داستان عافیت جویان،فرنگ نشین

موشی در خانه تله موشی دید.


به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد، همه گفتند؛


تله موش مشکل توست، به ما ربطی ندارد!


ماری در تله افتاد و زن خانه را گزید،


از مرغ برایش سوپ درست کردند


گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند


گاو را برای مجلس ترحیم کشتند


و تمام این مدت موش از سوراخ دیوار می نگریست و به مشکلی که به دیگران ربطی نداشت فکر میکردداستان عافیت جویان،فرنگ نشین

لطفا به اشتراک بگذارید: