۴اردیبهشت سالروز ترور و شهادت دکتر کاظم رجوی - شهید حقوق بشر- در ژنو

سخنان خانم مریم رجوی در مزار شهید حقوق‌بشر -کربلا – ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۹

همهٔ دولتها از شرق و غرب باید بدونن که، تا این رژیم بر سر کاره، چشم دوختن به هر به‌اصطلاح میانه‌روی و از این قماش، چشم دوختن به سرابی بیش نیست. تا این رژیم هست نه از صلح و آزادی خبریه نه از میانه‌روی و بازسازی. جنایت اخیر این رژیم هم یکبار دیگه این حقیقت رو روشن کرد که این رژیم هیچ مشروعیتی نداره و هرکس که چه داخل ایران و چه خارج ایران دست در دست این رژیم داره و با اون همکاری می‌کنه، بر ضد مردم ایرانه و برخلاف آرمان صلح و آزادی برای مردم ایران قدم بر می‌داره. کما این‌که جای هیچ تردیدی نیست که تنها جانشین مردمی، مستقل و آزادیخواه برای این رژیم، تنها شورای ملی مقاومته. که سالهاست بی‌دریغ از پیکرش خون می‌ره و خون بهای آزادی رو به تمام و کمال پرداخته

 

مسعود رجوی:

ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم

«برو با دیگر جاودانه فروغها و سلام ما را به اونها برسون و سلام مجاهدین و مقاومت ایران رو و بگو که تا آخرین نفس راه شما رو ادامه خواهیم داد. و یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما»

 

کمال سر محبت...

نامه‌یی از زنده یاد دکتر منوچهر هزارخانی- به‌یاد شهید بزرگ حقوق‌بشر، دکتر کاظم رجوی

به‌نقل از نشریه «راه‌آزادی» شمارهٔ ۵

 

 

آقای گنجه‌ای،

از من خواسته‌اید درباره کاظم چیزی بنویسم. شرمنده‌ام، ولی این کاری است که در حال حاضر از من بر نمی‌آید. اگر برمی‌آمد خیلی زودتر از اینها کرده بودم. آخر از کاظمی که تا همین چندی پیش در کنارمان بود و حالا دیگر نیست، چه می‌توان گفت؟ یادآوری شخصیتش؟ شمارش فضایل و ارزشهای فراوانش در صحنه نبرد سهمگین مقاومت با رژیم؟ تردید ندارم که دوستان دیگر این کار را خیلی بهتر و جامع‌تر از آنچه که من می‌توانم، انجام خواهند داد. به‌علاوه مگر نفس ترور او به دست اراذل رژیم ضدبشری، خود گویاترین شهادت در مورد فضایل و ارزشهای این سیمای بی‌غش مقاومت ما نیست؟

نه، گمان نمی‌کنم خطوط جدا کننده این انسان بی‌همتا از دیو، هنوز آن‌قدر مغشوش و مبهم مانده باشد که یادآوری و توضیح بیشتری راطلب کند...

از شما چه پنهان که، اگر توانش را می‌داشتم، دلم می‌خواست، به عکس، وجوه تمایز او از فرشته را برجسته کنم. یعنی به ستایش "نقاط ضعف"ش بپردازم! بی‌هیچ دغدغهٔ خاطر از این که این"گاف دیپلوماتیک"چه در پی خواهد داشت. دنیای دیپلوماتیک که کاظم ما، عین ماهی در وسط یک صحرای بی‌آب و سوزان، در آن می‌لولید،"طبق موازین شناخته شده بین‌المللی"دنیای بده‌بستانهاست. به همین دلیل شباهت"دیپلوماتهای ماهر"با"تجار محترم" آن‌قدر زیاد است که گویی سیبی را از وسط نصف کرده‌اند. من دلم می‌خواست مدح مردی را کنم که در این دنیای تجارت و بده‌بستان، بدترین و غیرمحترم‌ترین تجار بود و هر بار این دنیای تنگ منافع لحظه‌یی را با جهان بی‌کران آرمانی خود عوضی می‌گرفت.

نمیخوان حق مقاومت، حق خونها، حق شکنجه‌ها، حق ضجه و گریه‌ها و ناله‌ها و فریادهای پیر و جوان و مردم ایران رو بدهند اما این حق رو مقاومت ایران، مشخصاً مجاهدین خلق ایران به‌زور از گلویشان می‌گیرند، به‌زور بیرون می‌کشند.

دلم می‌خواست ناشیگری ذاتی و لاعلاج آدمی را ستایش کنم که تیرک خیمه دیپلوماسی ما بود، اما واکنش‌های خودانگیخته لحظه‌یی، قهقهه‌ها و ابراز احساسات پرسر و صدا یا پرخاشگریها و از کوره در رفتنهای ناگهانیش ـ که نه اصلاً با "خویشتنداری دیپلوماتیک"قرابتی داشت و نه غالباً با موضوعی که موجب خنده یا عصبانیتش شده، تناسبی ـ، اغلب او را، به‌قول فوتبالیستها، در وضعی قرار می‌داد که مرتب"خطا"کند و"اخطار" بگیرد...

کاظم از این "نقاط ضعف"یکی دو تا که نداشت، مثل آبکش سوراخ سوراخ بود و من چقدر دلم می‌خواست از یک‌یک سوراخهای این آبکش ستایش کنم. به‌خصوص دلم می‌خواست بگویم که چرا در این"نقاط ضعف"، کمال سر محبت باید دید نه نقص گناه. دلم می‌خواست بگویم که چرا این"نقاط ضعف"نجات‌بخش نگذاشتند کاظم، پس از نه سال فعالیت مداوم و یک نواخت، به یک کارشناس عالیرتبه حقوقی ـ که حواسش جمع است اعدام شده را"شهید"ننویسد ـ یا به یک ماشین بی‌روح تنظیم دادخواست ـ که با دقت پرونده"ناپدیدشدگان"را از پرونده"اعدام‌شدگان" جدا می‌کند ـ تبدیل شود. و بنابر این چرا:

اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته

به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی.

آقای گنجه‌ای، اینها را دلم می‌خواست بنویسم ـ و مفصل هم بنویسم ـ، ولی نمی‌توانم، نه این که قادر نباشم کلمات را کنار هم بچینم و مقصودم را، ولو به‌طور تقریبی، به خواننده برسانم. نه، مشکلم این نیست. مشکلم این است که طاقتش را ندارم. هنوز که هنوز است، وقتی نوشته‌های دیگران را در مورد کاظم می‌خوانم، نفسم می‌گیرد، قلبم از جا کنده می‌شود و اشکم بی‌اختیار راه می‌افتد. بله قربان! هنوز هم! بعد از این سن و سال هم! پس از گذشت همه این ده یازده سال در غم و داغدیدگی هم!

بنا بر این راهی که، برای امتثال امر جنابعالی، برایم باقی می‌ماند این است که سکوت کنم. در عوض قول می‌دهم که این سکوت مفصل باشد. ا!

لطفا به اشتراک بگذارید: