میلاد امام حسن مجتبی (ع) در آزمایشی سنگینتر از عاشورا – قسمت اول
امام حسن مجتبی (ع)
گوهر برگزیده رسول خدا
در آزمایشی سنگین تر از عاشورا
سخنرانی به مناسبت سالروز میلاد
پیشوای انقلابی بذرافشان در تیرهترین زمان
مسعود رجوی-نیمه رمضان (دیماه۱۳۷۷)
قسمت اول
امام حسن مجتبی (ع)
گوهر برگزیده رسول خدا
در آزمایشی سنگینتر از عاشورا
سخنرانی بهمناسبت سالروز میلاد
پیشوای انقلابی بذرافشان در تیرهترین زمان
مسعود رجوی-نیمه رمضان (دیماه ۱۳۷۷)
قسمت اول
مسعود رجوی: امروز میلاد حضرت حسن امام حسن مجتبی بود. افشاگر ارتجاع اموی و در رأس ارتجاع اموی معاویه. واقعیت این است که بزرگترین تحریف، بزرگترین تقلب در تاریخ صدر اسلام مربوط است به برادر و راهبر امام حسین، یعنی حضرت حسن، پیشوا و انقلابی بزرگی که روزگارش خیلی پر فتنه و پر مصیبت بود، چون که در برابر معاویه میجنگید. هم او بود که راهگشای عاشورا و زمینهساز اون بود. اما هنوز که هنوزه برای خود شیعیان هم ناشناخته و در پردهای از اسرار و ابهام هست.
حضرت حسن در سال سوم هجری بهدنیا آمد، ۱۵رمضان، نیمه رمضان. در سال۵۰، ۵۰ هجری، یعنی به سالهای هجری در ۴۷سالگی بهوسیله معاویه و به تحریک اون مسموم شد و به شهادت رسید. به سال شمسی میشود ۴۵سال و ۲_۳ هفته، کل عمرش. تلاشهای زیادی کردند حتی دوستان و ای بسا دوستان ناآگاه که توجیه کنند نوعی مصلحتگرایانه آنچه را که در تاریخ مشهور به قرارداد صلح، قرارداد صلح بین امام حسن و معاویه بدون این که شرایط و تعادل قوای عینی رو بتونن چنان که بود تشریح کنند، توضیح بدند، تا همگان بفهمند که چه خبر بوده و چه گذشته. به این ترتیب حسن بن علی هدفی است برای رگباری از ناجوانمردانهترین اتهامات و دروغها نه فقط از جانب دشمنانش که انتظاری جز این نیست و نبوده بلکه از جانب دوستان ناآگاه. موقعی که حضرت علی به خلافت رسید اولش که یک هفته نمیپذیرفت. بعد از قضا همونهایی که اول باهاش بیعت کرده بودند، ۶ماه بعد، ۶ماه بعد از بیعت، جنگ جمل رو به راه انداختند. در اون روزگار بهدلیل اینکه قوای مولده در سطح بسیار نازلی بود، یک جامعه بدوی، مادون سرمایهداری، مادون فئودالیزم حتی، درش این دینامیزم وحی و خود پیامبر اکرم بود که اون تغییرات رو ایجاد کرده بود، اون تغییرات طبعاً مبتنی بود بر اهمیت و اصالت عنصر پیشتاز و عنصر رهبریکننده. اگر نیروی پیشتاز، نیروی رهبریکننده، خودش عیب و علتی برمیداشت، یعنی که از خط خارج میشد، طبیعی است که قدم در مسیر یگانگی و توحید، نفی تبعیض، نفی طبقات، برداشته نمیشد. بلکه به خطا و به انحراف میرفتند. بعد از رحلت پیامبر این، یعنی قدم به انحراف و بعد هم غوطهور شدن در شرک و جاهلیت، ارتجاع خلص، تاریخچه صدر اسلامه با قیمتی کلان برای حضرت علی و امام حسن، امام حسین و شیعیانش.
بخصوص که ثروتهای ناشی از جنگهای توسعهطلبانه، آنچه که حضرت علی باهاش مخالف بود، بزرگ مالکی، غنائم و بردهداری، یک روحیه رفاهطلبانه ایجاد کرده بود در جامعه بهخاطر افزایش تولید با تشدید شکافها و تضادهای طبقاتی. بهاصطلاح موجی ازدگراندیشی توی گیومه ایجاد شده بود بهقول محققین، محققان عرب از جمله طه حسین، علی را هم در اون روزگار کسی میدیدند، راهبری میدیدند که هنوز در بند همون ارزشهای کهنه است، ارزشهای کهنه روزگار پیشروی انقلاب. در حالیکه دولت اسلامی تونسته بود یکی از غیرممکنترین غیرممکنها را در اون روزگار محقق بکنه، دو تا امپراتوری بزرگ رو تقریباً بر زمین زده بود، یکی امپراطوری ساسانی در شرقش، ایران، به کلی منهدم شده بود و ایران فتح شده بود، زمینهاش هم در خود مردم ایران بود، بهطوریکه سردار ساسانی برای اینکه سربازا فرار نکنند، اینها را به زنجیر میبست، رستم فرخ زاد در نبرد «ذاتالسلاسل»، یعنی با زنجیر، اینها به هم وصل شده بودند که فرار نکنند. اسلام پیامی بود که به بهترین صورت همون روزگار مردم ایران آن را دریافته بودند، طبعاً بسته به شرایط... . بهترین صورت که میگم عطف به شرایط اون روزگار و از اون سلاحی ساخته بودند برای مقابله با امپراطوری ساسانی. به همین دلیل بهسرعت اسلام جای خودش رو باز کرد، بهخصوص اسلامی که مبین و معرفش حضرت علی بود که تبعیض جنسی، تبعیض نژادی، اینها رو نفی میکرد. بنیبشر رو مساوی میشناخت. به این دلیل حضرت علی همیشه محبوب ملتها و ملیتهای تحت ستم بود و همینطور طبقات فرودست. با جنگهای توسعهطلبانه مخالف بود، با تقسیم نامتساوی بیتالمال مخالف بود. پیامش، پیام آزادی و نفی تبعیض و ستم بود.
به همین دلیل اولین جنگی که علیهاش برانگیختند، جنگ جمل بود، یک جنگ طبقاتی بود، و در حالیکه حضرت علی آماده جنگ بود که برود به سمت شام و فتنه معاویه را کور بکنه ناگزیر در وسط راه ۱۸۰درجه تغییر مسیر داد از شام به سمت بصره. اونها ابتدا میخواستند که مدینه را محاصره کنند و دولت علی رو سرنگون کنند، براندازند. بعد دیدند مدینه جای خوبی نیست، سرانجام حوالی بصره رو انتخاب کردند.
وقتی که اون شتر در آخرین مقطع جنگ، شتری که حضرت علی اون رو مثل گوسالهٔ سامری توصیف کرد و بهمین دلیل بعد از اینکه اون رو پی کردند و کشتند، گفت جسدش رو هم سوزوندند و خاکسترش رو به باد دادند. در اطراف شتر۱۷ هزار جنازه بود. جنگی که خوش یمن نبود، چون تابهحال چنین جنگی نبود که طرفین هر دو دعوی اسلام و مسلمانی داشته باشند. از این پیشتر جنگها، جنگهایی که خود پیغمبر درش حضور داشت، واضح بود، جنگ بین ، ارتجاع و اسلام، جنگ رو و روشنی بود. اما حالا شرایط اونقدر بغرنج شده بود، مدعی هم ردای مسلمانی به تن داشت و به علی مارک کفر و شرک و ای بسا که نفاق میزد.
در هر حال هنوز شش ماه نشده بود از دولت علی که جنگ جَمل بپا شد. بعد از فیصله قضیه که با پیروزی حضرت علی توأم بود، دیگه به مدینه برنگشت، پایتخت رو کوفه قرار داد. چونکه عراق، کوفه، در معرض امواج نیروهای عصیانگر، شورشی و انقلابی بود، بنابراین مرجح دید که پایتخت رو از مدینه به کوفه بیاره که این تصمیم بسیار شجاعانه و انقلابی بود، از کسی هم غیر از علی بر نمیاومد. چونکه مدینه خیلی تقدس داشت، شهر پیغمبر بود. اما او ترجیح داد که مدینه رو با همه سوابقش و با همه امتیازاتی که داشت رها بکنه و در کوفه مستقر بشه. در کانون نیروهای شورشی، عصیانگر و انقلابی و همچنین برای خودمون باید بگم، نزدیکتر به ایران. اما هر چه تلاش میکرد که موج رو برگردونه بهخاطر بغرنج بودن شرایط از یکطرف و همچنین بهخاطر اون بزرگ مالکی و ثروتها و غنائم ناشی از جنگ و بردهداری، مواجه بود با موج بسیار قدرتمند از دنیاطلبی و رفاهطلبی.
چطور که انقلابیون این روزگار قرار میگیرند در برابر بورژوازی اون زمان هم کلمه حالا مهم نیست اما مضمون همان مضمون دنیاطلبانه بود. در حالیکه انقلاب جدید با پیامهای جدیدش تونسته بود امپراطوری ساسانی رو بر اندازه، سرنگون بکنه، در حالیکه تونسته بود قسمتهایی از امپراطوری بزرگ روم رو مضمحل بکنه، جداش بکنه، اما خودش تحت تأثیر دستآوردهای این دو امپراطوری تقریباً از نفس افتاده بود.
در شام، سوریه کنونی، از سالها پیش، تقریباً از بیست سال پیش، معاویه حکومت میکرد. حواسش هم بسیار جمع بود. چهار سپاه نیرومند فراهم کرده بود و درباری بهم زده بود، در حالیکه در اسلام دربار وجود نداشت. اما او مدعی بود که چون در برابر امپراطوری روم قرار داره، همسایه روم هست، میباید که جاه و جلال و زرق و برق دنیوی اش برای رومیها چشمگیر باشه. در حقیقت بهنام اسلام خط خودش رو میرفت و اسباب امپراطوری خودش رو فراهم میکرد. در زمانی که شورش علیه خلیفه سوم، عثمان، بالا گرفت معاویه سپاهیانش روآورد ولی نیاورد به دفاع از عثمان، چون حواسش جمع بود، خط خودش رو میرفت. بلکه در حوالی مرزهای شامات نگه داشت بعد اومد پیش عثمان و گفت که من سپاهیانم آمادهاند اگر بگی بیایند. عثمان هم دستش رو خونده بود گفت تو دروغ میگی. چون قضیه روشنتر از این حرفها بود. گفت به این دلیل تو خودت میخواهی که به کام دل خودت برسی و اینها بهانه است. حالا اما حضرت علی میباید معاویه رو که با حزب سیاسی خودش در رأس اشرافیت اموی خواب بلعیدن دنیای اسلام رو میدید پس براند. اما معاویه هم سفت و سخت پشت اسلام سنگرگیری کرده بود، خودش رو هم کاتب وحی معرفی میکرد و از موضع اسلام تهاجم سیاسی و نظامی و تبلیغاتی میکرد به حضرت علی. شش ماه بعد از جمل، خود جمل شش ماه بعد از روی کار آمدن حضرت علی بود، ناگزیر حضرت علی میباید به جنگ با معاویه رو میاورد. جنگ بزرگ صفین ۱۱۰روز طول کشید. در طول این ۱۱۰روز ۹۰بار، ۹۰ دور، جنگ انجام شد. ۱۲۰هزار نفر معاویه آورده بود. از تمامی اون ثروتهای به یغما رفته، تحت نام اسلام، حضرت علی سپاهش ۹۰هزار نفر بود، در صحرای صِفین که در خاک سوریه واقع هست، حوالی شهر رقه، دو سپاه درگیر شدند، ۴۵هزار معاویه کشته داد، ۲۵هزار شهدای علی بود، مجموعاً ۷۰هزار خونی که معاویه ریخت، یعنی یا کشت، شهید کرد از این سو، از اردوی علی یا به کشتن داد از افراد خودش، ۷۰هزار.
بعضاً میگویند که با زخمی هایی که بعداً از دست رفتند صفین یکصد هزار کشته داشته. در حالیکه از بابت نظامی حضرت علی دست بالا رو داشت، اما سرانجام با حیله ارتجاعی که معاویه اندیشید و عمروعاص، یعنی بر سر قرآنکردن... . بر سر نیزه کردن قرآنها، تونست در سپاه شقه بیندازه، در سپاه علی.
در حالیکه جنگ رو باخته بود بعد از نود دور درگیری در ۱۱۰روز. از اینجا فتنه خوارج یا خارجی گری بلند شد، سطحیترین برداشت، قشریترین و خارجیترین نوع برداشت از اسلام. علی ابتدا تن به حَکمّیت نمیداد، بعد ناگزیرش کردند و بعد ابو موسی اشعری که از قبل در کوفه حکومت داشت، قبلاً و معاویه خوب اون رو طی این مدت ساخته بود علی رو عزل و معاویه رو نصب کرد. حکمّیتی که طبعاً مورد قبول حضرت علی نبود، اما این فتنه خوارج یک خونریزی داخلی بود، هر چقدر هم که حضرت علی تلاش میکرد جنگ رو سمت و سویش رو برگردونه به سمت خود معاویه، همون رفاهطلبی و بهخصوص اینکه حضرت علی در این جنگها، از جمله جنگ جمل، دو چیز رو که خیلی انگیزه داشتند برایش نهی کرده بود، مجاز نکرده بود، غارت و غنیمت رو، انگیزهای برای جنگ باقی نمیگذاشت. چون در جنگ جمل گفت غنیمت و غارت نداریم. محققان از جمله طه حسین مصری میگوید که هر چقدر که علی دعوت میکرد به جنگ، عین جملهاش رو میخونم:
«سرانشان از حیلهگر دروغزن تا راستگوی ایشان بهانه میآوردند. پای پیش نهاده به وی» _ یعنی به علی_ «میگفتند پیکانها تمام شده، شمشیرها شکسته، نیزهها را کندی گرفته» _ یعنی فشنگ نداریم، تفنگ هم نداریم_ «پیکانها تمام شده، شمشیرها شکسته، نیزهها را کندی گرفته. ما را به شهرمان بازگردان تا کمی بیاساییم، ساز و برگ نو کنیم، سپس با تو بسوی دشمن رهسپار گردیم». چون که برخلاف رسم رایج حضرت علی کسی رو به اجبار وارد اردوگاه جنگیش نمیکرد. میخواست که جنگ آگاهانه و داوطلبانه باشه.
در چنین شرایطی بود که حضرت علی ترور شد و چه چیز بهتر از این برای معاویه، او نهم بهدست اشقیالاشقیای زمان، یکی از خوارج. پس شش ماه بعد از اینکه روی کار اومد، جمل بود. شش ماه بعدش صفین، از توی صفین خوارج در اومدند. یکسال بعد، یکسال بعد از صفین، در همینجا، نقطهای در نهروان، نقطهای بین بغداد و استان واسط، سرانجام با خوارج مصاف داد و اونها رو منکوب کرد و بعد هم که خودش رو «ابن ملجم» ترور کرد. در بیست و یکم رمضان سال۴۰، امام حسن که اون موقع ۳۷ ساله بود، به خلافت نشست. از این تاریخ، یعنی از بیست و یک رمضان تا ربیعالاول، حدود شش ماه، شش ماه قدری کمتر، دورهٴ بسیار پرفتنه ای است، چون حضرت حسن بهشدت تلاش میکنه که یک سامان جنگی پدید بیاره، یک دستگاه جنگی و کار حضرت علی رو تمام کنه با معاویه. در این شش ماه فراز و نشیب خیلی زیاد هست، درگیریها خیلی زیاده، حوادث خیلی زیاده، چند تلاش هست برای ترور خود امام حسن به تحریک معاویه. روز اول با اتکاء به ثَقَلِین، حدیث پیغمبر، سعی میکرد اول نیروهای خودی رو روشن کنه که بحث چی هست. چون فیالواقع ابهام زیاد بود، سطح آگاهی و دانش بسیار پایین، یک کسی مثل سعدبن ابی وقاص، فاتح ایران، به کمک حضرت علی نیامده بود. حضرت علی فرستاد دنبالش، گفت تا وقتی که شمشیرم شروع به صحبت نکنه بگه حق با تو است یا با معاویه من نمیآیم. چون طرفین هر دو به ظاهر مسلمون، هر دو به ظاهر دعوی اسلام و پیامبر، از جهاتی شبیه به جنگی که شما با خمینی و رژیمش پیش بردید. سعی میکرد نیروی خودی رو حضرت حسن اول آگاه بکنه، طبعاً وسایل ارتباطی امروز نبود، پس کار شاق و طاقتفرسایی پیش رویش بود. طرف مقابلش هم معاویه بود که از سال بیستم، بیست هجری، حاکم بوده در شام در رأس ارتجاع و اشرافیت اموی. اونقدر غارت کرده و چپاول کرده و جنگافروزی کرده و پول بهدست آورده و سپاه عوامل مادی و عینی تماماً به نفع او هستند. حالا معاویه هست با حضرت علی که ترور شده و امام حسنی که بر جای او نشسته. شروع کرد یک به یک آدمها رو، افراد رو، خریدن و نفوذ کردن در صفوف مقابل، صفوف این جنبش. به عنوان مثال حاکم حضرت علی در فارس «زیاد» بود. «زیاد» که معلوم نبود پدرش کی هست، زیاد بن ابیه. بهش میگفتند «زیاد» بچه باباش، زیاد بن ابیه. یک مردی بود بسیار کاردان، با عرضه، متهور، جسور، فرماندار حضرت علی بود در فارس. اون میخواست این رو بخره. اول با تهدید وارد میشد، نامه مینوشت سراپا تحقیر، فحش و تهدید. وقتی که «زیاد» مرعوب نشد این بار از در تطمیع وارد شد، با پول، با رشوه، با وعده مقام، دعوتش به شام. یکبار حتی معاویه خواهر خودش رو فرستاد که حجابش رو جلوی این برداشت وگفت تو برادر منی، گفت از کجا میدونی؟ گفت بابام خبر داده. چون این «زیاد» معلوم نبود باباش کیه، گفت برادرمی، زیاد ابن ابیه بعد «ابن زیاد» هم که پسر این هست. چون میخواست که پایههای حاکمیت حضرت حسن رو بزنه. از این پیشتر که قدرت نظامی داشت، قدرت سیاسی داشت معاویه، حزب سیاسی اموی رو داشت در مقابل شیعه و دستگاه حضرت علی، سرانجام وقتی که «زیاد» در هم شکست، فرو ریخت و پیش معاویه آمد رسماً اون رو برادر خودش خطاب کرد، یعنی به این قیمت. یعنی منبر درست میکردند، میرفتند رویش، صحبت میکردند بعد روایت و حدیث و از اینطور چیزها جعل میکرد بلکه اثبات کنه که «زیاد» پسر پدر اوست، یعنی پسر ابوسفیان. حالا با داستانهایی، با ماجراهایی عجیب و غریب. مورد دیگه مال یکی از فرماندهان امام حسن به نام حکم کندی که با چهار هزار نفر بهعنوان مقدمه سپاه امام حسن فرستاده بودش به همین استان الانبار، معاویه ۵۰۰هزار درهم بهش داد با وعده حکومت یکی از ولایتهای شام و نیمهشب این موجود هم با ۲۰۰ نفر از قوم و خویش های خودش و هر کی رو که تونسته بود با خودش همراه کنه پیوستند به معاویه. بعد از اون حضرت حسن یکی رو از قبیله بنیمراد فرستاد به انبار، باز هم معاویه با ۵۰۰هزار درهم و بعدی که فرمانده سپاه بود، سپاه امام حسن، عبیدالله بن عباس اون رو هم با یک میلیون درهم، اون هم شبانه پیوست. یعنی تعادلقوا اینچنین بود. کسانی نبودند که مثل صدر اسلام در ابعاد کلان بتونن جلوی ارتجاع، جلوی شرک و جاهلیت بایستند، مرعوب نشوند یا تطمیع نشوند
ادامه دارد
مطالب مرتبط
میلاد امام حسن مجتبی (ع) در آزمایشی سنگینتر از عاشورا – قسمت دوم
میلاد امام حسن مجتبی (ع) در آزمایشی سنگین تر از عاشورا ـ قسمت آخر