گفتگو با آقای حسین داعی الاسلام درباره قیام آبان و استراتژی مجاهدین

مجری:‌ رهبر مقاومت گفتند که استراتژی ظفرنمون ارتش آزادی در کانونها و محله ها و شهرهای شورشی محک خورد.


منظور از این جمله چیه؟ استراتژی مجاهدین چطور محک خورد؟


حسین داعی الاسلام:‌ برای پاسخ به این سئوال اول باید ببینیم که استراتژی مجاهدین چیه؟

یعنی مجاهدین چه خطی رو در این چهل سال در برابر رژیم دنبال کردن و این خط در عرصه اجتماعی و به لحاظ تاریخی چطور به آزمایش کشیده شده؟

چون در این سالیان استراتژی های مختلفی در برابر این رژیم مطرح شده.

یک عده دم از اصلاح طلبی می زدن.یک عده دنبال جنگ خارجی بودن.

و یک عده به مبارزه مدنی فراخوان می دادن.یک عده به جذب مهره ها و پرسنل سپاهی فکر می کردن.

مجاهدین اما از روز اول گفتن سرنگونی و بعد هم استراتژی ارتش آزادی رو عنوان کردن که در این شرایط تاریخی خودش رو در قالب کانونهای شورشی نشون میده.

حالا فرصت خوبیه که ببینیم راستی پاسخ جامعه به هر کدوم از این خط مشی ها چی بود؟

بقیه استراتژی ها چطور در عرصه اجتماعی محک خوردن؟


در قیام نود و شش مردم شعار دادن و گفت اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا.

این نقطه پایانی بود بر افسانه اصلاح طلبی این رژیم. پس از روی همین واکنش اجتماعی میشه فهمید که استراتژی پوشالی اصلاحات در جریان قیامهای مردمی شکست خورد.

حالا بپردازیم به استراتژی مجاهدین. مجاهدین معتقد به ارتش آزادی ان. ارتش آزادی یعنی چی؟

یعنی قدرت کوبنده سازمان یافته.

این رژیم رو باید در تمامیتش سرنگون کرد.

یعنی اینکه باید سپاه پاسداران به عنوان ستون فقرات این رژیم درب و داغون بشه.

آتش جواب آتش. آتش جواب اعدام. خب در جریان قیام آبان چه اتفاقی افتاد؟‌

مردم ایران و جوانان شورشی با به آتش کشیدن مظاهر سرکوب چه پیامی دادن؟‌

آیا پیام اصلاح و جذب سپاه و مدارا بود یا پیام قاطعیت؟

اونچه که در شهرهای شورشی اتفاق افتاد، فعلیت یافتن کدوم استراتژی بود؟‌

پس وقتی رهبر مقاومت میگه استراتژی ارتش آزادی محک خورد یعنی همین.

یعنی خط و راه مجاهدین در کف خیابونهای ایران جواب گرفت. درستیش ثابت شد و ....

مجری:‌ سئوال بعدی ای که مطرح میشه اینه که مگر رژیم و حامیان داخلی و خارجیش نمیگن خط مجاهدین سوخته است؟‌


مگه نمیگن مجاهدین اصلا از ابتدا راه اشتباهی رو رفتن؟

پس چطوریه که به طور همزمان تحول بزرگی مثل قیام آبان رو به مجاهدین نسبت میدن و همونطور که در گزارش هم دیدیم پاسدار شمخانی میگه یا مجاهدین بودن یا کسانی بودن که خط مجاهدین می رفتن؟

حسین داعی الاسلام:‌ این تناقضیه که باید خودشون بهش جواب بدن.

خوشبختانه اونچه که در خیابانهای ایران اتفاق افتاد و اتفاق می افته با فضای مجازی و توهم پراکنی های رژیم و مزدورانش به کلی متفاوته.

اونچه که در کف خیابون اتفاق می افته ربطی به فرضیات و تحلیل های ذهنی نداره.

واقعیتیه که میشه دیدش. میشه لمسش کرد. اگر خط مجاهدین اشتباه بود پس نباید در عرصه اجتماعی جواب می گرفت.

اگر آتش جواب آتش اشتباه بود پس باید توسط جوونهای ایرانی پس زده میشد.

اما می بینیم که این روزها تهاجم به مزدوران رژیم و به ارگانهای سرکوبگر رژیم تبدیل به یک فرهنگ شده.

خودشون هر روز صحبت از وینچسترهای شورشی می کنن. خودشون از شعله ور شدن مزرعه های خشم حرف میزنن.

از روی همین واقعیتها میشه فهمید که اباطیلی مثل اینکه مجاهدین سوختن و اشتباه کردن و این حرفها،

بخشی از پروژه های شیطان سازیه رژیم علیه مجاهدینه و اونچه که اصالت داره همین ترس و وحشتشون از مجاهدین و استراتژی کانونهای شورشیه.

مجری:‌ مجاهدین این استراتژی ارتش آزادی رو از خیلی سال پیش مطرح کردن.


به قول شما مجاهدین از سال شصت به نیروی سازمانیافته و تشکیل ارتش خلق رو آوردن.

سئوالی که ممکنه مطرح بشه اینه که خب اون زمان این کارها درست نبود. زود بود. الآن زمانش رسیده.

حسین داعی الاسلام:‌ ببینید استراتژی موضوعی دلبخواهی نیست.

وقتی میگیم استراتژی مجاهدین ارتش آزادیه به این معنی نیست که مجاهدین یک شب خوابیده باشن و صبح بیدار شده باشن و تصمیم گرفته باشن که حالا ارتش آزادی درست کنن. یا کانون شورشی درست کنن.

استراتژی در ارتباط مستقیم با ماهیت دشمن ما قرار داره. مجاهدین در برابر خمینی ایستادن.

تمام راههای مسالمت آمیز رو هم تست کردن. در دو سال و نیم مبارزه مسالمت آمیز، شصت شهید دادن اما در برابر این رژیم دست به سلاح نبردن. چرا؟‌

چون میخواستن از آخرین قطرات آزادی استفاده کنن. اما وقتی خمینی رژیمش رو یکپایه کرد و به تظاهرات مسالمت آمیز آتش باز کرد،‌

دیگه حجت تمام بود. پس این خمینی بود که مبارزه قهرآمیز و همین استراتژی ارتش آزادیبخش رو به مردم ایران و فرزندان مجاهدشون تحمیل کرد.

هیولایی مثل خمینی که تنور جنگ رو براه انداخته بود و فرزندان مردم ایران رو دسته دسته اعدام می کرد مگه راه دیگه ای هم گذاشته بود؟

اگر مجاهدین در اون مقطع نمی ایستادن و نمی جنگیدند باید چه کار می کردن؟ تسلیم می شدن؟‌


بعد اگه تسلیم می شدن به نظر شما هیولای ولایت در نقطه امروزش بود؟

بذارید یه مثال براتون بزنم. وضعیت نبرد مردم ایران با رژیم آخوندی مثل داستان یه هیولای تازه نفسی میمونه که میاد و سرنوشت یک آبادی رو در دست می گیره.

می کشه. به آتش می کشه. خون می ریزه. بعد یه عده میرن جلوی این هیولا می ایستن. قیمت میدن.

اینقدر باهاش می جنگن و بهش ضربه میزنن تا از خمینی تبدیل میشه به ولی فقیه زهرخورده و طلسم شکسته ای که این روزها شاهدش هستیم.

تبدیل میشه به ولی فقیهی که شاخش شکسته و حالا همه میتونن بیان توی خیابون و عکسش رو آتش بزنن و شعار مرگ بر خامنه ای بدن.

آیا این به این معنیه که اون جوونهایی که اون روز با اون هیولا در افتادن زود شروع کردن؟‌

یا اینکه باید گفت جوونهای امروز و کانونهای شورشی ثمره همون خونها و همون جنگها و همون رشادتها هستن؟

تشکیل قرارگاه مقابله با جوانان و وحشت رژیم از سالگرد قیام آبان۹۸ – در یک نگاه

وحشت رژیم از سالگرد قیام آبان۹۸ و تشکیل قرارگاه مقابله با جوانان توسط قضاییه جلادان-سخنگوی مجاهدین
لطفا به اشتراک بگذارید: