ناصر دیوان کازرونی، ذلت نمی‌پذیرد


ناصر دیوان کازرونی و خیزش مردم کازرون

دوباره می‌سازمت وطن! اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل، به میل نسل جوان تو
دوباره می‌شویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش


دوباره ، یک روز آشنا، سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می‌زنم، ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده‌ام، به گور خود خواهم ایستاد
که بردرم قلب اهرمن، ز نعره‌ی آنچنان خویش
سیمین بهبهانی





کازرون ـ ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش

کازرون ـ کازرون ـ کازرون. این نام آشنا که این روزها آشناتر از همیشه گوش‌ها را می‌نوازد، نام شهری است که مانند اصفهان و مشهد، جلودار تظاهرات و قیام در حکومت آخوندی است. کازرون نام زیبای شهری است که دل هر ایرانی را می‌تکاند و می‌لرزاند و خون او را از غرور و حماسه می‌آکند. وقتی ایرانی هستی نام کازرون تو را از خود به در می‌کند تا چه رسد به این که کازرونی باشی و در خشم و خروش کازرون حاضر. بله وقتی «شیر شیران به میدان بیاید ـ کازرون به میدان بیاید»‌، اصفهان و مشهد و کرمانشاه به میدان بیایند، ایران به میدان خواهد آمد.

تظاهرات دامنه‌دار کازرون در آخرین روز فروردین97 وارد مرحلة نوینی شد. در این روز مردم به جان آمدة کازرون با جسارت تمام مرزهای «نمی‌شود و نمی‌توان» را در نوردیده و دست در دست، به محل نمایش جمعه یورش برده و آن را با شعارهای خشمناک خود به تصرف درآوردند.

تظاهرات مردم کازرون در حالی برگزار شد که حکومت آخوندی برگزاری تجمع و اعتراض را ممنوع کرده و مردم کازرون را به وعده‌های نسیه حواله داده بود اما کازرونی‌ها با هوشیاری تمام نگذاشتند آتش اعتراضات فروبخوابد. آنان با حاضر شدن در میدان شهدای کازرون و ادامة این حضور، ثابت کردند که قیام دی96 «نه مرده و نه خاکستر شده» نه، خواهد شد.

امام جمعة شهر که «شبیخون حجم» مردم کازرون را پیش بینی نکرده بود، مات و مبهوت و دلنگون، ترس‌خورده و رنگ‌باخته، بیهوده می‌کوشید با ته مانده‌یی از ریاکاری آخوندی، آب بر آتش اعتراضات بفشاند؛ در همان‌حال بیم‌ناک بود از آن که شعلة آتش گریبان خود او را نیز بگیرد.
حال نزار امام جمعه که نمایندة ولی فقیه و در حقیقت خود اوست، نشان دهندة فلاکت دیکتاتوری آخوندی در مواجهه با مردم به پا خاستة کازرون بود. این صحنة ماندگار در روزهای آیندة ایران‌زمین بسا باز تکرار خواهد شد.

مواجهة مردم کازرون و حکومت ولایت فقیه نشان داد، هر شعار صنفی به سرعت به شعار سیاسی و هر شعار سیاسی به سرعت به یک خواست عاجل سرنگونی این نظام تبدیل خواهد شد.

***

در شعارها دقت کنیم. آیا عبور از مرزسرخ‌ها و نبایدهای حکومتی را در آنها نمی‌بینیم؟

«ترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم. قسم به خون شهدا، هر روز میدان شهدا؛ ما انقلاب کردیم ذلت نمی‌پذیریم؛ دشمن ما همین جا است، همه‌اش می‌گن آمریکاست؛ ما زن و مرد جنگیم با تجزیه می‌جنگیم...»
در یک چشم به هم زدن، جرقه‌یی خشمناک در باروت فشرده شدة سالیان افتاد. خشم‌های فروخورده ترکید:
«اگر خیانت بشه، کازرون قیامت می‌شه، دشمن ما همین جاست دروغ میگن آمریکاست، شیر شیران آمده کازرون به میدان آمده و وای به روزی که مسلح شویم».

این شعارها را کسانی می‌دادند که خود را فرزندان «ناصر دیوان کازرونی»، (قهرمان مبارزات ضداستعماری مردم کازرون) می‌نامیدند و می‌گفتند که از لشگر او هستند:

«ای لشگر ناصر دیوان آماده‌باش! آماده‌باش!»

«لشگر شدن» و «آمادگی» عبور از مرز سرخ‌هایی هستند که مردم ایران را به شجاعت مسلح می‌کنند. همگی روزهای پرالتهاب انقلاب ضدسلطنتی را به یاد داریم وقتی آن جوانمرد غیور، با دیدن فوارة خون شهیدان تظاهرات، بی‌قرار شد، مشت‌هایش را به هم فشرد و آمیزه‌یی شد از خشم و بغض و فریاد کشید: «سلاح بدین می‌کشیمشون»، از فردای آن روز تظاهرکنندگان، تظاهر کنندگان دیروز نبودند. چیزی در وجودشان چرخیده بود؛ چیزی از آن جنس که وقتی آدمی به آن مسلح شود، دیگر از هیبت مرگ نمی‌هراسد و آن را مقهور خود می‌کند. مردم کازرون نیز در تظاهرات 31 اردیبهشت 97 خود فریاد کشیدند: «وای به روزی که مسلح شویم».

***

آری آنان مانند تمام مردم ایران اراده‌ کرده‌اند که کازرون را بلکه ایران را «دوباره بسازند؛ اگر چه با خشت جان و استخوان خویش«. اراده کرده‌اند «سیاهی را از خانه بزدایند و در و بام آن را با آبی آسمانی شعر رنگ زنند». آن «روز آشنا» فرارسیده است؛ روزی که باید «قلب اهرمن را با نعره‌های آنچنان خویش» بردرید.


آن «روز آشنا» همین امروز است.


پانویس: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) ـ «ناصر دیوان کازرونی»، رهبر قیام مردم کازرون علیه استعمارگران انگلیسی بود که همراه با سردار عشایر صولت الدوله قشقایی در جنگ اول جهانی علیه انگلیسی‌ها جنگید.

این رهبر مردمی، در بین مردم کازرون به ناصر لشکر معروف بود. ناصر لشکر مردی متوسط قامت و چهار شانه ، بسیار بردبار و صبور بود که دارای چهره‌یی ایرانی با سبیل های پر و همیشه در میدان‌ها با لباس جنگی حاضر می‌شد. ناصر دیوان برای مردم کازرون دارای مقام و منزلت خاصی بوده و هست و دلیل این امر بی‌طمعی وی نسبت به مال و منال عنوان گردیده و به همین دلیل مورد اعتماد مردم کازرون قرار گرفته بود و در بین مردم کسی وجود نداشته است که با وی به مخالفت برخیزد.

بزرگترین دلیل محبوبیت ناصر دیوان جنگهای وی با استعمار بریتانیا می باشد. که مهمترین آنها در سال 1336 ه . ق به مدت بیشتر از هفت ماه می‌باشد که در کازرون، تنگ ترکان، کمارج، قله چنگ، خان زنیان، دشت ارژن و شیراز به همراه همه یاران کازرونی‌اش می‌جنگید. این قهرمان مبارزات ضداستعماری تاریخ کازرون، فارس و ایران در سال 1320 خورشیدی در کازرون دیده از جهان فروبست و درهمان جا به خاک سپرده شد.
لطفا به اشتراک بگذارید: