عزیزالله پاکنژاد عضو شورای ملی مقاومت ایران

عزیزالله پاکنژاد، عضو شورای ملی مقاومت ایران


با سلام و درود خدمت خانم رجوی و همه یاران شورایی که در اینجا تشریف دارند یاران جناب سرهنگ ما. همه چیز را گفتند و در مورد خوبیها و صفات برجسته جناب سرهنگ و من از اینها می‌گذرم.


ضمن تأیید همه چیزهایی که گفته شده. یک چند تا خاطره کوتاه دارم ازش. اینها را با هم میگم چون هر کدامش مربوط میشه به یک سؤال بزرگی که ازش کردم و به من جواب داد.

اولین بار که من خدمت ایشون رسیدم در یکی از این جلساتی بود که با، با حضور مسئول شورا در اور برگزار می‌شد.

برای اولین بار خدمتشون رسیده بودم، موقعی که جلسه تمام شد رفتیم برای غذا خوردن تو سالن غذاخوری دیدم اومد سراغ من و گفت سلام عزیز حالت خوبه؟ گفتم آره.

گفت ببینم تو عکسهای دیگه‌یی از شکری نداری؟ منظورش شکرالله پاک نژاد برادرم بود. گفتم چطور مگه؟

گفت یکی دو تا بیشتر نیست. من دوست داشتم بفهمم که چه شکلی بوده؟ چطوری بوده و اینها.

گفتم که هست حالا. اونموقع که اینترنت نبود. گفتم حالا هست، یواش یواش میدم دوستان تو روزنامه مجاهد تو ایران‌زمین اینها چاپ کنند.

گفت من دوست دارم یکی از عکسهای سبیل دارش را ببینم. من هم خیلی سال گشتم تا بالاخره یک دونه پیدا کردم روی یکی از این مدارک تحصیلی‌اش که ۱۸سالش بود و سبیل داشت.


این رو با یک مطلب کوتاهی گذاشتم رو اینترنت و بعد اومدم بهش گفتم دیدی؟

گفت: آره دیدم. گفتم خوب می‌دونستم که نباید بگم خوب چطور بود؟ با همون لبخند همیشگی‌اش، و با اون صمیمیتش با تکون دادن سرش به من جواب داد.

سالها افتخار همرزمی‌اش را داشتم. همکاری‌اش را داشتم. دوستی عمیق و صمیمانه‌اش را داشتم.

این افتخار را داشتم. طبع شوخش، آن خصلتهای انسانی‌اش واقعاً استثنایی بود. در هر دیداری در هر کجا از صفا و بزرگ منشی‌اش که واقعاً خارق‌العاده بود. من را غرق شادی می‌کرد.


این افتخار را بازداشتم که سالها، اون سالهای اول، سال‌ها در یک دفتر با هم کار می‌کردیم بنابراین از صبح تا بعدازظهر که با هم بودیم همیشه سؤالاتی که داشتم ازش می‌کردم.

یکی از سؤالاتی که من خیلی برام مطرح بود در مورد جناب سرهنگ و می‌خواستم بدونم این بود که گفتم جناب سرهنگ شما با این همه صفات انسانی با این فروتنی با این زندگی ساده‌یی که می‌کنید، در درون اون سیستم شاه، شاهنشاهی با اون زرق و برق و تجمل و تملق و دزدی و فساد و آدمهای سطحی، چه جوری تا می‌کردی با اینها؟

چه جوری خودتو تنظیم می‌کردی؟ حتماً خیلی سخت بود؟

خیلی ساده گفت نه، گفت من صفرصفر می‌کردم هم با خودم صفرصفر بودم هم با همه صفرصفر بودم. حرف حسابی را می‌پذیرفتم حرف بی‌ربط را هم جواب می‌دادم هر کی میخواد باشه... . .

مطالب مرتبط:


سخنان مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت درباره قهرمان ملی سرهنگ بهزاد معزی

بزرگداشت قهرمان ملی، سرهنگ خلبان بهزاد معزی

 
لطفا به اشتراک بگذارید: