ و من یکباره چون مسافری شتاب زده

از اذحام عشقها و عاطفه ها از فوران فریادها و نجواها

جدا شدم و همراه با جذبه این سرخ ترین و ممنوع ترین نام رفتم تا لحظه میلاد

رفتم به ساختمان شماره ۴۴۴ در بلوار الیزابت آن سالها

رفتم تا ظهر داغ شهریوری آنجا که حنیف و محسن و اصغر

 

مطالب مرتبط

سروده جنگجو – فرستاده شده‌ام تا بجنگم

عشق سخن می‌گفت

لطفا به اشتراک بگذارید: