روایت شاهدان ـ روایتی از پایداری مجاهدین سرفراز در سیاه‌چال‌های رژیم آخوندی ـ مرتضی محمودیان

امیر در سال ۱۳۴۰ در یک خانواده متوسط در تهران بدنیا آمد. در اوایل سال ۵۸ هوادار سازمان شد و از سال ۵۸ تا ۶۰ در انجمن دبیرستان و بعد در محلات شمیرانات کار می‌کرد.

امیر بعد از ۳۰ خرداد تا آبان ۱۳۶۰ در تهران بسیار فعال بود و در این تاریخ توسط خائنی که در عباس آباد تهران برایش تور گذاشته بود دستگیر شد. او را به مدت ۴ سال در زندان اوین و گوهردشت تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار دادند.

۲۰ مرداد ۶۰ برادر بزرگش حسین اعدام شد و امیر بارها گفته بود که من باید جای او هم بجنگم و انتقام او و بقیه شهیدان را با فعالیت بیشتر بگیرم.

امیر که در ایام زندان به‌علت شکنجه‌های فراوان به سختی برای ملاقات خانواده‌اش می‌رفت، در آخرین ملاقات قبل از اعدام ـ ۴ شهریور ۱۳۶۴ ـ وقتی مادرش از او سؤال کرد آیا می‌خواهند اعدامت کنند؟ خندید و گفت می‌خواهند آزادم بکنند و حرفهای مختلفی را به میان آورد تا در آخرین ملاقات مادرش ناراحت نشود.

اما در آخرین لحظه کاغذی را به پدر و مادرش رساند که تنها چند سطر روی آن نوشته بود:
یرید الله.
دقایقی به زمان اعدامم باقی مانده است از شما می‌خواهم که برایم دعا کنید و سلام من را به همه دوستان برسانید و بگویید که همه شما را دوست دارم.

لطفا به اشتراک بگذارید: