شقایق و یاس

شقایق و یاس

عاشقانه‌یی در سیر و سلوک رفیقانه‌های سال‌های ابـری

واسه سرگردونی من  تو پناه و تکیه‌گاهی

من اگه روزم اگه شب  تو برام خورشید و «ماه»ی

من اگه فریادم و آه     تو نهایت جوابی

من اگه خاکم اگه برگ  تو برام بارون و آبی

من اگه اسیر غربت    نشدم غریبه با تو

قصه‌ی سرگردونی‌هام   با تو از من می‌گه با تو

بین ما هرچی که بوده    هستی و دنیای یک عشق

دست ما، ما رو به هم داد   ما شدیم معنای یک عشق

در سکوت ساکت ما    توی فریاد دقایق

آه ما هم‌ریشه بود و    راه ما فرش شقایق

وقتی توفانهای یادت    می‌زنه به باغ یادم

نعره‌ی شقایق و یاس می‌گیره از تو سراغم

نمی‌دونم عشقتو کی         به پریِ بادها داد

چی بگم به نعره‌ی دشت؟ چی بگم به نعره‌ی باد؟

هنوزم فریاد و آهم      تو نهایت جوابی

هنوزم خاکم و برگم  تو برام بارون و آبی…

س. ع. نسیم