«ایران و...»

«ایران و...»



ایران و باغ خاطره‌های لگدشده


ایران و بغض فسفری من که سد شده


ایران و بیشه‌های پلنگان که سال‌هاست


جولانگه حقارت هر دیو و دد شده


ایران و قلب من که ترک خورده از شما


ایران و باوری که کلک خورده از شما


ایران و خواهرم که به تقدیر دختری


هرشب به یک بهانه کتک خورده از شما


بیزارم از نشستن و تکرار سانس‌ها


از دادن اراده‌ی خود دست شانس‌ها


بیزارم از چشیدن طعم سیاه مرگ


با مزه‌ی سلیقه‌فریب اِسانس‌ها


بیزارم از منی که به زنجیر بسته است


از بودن دوباره مردی که خسته است


بیزارم از کسی که بگوید نمی‌شود


از هر که پس‌نشسته و در خود شکسته است



ایران و رقص مرگ و سرنگ و رگ و مواد


ایران و کوچه‌های پر از دود اعتیاد


ایران و بی‌پناهی این مرز پرگهر


ایران و زخم کاری خنجر به اعتماد


ایران و سالهای خیانت به انقلاب


ایران و خانه‌گردی گرگان بی‌نقاب


ایران و پیله‌کردن بر موی سر، حجاب


ایران و سر بریدن مفهوم انتخاب


بیزارم از نشستن و تکرار سانس‌ها


از دادن اراده‌ی خود دست شانس‌ها


بیزارم از چشیدن طعم سیاه مرگ


با مزه‌ی سلیقه‌فریب اِسانس‌ها


بیزارم از منی که به زنجیر بسته است


از بودن دوباره مردی که خسته است


بیزارم از کسی که بگوید نمی‌شود


از هر که پس‌نشسته و در خود شکسته است

لطفا به اشتراک بگذارید: