کشاکش مجاهدین با دیو سرنوشت در تاریخ معاصر ایران خمینی ضدبشر - مسعود رجوی - ۱۹بهمن۱۳۶۳

کشاکش مجاهدین با دیو سرنوشت در تاریخ معاصر ایران خمینی ضدبشر - مسعود رجوی - ۱۹بهمن۱۳۶۳


بشریت در شورانگیز ترین اسطوره ها و حماسه هایش راز خود را آشکار می کند.

راز وجود آگاه و آزاد انسانی را. این راز که در عین حال راز رهائی

یعنی راز بقا و تکامل فردی و اجتماعی نوع انسان است در کلمة «فدا» خلاصه می شود.

از همین جاست که بن بستها گشوده می شود،

بسا جبرهای کور در هم می شکند، تقدیر سرکش و وحشی بزانو در می آید و بالمآل کون و مکان مسخر آدمی میشود.

اماکشاکش انسان با دیو سرنوشت، سرنوشت غدار و تیره و تار،بسا سهمگین و پرتلاطم و خونبار است .

چرا که هیولای تیره روزی و اجبار به نحوی غیر قابل توصیف ستمگر و سفاک است.

بیدریغ تنوره میکشد و آدم میخورد ، دشمن صلح و زندگی است و با تمام قوا به هلاک حرث و نسل می پردازد.

بربریت مجسم است. همچون خمینی است، بسان مار 

فقط بایستی با قاطعانه ترین و محکم ترین ضربة ممکن سرش را به سنگ کوبید و خلاص شد.

حماسه های بزرگ و حقیقی که واقعیترین اثرات سرنوشت ساز را بر جای می گذراند

در همین کشاکش خلق می شوند و البته با فدیه ها و محنتهای عظیم همراهند .

آنها اوج تعالی بشریت را منعکس می کنند. اثرات سرنوشت ساز را بر جای می گذراند

در همین کشاکش خلق می شوند و البته با فدیه ها و محنتهای عظیم همراهند .

آنها اوج تعالی بشریت را منعکس می کنند.

حماسه عقیدتی و میهنی موسی و اشرف و دیگر شهدای قهرمان عاشورای مجاهدین از این نوع است.


آنها که در فدای خود زنده اند، آنها که غرقه در «عشق بزرگ» خود گشته اند و 

نسلی را و خلقی را هم بآن زنده می دارند: خواهر نازنین و والامقامم آذر (رضایی) نوشته بود:


« می جنگیم پس زنده ایم . زنده آنهایند که پیکار میکنند.آنها که جان وتنشان از عزمی راسخ آکنده است.

آنها از نشیب تند سرنوشتی بلند بالا میروند.آنها که اندیشمند بسوی هدفی عالی راه میسپرند و

روز و شب پیوسته در خیال خویش یا وظیفه ای مقدس دارند و یا عشقی بزرگ...

اما چه کسی نمی داند که عشقهای بزرگ و رهائیبخش که به میلادهای شکوهمند و شورانگیز راه میبرد پیوسته با دردها و رنجهای بیکران همراه است.

سردار خیابانی خود در آخرین روز هایش گفته بود :


دردها و رنجهای ما بی پایان است و چه باک که راه سعادت ورستگاری آدمی با  این دردها و رنج ها قرین

و راه تعالی و تکامل بشریت همواره از خلال درد و رنج و خون و شکنجه و شهادت گذر کرده است

همیشه همة حرکت ها و رسالت ها و تولد های بزرگ با دردها و رنج هاو مشقتهای بزرگ همراه است و

قاعدتاً ما هم بعنوان انقلابیون موحد به هر چه که در راه خلق و خدایمان بما میرسد

خوشنودیم و مطمئنیم که این دردها و رنجها وخونها و جانها

که ما در راه انجام مسئولیتهایمان در راه پرشکوهمان تحمل و تقدیم می کنیم

هرگز هدر نمی رود، بلکه اینها لازمةآن دگرگونی عظیم و میلاد شکوهمند و شورانگیزی است

که مادر پی تحقق آن هستیم و بیگمان بر آن دست خواهیم یافت».

در آنسو طبیعی است که دژخیم در حضیض کوته بینی بلاهت بار خود

هر آنگاه که قهرمانی را بر خاک افتاده و در خون تپیده ببیند سر از پا نشناسد و

با اجساد شهدا نیز سفلگی کند. بیچاره شب پرستان که گمان می کردند دیگر قهرمانان کشته شدند و دور مجاهدان بسر آمده است

آنها نمیدانستند که حماسه هائی چون موسی و اشرف دیگر بار ققنوس وار از خاکستر خود برخواهند روئید و تا جاودان تکثیر خواهند شد.

سمبل و اشرف زنان مجاهد  نوشته بود :


«اگر خمینی میپندارد که با این بگیر و ببندها و این کشتارهای وحشیانه

میتواند جلوی حرکت خروشان انقلابی خلق بخصوص خواهران ما را بگیرد

به  همان خیال باطلی گرفتار شده که همواره اسلاف او همچون یزید و فرعون و حجاج و .... گرفتار بوده اند .

او با این جنایت ها جز کینه و خشم انقلابی ما را نمی افزاید و

جز آتش برای خود فراهم نمی سازد و باید بداند که رفتنی است . . .

مخصوصاً در زمانی که این نسل تربیت شده در آتش و خون و برآمده از قهر انقلابی خلق، میرود 

بار تاریخی گران خویش را بر زمین گذارد و وظیفة انقلابی خویش را بانجام برساند

ودر این راه نه از شکنجه های سبعانة خمینی جلاد هراسی دارد و نه از ایثار و شهادت دریغ میورزد،

نسلی که بحق مرزهای میان حماسه و زندگی رادر هم شکسته وخود به حماسه بدل گشته (است).»

اینست تجلی آن حماسه های سرخ فامی که میلاد خورشید رهائی یک خلق در زنجیر را بشارت میدهند:

اختران شب تاب و فروزان در شب ترین شبهای تاریخ یک ملت که با بلند ترین ریسمان شرف در تاریخ مجاهدت

مسلحانة ما بر مرتفع ترین کوهستان های افتخار و جاودانگی قد کشیده اند.

بگذریم که فقدان و فراق موسی و اشرف محنت عظیمی است.

بسی جانکاه و طاقت فرسا .

اگر چه باید این فراق های بزرگ را بیش از پیش با عشق ها و مسئولیت های بزرگ تر تحمل نمود:


هر که او از هم زبانی شد جدا

 بی زبان شد گرچه دارد صد نوا

در غم ما روز ها بیگاه شد

روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

 ای طبیب جمله علت های ما

از طرف دیگر باید یقین نمود که پیام نهائی این حماسه های آتشین جز تضمین و حتمیت پیروزی نیست.

«سنگریزه ها » نخواهند توانست « جلوی حرکت آبشار و سیل خروشان هستی را بگیرند»۰

پس بر شب تیره و تار خمینی است که بسر آید .

بر زنجیر هاست که پاره شوند و در تقدیر ملت ایران است تا میلاد خورشید تابان صلح و آزادی محقق گردد.

ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت: همانا که سست بنیادترین خانه ها خانة عنکبوت است.

مرگ بر خمینی – زنده باد آزادی


سلام بر موسی – سلام بر اشرف


مسعود رجوی


 سخنرانی سردار موسی خیابانی در منزل صادق :


مجاهدین هستند.خواهی نخواهی هستند و ا گرهم  کسانی خواب و خیالی درسرداشته باشند

ما قادریم و حاضریم قاطعانه به آنها بگوییم که نه اشتباه می کنید ،مجاهدین را نمی شود ازبین برد.

ممکن است ما ر ا بکشید،ممکن است ما را زندانی بکنید اما نه ، مجاهدین ازبین رفتنی نیستند.

مگر گذشته نشون نداد ؟ این فکر باقی ماندنی است چون حقه.

این فکر جای خودش را درجامعه و تاریخ باز خواهد کرد.

این پرچم اگر هم امروز ازدست ما بیفتد،دست دیگری حتما اون رو برخواهد گرفت .

پس ما حق داریم امیدوار باشیم.ماحق داریم از مشکلات و خطرات نهراسیم و

از آنها استقبال کنیم .ماحق داریم بر توطئه ها و توطئه چینها نیشخند بزنیم.

 از سخنان سردار موسی خیابانی در دانشگاه تهران دی۵۸


سازمان ما مال شماست، گفتم هیچ سازمانی نمیتواند جدا از تودههای اجتماعیش به حیات خودش ادامه بدهد و

مسعود کاندید شماست و آینده، آینده مال شماست،

به این نکته ایمان داشته باشید، یقین داشته باشید که آینده مال شماست،

آینده مال انقلابیون است، نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد، پیروز باشید.

 یک نامه اشرف رجوی قبل از شهادت -بهمن ۱۳۶۰


 "با تمام بچه‌هامون، با تمام عزیزانم، با تمام نورچشمانم، همان‌هایی که قهرمانانه شهید می‌شوند

همیشه با آنهام، با آنها شکنجه می‌شوم، با آنها فریاد می‌زنم و با آنها می‌میرم و زنده می‌شوم.

نمی‌دانم آتشی را که تمام وجودم را از نوک پا تا مغز سرم از پوست تا مغز استخوانم فرا گرفته چکار کنم،

باور نمی‌کنم که هرگز این آتش، خاموشی داشته باشد. چقدر مرگ در این شرایط ساده‌تر از زیستن است،

وای، وقتی خبر شهادت‌ها می‌رسد باور کن با یاد شهدا به خواب می‌روم و با یاد شهدا چشم باز می‌کنم و بیاد انتقام زنده‌ام.

اشک مجالم نمی‌دهد اگر بدخط و ناخواناست ببخش. نمی‌دونی مثل اینکه دیگه این جسم قدرت کشیدن این روح عاصی رو نداره،

دلم می‌خواد پر بزنم و برم، برم پیش بچه‌ها، پیش همان خواهرها که شب‌ها جای خوابیدن نداشتن و حالا راحت توی قبر آرمیده‌اند.

آخه چطوری میشه این تضادرو حل کرد، تا کی میشه آب رو توی چشمه نگهداشت.

جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه چه گذشت.


فکر نمی‌کنم در فرهنگ ملت‌ها کلمه‌ای پیدا بشه که بتونه آنچه را که در اینجا می‌گذره نشون بده،

مثل اینکه فرهنگ جدیدی باید ابداع بشه، بخدا قسم مصیبت این ملت از عاشورا کمتر نیست، رذالت، دنائت،

خیانت و شقاوت... در اوج خودشون باز کمتر از چیزی هستند که اینجا جریان دارد.

یاد خاطراتی می‌افتم در زندان  موقع ورزش، همیشه به بالاترین آجر حیاط نگاه می‌کردم و نگاهم می‌لغزید و می‌آمد پائین،

گاهی اوقات پرنده‌ای هم آنجا بود که اکثراً حواسم را توی ورزش پرت می‌کرد، طناب رخت‌ها، شیر آب و خلاصه بچه‌ها،

چقدر با همه‌ی آنها احساس یگانگی می‌کردم و

در عین حال تنها بودم، چقدر با آن آجر با آن پرنده، با شیر آب و با طناب رخت‌ها و با بچه‌ها احساس نزدیکی می‌کردم،

اینکه همه‌ی آنها در نهایت، همراه و مددکار هم و به همراه من و

همه‌ی انسان‌ها، همه‌ی سنگ‌ها و همه‌ی کوهها و همه‌ی کبوترها و همه‌...

و همه‌ی هستی به پیش می‌روند... توی کمیته، وقتی سَرَمو فرنچ می‌انداختند که ببرند بازجویی،

با موزائیک‌ها زیر پام احساس یگانگی می‌کردم و می‌خندیدم و

این سیل خروشان هستی پیش میره و چقدر احمقند اینها،

این سنگ‌ریزه‌ها که می‌خواهند جلوی حرکت آبشار و سیل خروشان هستی رو بگیرند. خنده‌داره با چی دارند می‌جنگند با خدا!!!

می‌دونم که اونجا (در خارج) بهت سخت می‌گذرد، با روحیات و خُلق و خُوی تو و عواطفت آشنام،

حتم دارم که مثل شیر زخمی به خودت می‌پیچی و ترجیح می‌دهی که خودت بجای تک‌تک شهدا شهید بشی،

مثل همیشه دعات می‌کنم که بتونی باری را که به دوشت هست با سرافرازی بکشی، مردم ما واقعاً قهرمانند..."

 سخنرانی مسعود رجوی در ۱۹ بهمن ۶۴


«السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله


سلام برتو ای اشرف و سلام بر تو ای موسی و سلام برهرمجاهدی که


امروزبا شما و در رکاب شما خنده به لب به خاک وخون بی جان شد


به ابی انتم و امی تبتم

پدر و مادرم به فدایتان  باد

 و طابت الارض التی فیها دفنتم...و چه پاک و پاکیزه شد آن خاکی که شما در آن مدفون شدید.

 فزتُم فوزاً عظیما و رستگار شدید رستگاری بزرگ

فیا لیتنی کنمعکم فافوز فوزا عظیما

کاش با شما میبودم، کاش با شما می‌بودم و رستگار می‌شدم....

به نام خدا و بنام خلق قهرمان ایران


 بنام اشرف و بنام موسی


 بنام شهدای عاشورای مجاهدین، عاشورای ۱۹بهمن


از اینجا به خلق قهرمان ایران تا هرکجا که صدای من برسد


جنگ با خمینی جنـگی تمام عیاربود نه فقط ازنظرنظامی بلکه قبل ازهرچیزجنگ ایدئولوژیک ...

داستان آغشته به خون نسلی است که دائما بایستی بپردازد، دائما بایستی فدا بکند، پیوسته باید ازعزیزانش دل بکند

وپیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزه. پیوسته بایستی پای حرفهایش بخوابد تا انتهای مسیر برود،

داستان یگانگی یکتایی ویکتا پرستی است ............

تا رسیدیم به روز موسی و اشرف روز ذبح عظیم فدای بزرگ، اما اما چه باک برای این نسل چه باک بقول قرآن:

مثل آنهایی که در راه خدا انفاق میکنند داراییها وسرمایه هایشان را مثل دانه ای است که درخاک کشته باشید

از یک دانه هفت خوشه و درهرخوشه صد دانه و اگرخدا بخواهد درمواردی بازهم افزوده‌تر و

مضاعف خواهد کرد چرا که خدا فزونی بخش وگسترش دهنده است و داناست.

 

پیام به‌مناسبت دومین سالگرد شهادت سردار آزادی موسی خیابانی


و سمبل زن انقلابی مجاهد خلق اشرف رجوی- ۱۹بهمن ۱۳۶۲


به‌راستی موسی «شیرآهن کوهمردی» بود سرسخت و استوار و سازش ناپذیر

که حقاًدر یکی از سیاهترین ادوار تاریخ ایران غیرت و غرور و بی باکی

و عزمِ جزم یک خلق رزمنده و قهرمان را در خود منعکس میکرد.

با اعتماد به نفس و با آن چنان شخصیت مستحکمی که در بحرانی ترین شرایط باز هم صبور و آرام و مطمئن،

کنترل خود و امور تحت فرماندهیش را حفظ می نمود. از آن گونه مردان که در ظاهر هیچ نمود و داعیه ای ندارند،

اما به هنگام سختی و محنت و در ساعت رزم آوری، آن چنان می درخشند که گوئیا لنگر استوار کشتی در مسیر پرطوفانند.

مردانی با یک دریا از پاکترین، بی آلایش ترین و معصومانه ترین عواطف شفاف و زلال انسانی


که هر ظلمت و تیرگی را در امواج نگاه نجیب خود شستشو داده و محو میکنند

و یا در اعماق جنگل بردباری و حِلم خود، مخفی می نمایند. مردانی که البته دیرجوشند

و از آنجا که هیچ نیازی به مخفی کردن عواطفشان نمی بینند،

چه بسا که اگر بی جهت مزاحم آنها بشوید، ابتدا کمی سرد و تندخو جلوه کنند.

اما از آنهایی هستند که میتوان یک عمر به آنها تکیه و اعتماد نمود. به سادگی ”آری” و ”نه” نمیگویند و

هرگز پرچانگی نمیکنند. گاه حتی باید با تاکید و اصرار آنها را به سخن گفتن و ابراز نظر واداشت.

اما ”آری” و ”نه” آنها را ، باید بسیار جدی گرفت و بر روی آن تا پایان یک مسیر حساب باز کرد.

معلم کبیر و شهید بنیانگذار ما محمد حنیف نژاد، از سالها پیش بر روی خصایص موسی تکیه میکرد.

بنحوی که در اول دستگیری موسی در شهریور سال ۵۰، او (موسی) را در مواجهه با تمامی آزمایشات شکنجه و زندان، صراحتا تضمین کرده و

به سایر برادران گفته بود که او (موسی) از پس همه آزمایشات برخواهد آمد.

اما در مورد اشرف، ”زنی که مرادف مفهومش در هیچ کجای فرهنگ ننگ آلود” شاه و خمینی یافت نمیشود.


 ”زنی که  از آغاز” همه دشتها و بیابانها و جنگلهای ” انقلاب” را درنوردیده و براستی

به درک محضر محرومترین تودههای مردم در روستاها و شهرها و شهرکهای مختلف نائل آمده بود.

زنی که لحظه به لحظه با ”انتخاب” آگاهانه  و آزاد خود، به هویت انقلابی و توحیدیش نقش داده و


در ” تمامی قامت، از تیغ برنده رنجها” ی شکنجه و شلاق، زخمها داشت .


با گوشی ناشنواشده بر اثر ضربه دژخیم و آثار زخم و شکنجه های پس از انفجار،

با دریایی از خلوص و ایمان انقلابی که کمترین انگیزه تظاهرآمیز و خودنمایانه به آن راه نداشت و

در هر قدم میشد این صفا و پاکیزگی درونی را با آزمایش جدیدی در گذشت و فداکاری، محک زد.

از آنگونه زنان که از آنچه که  اصطلاحاً آثار بازدارنده نابرابریهای تاریخی نسبت به مردان نامیده میشود،

اثری با خود نداشت و چه دردوران دانشگاه و چه در درون سازمان یا زندان

و چه بعد از آن، آنقدر اندیشیده و خوانده و برخورد کرده و محتوای واقعی کسب کرده بود

که دیگر هیچ چیز نمیتوانست در او کمترین تزلزلی  ایجاد کند.

با جامعیتی در خور ستایش، که مهارتهای مبارزاتی و فنی و حرفهای و نظامی

ویژهای به او میداد و قابلیتهای او در اداره امور خانه و خانواده را نیز مضاعف مینمود:

همراه با آنچنان علّو روح و سعه صدری که ظرفیت و تحمل و طاقتی خیرهکننده به او میبخشید.

براستی آنچه شخصاً طی یک زندگی مشترک به رأیالعین از صفات ارزنده انقلابی در او دیدم،

در کتابهای مربوط به شرح احوالِ برجستهترین زنان انقلابی معاصر نیز نخوانده ام .

در زمره انقلابیونی بود که درک آنها ـ از آنجا که در پاکباختگی کامل هیچ اصراری به درکشدن حق و مرتبت خود از جانب دیگران ندارند- مشکل است ،

اما در جریان کار و زندگی ، در هر قدم ، احترام و خضوع آدم نسبت به آنها بیشتر جلب میشود

و تنها وقتی به درک کامل مرتبت آنها نائل میشود که دیگر در دسترس نیستند

و پروانه وار به دیار”اعلی” پر کشیده اند.


همانها که نظاره کشتارها و جنایات خمینی ، سختترین و رنجآورترین بخش زندگی آنهاست و

در این رابطه نزدیک است که در اقیانوس عواطف انسانی خود غرقه شده،قالب تهی کنند

و یا در آتش این ”اندوه بزرگ” ، بارها بجای ”کبوتران خونینبال میلیشیا”،

بسوزند و خاکستر شوند و یا در گورستان ، زنده زنده در کنار آنها بیارامند.

این سیمای اشرفِ زنان و خواهران و مادران مجاهد ماست که گسسته از قید و بندها و فرهنگ دوران استثماری ،

وجود تاریخی جدیدی را که زن انقلابی موحد و مجاهد باشد، عرضه میکند.

زنان مجاهد در همین راستا سر بر قدوم فاطمه زهرا و مریمعذرا میسایند.

   سخنرانی اشرف رجوی در فاز سیاسی در بارة حقوق زنان


ارتجاع که تفکراتش اساسا ریشه در فرهنگ فئودالی داره و به اصطلاح ما درروابط ارباب و رعیتی باید ریشه افکار اون رو جستجو کنیم

سعی می کنه که نشون بده که اساسا زن درپیشرفت جهان هیچ نقشی نداشته و

وظیفه اون فقط منحصربه بچه داری و خونه داری و توی خونه ماندن

وانجام کارهایی از قبیل آشپزی و خونه داری و خیاطی و بافندگی و بالاخره هرکاری که بشه توی خونه انجام داد.

ین مسئله  کاملا روشنه که زنی که وارد عرصه اجتماعی نشه و در محیط بسته خونه بمونه ،

باکدوم آگاهی های اجتماعی و سیاسی قادر خواهد بود فرزندانی مناسب جامعه تحویل بده؟ 

  پیام خواهر مجاهد اشرف رجوی به خواهران و مادران قهرمان ایران


به مناسبت شهادت دهها خواهر رزمنده و اعدامهای دسته جمعی خمینی- ۳۱شهریور ۱۳۶۰ 


     زن قهرمان ایرانی با آگاهی و ایمان


 پرده های ریا و فریب را از صورت خمینی خون آشام

 به کناری می‌زند و او را در جهان افشاء و رسوا می سازد

 زنی که جز با زبان قهر با خمینی دجال حرفی ندارد

 پس قابل درک است که چرا خمینی دشمن خود را

در چهره او می بیند و دست به کشتار آنها میزند

 به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران


خواهران و مادران رزمنده و قهرمان:


خمینی جلاد در کشتار بیرحمانه دختران و زنان مجاهدی

که در برابر ظلمها و جنایات خمینی و رژیم قرون وسطایی او حاضر به تسلیم نبوده و

در راه آزادگی و شرف استوار ایستاده اند هیچ تردیدی به خود راه نداد.

در میان خواهران مجاهد ما که به دست جلادان خمینی تیرباران شدند

چندین زن باردار نیز وجود داشت که خمینی در کشتار آنان و فرزندانشان نیز هرگز درنگ نکرد


و وحشیانه‌ترین و سفاکانه‌ترین جنایات را که در تاریخ بیسابقه است


یعنی کشتار زنان باردار را نیز در کارنامه سیاه سفاکیهای خویش ثبت کرد.

چنین جنایاتی نه تنها در تاریخ میهن ما بلکه در تاریخ سراسر جهان بی‌سابقه است و

اصولا در هر جامعه ای اعدام حتی یک زن خود ثقل خاصی دارد

چه رسد به جنایت هولناکی که به دست خمینی خون آشام چنین آسان انجام میپذیرد.

زشتی و رذالتی که در پس اینگونه فجایع نهفته است به راستی غیر قابل وصف است.

نوباوگان ما را در دادگاههای مخفی یک دقیقه‌ای و حتی بدون یک ناظر محکوم به اعدام میسازد و

بیست و چهارساعت از دستگیری آنها نگذشته حتی بدون احراز هویت به جوخه اعدام میسپارد.

روزی نیست که خبر شهادت دهها تن از پاکترین فرزندان این خلق را به دست اوباشان خمینی نشنویم.

فرزندانی که اگر زمان گریستن بود جا داشت برای هرکدامشان به حق خون بگرییم ولی نه جای گریستن است

و نه جای پریشانی که هنگامة نبرد است و انقلاب و حقیقتاً که ما در لحظات شورانگیزی از تاریخ حیات بشر زندگی میکنیم و

مسئولیت بزرگی بردوش داریم لحظاتی که شاید خود ندانیم چه نقش تعیین کننده‌ای در سرنوشت اسلام و قرآن و رهایی و رستگاری بشر ایفا میکند.

خواهران مبارز صحبت کردن با شما خواهران نسل انقلاب و گلهای به بر نشسته سازمان


و شما مادران قهرمان، پرورش دهندگان این نسل انقلابی خود بسی سخت و دشوار است.


مخصوصاً در زمانیکه این نسل تربیت شده در آتش و خون و برآمده از قهر انقلابی خلق میرود

تا بار تاریخی گران خویش را برزمین گذارد و وظیفه انقلابی خویش را به انجام برساند و

در این راه نه از شکنجه‌های سبعانه خمینی جلاد هراسی دارد

و نه از ایثار و شهادت دریغ می ورزد. نسلی که به حق مرزهای بین حماسه و زندگی را در‌هم شکسته و خود به حماسه بدل گشته

در کجای تاریخ مردمی سراغ داریم که دختران سیزده ساله آنان با مشت گره کرده چوبه های اعدام را بوسه زنند و


بر عقیده توحیدی خویش پای بفشرند. شاید بسیار زود باشد که ما و نسل ما خود شکوه این قهرمانیهایش را به درستی درک کند.

آنچنان که صدها سال لازم بود که قهرمانیهای زینب این معلم کبیر و

جاودانه زنان مبارز و قهرمان ما بارهای خویش را بر زمین گذارد و

ارزش واقعی و تاریخی آن روشن گردد. آری، خواهران و مادران قهرمان ما از تبار اویند.

از تبار مبارزی که در بارگاه یزید فریاد برآورد که ای یزید زود باشد

که انتقام خود را از تو باز ستانیم و زینب این قهرمان کربلا و تمامی تاریخ با این کلام تنها به انتقام خون شهیدان کربلا اشاره ندارد

که به انتقام تاریخی جریانی پاک و بالنده و پویا از جریانی خبیث و میرا نظر دارد که

برگردة مردم سوار است و خلق و همة نیروهای خلاقش را در آتش فساد و تباهی و شرارت و جنایت خویش میسوزاند.

خواهران، مادران قهرمان


نسل ما درگیر مبارزه ای است که استمرار تاریخی عاشوراست.

در یک طرف خمینی دجال دین فروش و اوباش و مزدوران ددمنش او قرار دارند

و در طرف دیگر انسانهای پاکباخته ای که سینه های گشادة آنان جایگاه مهر و عشق به خدا و خلق و کینه و نفرت از ضد خلق است و

در میانة آنها خواهران و مادران ما جایگاه ویژه ای دارند.

خواهران و مادرانی که خمینی جلاد پا به پای برادران رزمنده ما آنها را مورد کشتار قرار داده است و

به راستی برای سازمان ما مایه افتخار است که مربی نسلی بود


که در آن زن قهرمان ایرانی به درجه ای از تکامل و رشد و آگاهی و ایمان ارتقا یافته

که با درک تفاوت عظیم بین تفاله ها و پس مانده های قرون وسطایی که خمینی جلاد به نام اسلام و قرآن عرضه میدارد و

اسلام انقلابی و توحید ناب در مقابل او می ایستد. و در این راه بار شکنجه و اسارت و شهادت را قهرمانانه میپذیرد.

زنی که با آگاهی و ایمان و جسارت خویش پرده های ریا و فریب را از صورت خمینی خون آشام به کناری میزند

و او را در جهان و در تاریخ افشا و رسوا میسازد.

زنی که جز با زبان قهر با خمینی دجال حرفی ندارد. پس قابل درک است که چرا خمینی دشمن خود را در چهره او می‌بیند و

این چنین دست به کشتار آنها میزند. لعنت ابدی خدا و تاریخ به خمینی باد که روی فرعون را نیز سفید کرد.

چه فرعون اگر مردان بنی اسرائیل را میکشت، زنانشان را زنده میگذاشت.

حال آنکه خمینی مرد و زن مجاهد، هر دو را به جوخة اعدام میسپارد و حال ما بی آنکه مرعوب این جنایتها و رذالتهای خمینی گردیم

در دنبالة سوگند تاریخی زینب با قلبی سرشار از کینه و خشم،‌ کینه و خشمی برآمده از خون شهیدانمان سوگند یاد میکنیم: 


به نوباوگان دنیا نیامده فاطمه حسینی ها که در بطن مادر آماج گلوله های مزدوران خمینی شدند، سوگند یاد میکنیم

و به خون پاک نوباوگان شهیدمان همچون فاطمه مصباح ها، سوگند یاد میکنیم .


به سحرگاه‌هایی که خیل اسرا به شهدا می‌پیوندند، سوگند یاد میکنیم

 اشک چشم یتیمان این انقلاب، سوگند یاد میکنیم. به چشمان به راه مانده همه کودکان بی مادر، سوگند یاد میکنیم

که تا پیروزی نهایی و حاکمیت خلق دست از مبارزه برنداریم و تا سرود فتح و پیروزی را در گوش کودکان این آب و خاک سرندهیم از پا ننشینیم

و در این راه جز به انتقام تاریخی که زینب قهرمان نوید آن را داده، نیندیشیم.

ما در این راه به انتقام خون خواهران و مادرانی می اندیشیم که در نهایت مظلومیت با شهادت خویش حقانیت راه و ایدئولوژی خویش را گواهی دادند.

خواهرانی که مرگ با عزت را به زندگی با ذلت، تحت لوای استبداد دینی خمینی خون آشام ترجیح دادند.

آری ما با عزمی استوار راه خواهران و مادران شهیدمان را هم‌چنان ادامه خواهیم داد. ایمان داریم که در این راه پیروزی نهایی از آن ماست.

درود به روان پاک شهدای ۲۸ شهریور


درود بر تمامی شهدای خلق به ویژه خواهران و مادران شهید


نصر من الله و فتح قریب و بشر المؤمنین اشرف رجوی- ۳۱ شهریور ۶۰


 

آن روز ۱۹بهمن۱۳۶۰ ، لاجوردی، هیولای جنایتکار اوین، نوشیده خون،‌ سرمست جنایت و قدرت بود.


پیکر سرداران عاشورای مجاهدین را به اوین برد تا به خیال خودش اسیران مجاهد را درهم بشکند.


غافل از این که شکستی سخت او را انتظار می کشد.


با هزاران درود بر شما قهرمانان مجاهد


که در برابر پیکر غرقه به خون موسی


و اشرف و یارانشان


جانانه ایستادید


و با احترام به آن شهیدان


به دستور لاجوردی دژخیم به شهادت رسیدید

-قهرمانان مجاهد که بین ذلت و شمشیر مخیر شده بودند،

با اقتدا به سرورشان سید الشهدا، با سلام نظامی یا زانو زدن،

به پیکر پاک سردارانشان ادای احترام کردند. لاجوردی خاک شد و قهرمانان گمنام در امتداد عاشورا از خون خود روئیدند.

 

زیارتگاه کانون‌های شورشی


مزار شماری از شهیدان که بخاطر ادای احترام


به پیکر غرقه به خون سردار خیابانی و اشرف شهیدان تیرباران شدند


امروز پس از ۳۷سال، نسلی نو از همان قهرمانان میلیشیا چون جنگلی رویان برآمده و در کسوت کانونهای شورشی


با عبور از روی جسد از هم گسیختة نظام ولایت بر مزار قهرمانان گمنام گل می گذارد و برای ادامة‌ راه تا پیروزی تجدید عهد می کند.

این چه بذری است که روییده چنین معجزه وار

کهکشان گونه و جنگل وش و همرنگ بهار

آن که اسطوره شد آن روز در آن سرخ پگاه

صف به صف، خانه به خانه، شده از یک به هزار

 از پیام مریم رجوی در ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ در سالن اور


درود بر اشرف و موسی و درود بر مجاهدان قهرمانی که در زندان اوین بر اجساد مطهر شما حاضر شدند و


ادای احترام کردند، تا که دژخیم از این همه دلیری و غیرت برآشفته شد و با کینه و خشم، آنها را به شهادت رساند.


 
لطفا به اشتراک بگذارید: