مسعود رجوی ـ اتمام حجت تاریخی با کل نظام خمینی - تیر ۱۳۶۱

در سالگرد ۳۰ خرداد ـ مسعود رجوی : اتمام حجت تاریخی با کل نظام خمینی - تیر ۱۳۶۱

۳۰خرداد برای ما تردیدبردار نیست، نمی‌دونم چقدر اطلاع دارید که برای برگزاری تظاهرات ۳۰خرداد سال۱۳۶۰ (به مثابه‌ٔ یک نقطه‌ٔ پایان برای رژیم و یک مبدأ و نقطه‌ٔ آغاز برای مرحله‌ٔ نوین انقلاب) چقدر پیشاپیش، ‌بحث و بررسی کردیم.

تمام اشکالات غول‌آسای عملی این تظاهرات در یک‌طرف که تقریباً خمینی با به حد اعلا‌ رساندن درجه‌ٔ اختناق در آن روزها آنرا غیرممکن کرده بود. ولی مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی شما آنرا ممکن کردند حالا تمام این تلاشها یک‌طرف که به جزیی از آنها در مصاحبه‌ٔ شمارة ۵ اشاره کردم، ‌اما در طرف دیگر، تلاشهای خیلی زیاد نظری و تئوریک برای اینکار وجود داشت (که تا به‌حال، کمتر فرصت توضیحش را پیدا کردیم) این‌که آیا این کار ضروری است یا ضروری نیست؟ درسته یا درست نیست؟ آثار و عواقبش چیه، بهایش چقدر هست؟

اگر به‌معنای سرفصل مناسبات ما با رژیم هست، بعدش چه باید کرد؟ این‌که آیا می‌شود از این کار صرفنظر کرد؟ اگر صرفنظر بکنیم، بعد به چه شکل وارد مبارزه بشویم؟ و این‌که اهمیت این حرکت در مجموع چیه و در چه زمانی دقیقاً باید انجام بشه و حتماً هم انجام بشه

ما به تک‌تک این سؤالات، پیشاپیش جواب دادیم، یعنی برایش در حد توان خودمان جواب پیدا کردیم. ‌نهایتا این‌که اگر تظاهرات ۳۰خرداد، ‌درست در همان روز (نه یک روز زودتر، نه یک روز دیرتر) به هر بهایی برگزار نمی‌شد، ما یک حلقه‌ٔ مهمی، در کل محاسباتمان با رژیم خمینی در پایان مشروعیت موضعی سیاسی این رژیم و در آغاز مبارزه‌ٔ انقلابی مسلحانه کم داشتیم. ‌

یادتون هست در آغاز کار سازمان، ‌یا در تحلیل‌های آن موقع چطور ما ۱۵خرداد سال۴۲ را سرفصل می‌دانستیم برای مبارزه مسلحانه، برای پایان دوران رفرمیسم و همیشه یک مبدأ قابل استناد برایمان بود؟

سرفصلی بود که دو شکل مختلف کار را با دو محتوای مختلف از هم ممتاز می‌کرد. ‌اینجا هم شبیه به آن، البته با اهمیت تاریخی، سیاسی و اجتماعی خیلی بیشتر. ‌

این سرفصل معنی تشکیلاتی‌اش، برای ما نظامی شدن کامل سازمان سیاسی بود که اگر از همان فردای انقلاب، ما هم مثل بعضی از گروهها دنبال خط بی‌محتوای تشکیل حزب می‌رفتیم و مثلا نه تشکیل میلیشیا و قدم برداشتن به سمت چیزی که اون اوایل انقلاب ارتش خلق برش نام گذاشته بودیم

مسلما به‌سادگی امکان نداشت که سازمان شناخته شده، با مقرها و دفاتر نیمه‌علنی در سراسر کشور، که دو سال و نیم در فعالیت‌های سیاسی و اغلب علنی درگیر بوده، این را از همآوردی نظامی با خمینی، اساساً درست بیرون بکشیم

به هرحال، یکی از درست‌ترین تصمیماتی که سازمان گرفته و کارهایی که کرده، برگزار کردن ۳۰خرداد به مثابه‌ٔ اتمام‌حجت تاریخی با کل نظام خمینی، خاتمه دادن به بقایای مشروعیت موضعی این نظام و آغاز کردن فصل و دوران جدید انقلاب بود. ‌

ممکن است که شما در این مورد تردیدی نداشته باشید. اما فقط از جهت اطلاعتان می‌خواهم بگویم که نه، ما عمداً تردیدها را، تردیدهایی که مثلا از جانب برخی اشخاص یا حتی نیروها در خارج از خودمان شنیده بودیم را هم مورد مداقه‌ٔ کامل قراردادیم.

مثلا این‌که: "خوب، چه می‌شد که مجاهدین نیرویشان را حفظ می‌کردند در ۳۰خرداد، اون شکلی رودرروی رژیم قرار نمی‌گرفتند و در حقیقت اعلام جنگ اون را با اعلام جنگ جواب نمی‌دادند

می‌گذاشتند مدتی بگذرد، یک خرده جمع و جورتر بشوند، اعدامها به آن سرعت، شروع نشود و آماده‌تر بشن... "‌که من نمی‌خواهم وارد جواب مشروحش بشوم. حتی به مثابه‌ٔ یک تمرین ذهنی بهتر است که خودتان به این سؤالات جواب بدهید. ‌

فقط این نکته را می‌گویم و می‌گذرم که اگر در آن نقطه که رژیم با عزل ریاست جمهوری، خودش را یک پایه می‌کرد، مجاهدین وارد نمی‌شدند و آزمایش خودشان را نمی‌دادند، انتظاراتی را که مردم از آنها داشتند، به این ترتیب جواب نمی‌دادند، مثل این می‌بود که تمام کارهای قبلی بیشتر شور و شعار بوده. یا بهای حتی کارهای قبلی‌مان، تظاهرات قبلی‌مان، ‌رژه و راهپیمایی‌ها و سخنرانی‌های قبلی‌مان، کارهای میلیشیا در گذشته بهاش می‌آمد پایین. ‌چون اونجا، رژیم در حقیقت داشت آخرین قطرات آزادی را هم "بند" می‌آورد و این را هم به استناد این‌که مردم و مردم و مردم! و برادران حزب‌اللهی! و امت حزب‌الله! می‌کرد

اگر ما می‌گذاشتیم که پیروزی‌ای که در ۲۵خرداد به‌دست آورد فقط با ما نور تبلیغاتی و تهدید و شانتاژ و چماقدار به میان خیابان‌ها کشاندن اون پیروزی از گلویش پایین برود، مثل این بود که خودمان هم انفعال را بپذیریم

ما متقابلا می‌باید مردم را نشان می‌دادیم و نشان می‌دادیم که مردم در سمت کی هستند و بر علیه کی. ‌بخصوص که رژیم، کارهایش را با مهر اسلام هم، پیش می‌برد. بنابراین، ‌این تودهنی محکم بر پوزه‌ٔ خمینی، از هر جهت ضروری بود. به دلایل متعدد دیگر هم حتی نه یک روز دیرتر. ‌

خلاصه این‌که ۳۰خرداد با تمام عواقبش، با تمام وحشی‌گریهای بعدی، ‌برای ما تردید برنمی‌دارد. از جهتی این را هم باید افزود که خون تمام خواهرها و برادرهایمان که در حین تظاهرات به‌شهادت رسیدند و یا بعد از اون به‌خصوص خواهران کوچکتر میلیشیا که با فریاد "مرگ بر استبداد، زنده باد آزادی" و مشت گره کرده، بدون این‌که حتی اسم و آدرسشان را هم بگویند، همان شب یا شب‌های بعد با معصومیت تمام در اوین پرپر شدند، هیچ قطره‌اش به هدر نرفته. سنگینی خمینی را ما تنها به بهای خون می‌توانستیم سبک بکنیم. سنگینی‌اش را بر دوش خلق و بر ذهن توده‌هایی که هنوز امیدی به او بسته بودند یا فی‌الواقع فکر می‌کردند که یک رهبر اسلامی هم هست. ‌

مطالب مرتبط 

در سالگرد ۳۰خرداد ـ ابعاد حقیقت مقاومت مجاهدین از اسطوره فراتر رفته

۳۰خرداد - مصاحبه با خواهر مجاهد فروغ گلستان

 

 

 

لطفا به اشتراک بگذارید: