خانه آخوند

خانه آخوندی کنار مشروب فروشی قرار داشت و آخوند هر روز دعا می کرد : "خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود ."


روزی زلزله آمد و دیوار خان آخوند روی میخانه فرو ریخت . و میخانه ویران شد . صاحب میخانه نزد آخوند رفت و گفت : "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی !"


آخونددگفت : "مگر دیوانه شدی ! مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود !"


پس هر دو به نزد قاضی رفتند . قاضی با شنیدن ماجرا گفت : "در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ، ولی تو که آخوند هستی به خدای خود ایمان نداری !



#ارسالی

لطفا به اشتراک بگذارید: