دانته و محسن شکاری ـ خاطره‌ای از شهید قیام محسن شکاری

هر شب که هوس کافه می‌کردم. سری به هفت حوض می‌زدم. نزدیک محل کارم بود. هم فال بود و هم تماشا. بویژه از وقتی که با محسن آشنا شده بودم. عصر یکشنبه مردادماه بود کتاب کمدی الهی دانته تو دستم بود که وارد کافی شاپ شدم.

هنوز بازار عصر راه نیافتاده بود و کافه تقریبا خلوت بود. طبق معمول میز دو نفره کنار پنجره را انتخاب کردم. محسن با لبی خندان نزدیک شد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: مثل همیشه قهوه قجر با یک پای سیب؟

 

مطالب مرتبط

لحظه‌های انقلاب ـ شماره ۲۶ ـ بوکان

تظاهرات یاران شورشگر و هواداران مجاهدین در محکومیت اعدام محسن شکاری و مجیدرضا رهنورد

لطفا به اشتراک بگذارید: