نسل یاسی که توفان داس را شکست


دانشگاه تهران


در سالگرد کودتای ضدفرهنگی خمینی



روز ۲اردیبهشت ۱۳۵۹سرفصلی در حیات دانش و دانشگاههای ایران شد. خمینی که از نیروی مذهب به‌عنوان اهرم قدرت و استیلای سیاسی استفاده می‌کرد، قصد اتحاد حوزه و دانشگاه را در سر می‌پروراند. معلوم بود که از این ادعا و خیال‌پروری، قصدش قربانی کردن دانشگاه به پای حوزه بود. خمینی فراتر از تمام اسلاف تاریخی‌اش از همان گرماگرم انقلاب، دشنه بر گلوی قناری آزادی گذاشت. این‌گونه خیال خود را از پرداخت بهای وفاداری و حراست از آزادی، راحت نمود. کمترین بها را انتخاب کرد: سرکوب آزادی و دورخیز برای بستن دانشگاهها در سراسر کشور.

کودتای ضدفرهنگی علیه دانشگاههای سراسر ایران از اواخر فروردین ۵۹شروع شد و ۲اردیبهشت، نقطه‌ی اوج دورخیزی بود که علیه دانشجویان مترقی ضدارتجاع برداشته شد. ارتجاع حاکم، دسته‌های چماقدار و باندهای آدم‌کش ژـ3به‌دست را به جان خانه‌ی علم و دانش و فرهنگ و سنگر آزادی انداخت. بعد از کشتار در دانشگاهها و بستن آنها ـ که لکه‌ی ننگش تا ابد بر پیشانی ارتجاع آخوندی خواهد ماند ـ خمینی به آزادی‌کشی‌هایش شتابی تازه بخشید.

یاس و داس ـ وحشت از سه عرصه‌ی موج‌خیز

خمینی، داسی را در کودتای سیاه ضدفرهنگی در فروردین و اردیبهشت 59به جان یاسِ دانش و علم و آگاهی و آزادی در دانشگاههای ایران انداخت. محیط و عرصه‌ی آگاهیِ روزافزون بعد از انقلاب را ـ که در آن زمان صحنه‌ی جوشانش، دانشگاهها و مدارس بود ـ با حیله‌گری و مکارگی مذهبی و با خیل چماق و ژـ 3، تحت پوش عوام‌فریبانه‌ی انقلاب فرهنگی! به روی جوانان بست.

بر همین سیاق، دایر‌ه‌ی هنر را که نگو و نپرس! زالوی انحصارطلب و استثمارگر را با ارزش‌های متعالی و انسانی و جوهر حقیقت‌طلبی‌یی که در هنر نهفته، چه کار؟ این میدان را هم با انواع حیل و سرکوب عریان و تبعید و فرهنگ‌کشی، از جوانان گرفت.

بر همین سیاق، میدان ورزش را که پرورشگاه روح آزادگی و مروت و جوانمردی‌ست ـ که هرگز سنخیت و مجانبتی با افکار متعفن ارتجاعی ندارد ـ با چماقداران و دست‌نشاندگان خود قبضه کرد!

این‌ها داس‌های آشکاری بود و هست که خمینی و خامنه‌ای بر گلوی یاس‌های آگاهی گذاشتند. خنجرهایی که بیش از سه دهه است بر گلوی قناری آزادی نگه‌داشته‌اند. اما حاصل چه شد؟

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند ـ (حافظ)

اکنون بر تارک هشتاد و سه سال حیات دانشگاههای ایران، گذار روزگاران ثبت کرده که نسلی که نوخواه است و تغییرجو، سر سازگاری با فرهنگ و ایدئولوژی ارتجاعی نداشته و ندارد.



یاس و داس ـ دانشگاه: اتمسفر فرهنگ و آگاهی و مبارزه

اینک پس از غلیانهای سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی، نسل جوان دهه‌های 50و 60 و در امتداد آن نسل جوان دهه‌های70و 80، به یمن وجود فرهنگ و اتمسفر مبارزه، به‌طور عمده از دام‌هایی که سلسلة حکومت‌مداران آخوندی بر سر راهشان گسترد و به کمینشان نشست، جستند. در یک پیوند بر سر آرمان آزادی، با مقاومت منفی، با خیزش، خروش، شورش، و قیام با هم درآمیختند. از همین رو بود که مغلوب دجال‌بازیهای مذهبی و سیاسی و روانیِ خمینی و وارثان رنگارنگش نشدند. قیام‌ سه نسل جوان که به قیام دی و بهمن ۹۶بالغ شده و هنوز هم در شهرهای ایران به اشکال گوناگون جریان دارد.

نسل دانشجویان دهه‌های ۵۰و ۶۰، همان نسلی است که خمینی با هزارهزار زندانی، اعدام و قتل‌عام خواست دانشگاهها را از حضور و خاطره‌شان تهی کند. از طرفی هم خواست در هنگامه سرکوب و کشتار و قتل‌عام نیروهای مترقی مبارز، به شیوه‌ی حوزوی و پادگانی به ترویج ارزش‌ها و ایدئولوژی‌ ارتجاعی‌اش در دانشگاهها بپردازد و به خیال خودش دانشجوی حوزوی تربیت کند. اما نسل جوان دهه‌ی 60تا دهه‌ی 90 یاسی بود که تیغه‌ی داس‌ها را شکست.

یاس و داس ـ هویت حقیقی میهن و ملت

هر جنبشی که به انقلاب بالغ شده، به جای پایی در نظمی نوین دست می‌یابد و روزگاری می‌رسد که خواسته‌ها و نیازهای نسل جدید، دق‌الباب می‌کنند. و این دوریست که به آزمایش ایدئولوژی‌ها، راه‌کارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی راه می‌برد. داس خمینی در این نبرد شکست و یاس قیام و انقلاب حقیقی که در مزرعه‌ی آگاهی و آزادی و فرهنگی انسانی پرورش یافته، پایدار و سربلند ماند. این یاس از گرمی‌خورشید آزادی و ذرات پرتوافشانش هستی می‌یابد.

اکنون با وجود گذشت سی‌ونه سال مشاطه‌گریِ مذهبی و سودجوییِ دین‌فروشانه‌ی آخوندها از عواطف و سنت‌های مذهبیِ مردم ایران، دستان تاریخ از آستین جوانان و ردای خون‌چکان خلف سیاووشان و آرش‌هایشان و به‌خصوص از رنج و مرارت‌های غیرقابل وصف مادران و زنان و دختران این میهن بیرون آمده است؛

این است هویت حقیقیِ میهن و ملتی که در تکاپوی آزادی، به گرامیداشت وجدان تاریخیِ خود برخاسته و از حرمت آن نگاهبانی کرده است. میدانی که داس‌های ارتجاع و انحصارطلبی درگلوی یاس‌های آزادی می‌شکنند:

با سنگ صبور صبح می‌گفت سخن

بازآمده‌یی از شبِ خونین وطن

سنگ از پسِ روی شرمگین، گفت سخن:

تو سنگ صبور قصه هستی یـا من؟

در برابر پایداری، سماجت و شعور سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگیِ چنین نسلِ بی‌شکستی، مرتجعین آخوندی، این صحنه و آزمایش را نیز باخته‌اند؛

یاس و داس ـ ندای زمین و شعور تاریخ

اکنون گوش به زمین بگذاریم. صدای لرزه‌ و ارتعاش پای دیو است. این پاها در باتلاق و مرداب جنایات حیرت‌انگیز صاحبانشان فرو می‌روند و در اعماق مغاک سرنوشت تاریخی‌شان نشست خواهند کرد. دیگر بازگشتی نخواهد بود. این ندای شورش زمین و شعور تاریخ است:

از عالم عشق هیچ ندیدی ابلیس!

یک عمر ز گل کینه کشیدی ابلیس!

از باغ و درخت و برگ و بار تاریخ

جز لعنت و نفرین، نچیدی ابلیس!

این‌گونه بود و هست که دستی بر ورقی می‌رود و برگ داستانی را می‌خواند که از 23بهمن 57تا تیر 78، تا ماه‌های 88 و خیزش‌ها و شورشهای 93 و 94 و تا قیام بنیان‌افکن دی و بهمن ۹۶بی‌توقف از گردنه‌ها و قله‌های صعب، پریده بر دشت‌های خون‌رنگ وطن در خون خویش غلتیده و هنوزش در سیر و سلوک با محبوب آزادی است.

اینک در سی وهشتمین سالگرد آن کودتای ضدفرهنگی در دانشگاههای سراسر ایران، با گرامیداشت پایداران و شهیدانش، افتخار بر نسل پیاپی جوانان و دانشجویانی که نگذاشتند باغ آگاهی و آزادی‌شان بی‌برگ بماند. داستان غرورانگیزی که عنوان آن، بر پرچم مواج و همیشه در اهتراز و بر کهکشان همیشه درخشان شهیدان والاتبار ایران زمین است: نسل یاسی که توفان داس‌‌ را شکست...
لطفا به اشتراک بگذارید: