ای رنجبر‍‌!

تا به کی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر!


ریختن از بهر نان از چهره آب ای رنجبر!


زین همه خواری که بینی ز آفتاب و خاک و باد


چیست مزدت جز نکوهش یا عتاب ای رنجبر!


از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی


چند می‌ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر!


جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز


وندران خون دست و پایی کن خضاب ای رنجبر!


دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن!


تا شود چهر حقیقت بی‌حجاب ای رنجبر!


حاکم شرعی که بهر رشوه فتوا می‌دهد


کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنجبر!


آن که خود را پاک می‌داند ز هر آلودگی


می‌کند مردارخواری چون غراب ای رنجبر!


گر که اطفال تو بی‌شامند شبها باک نیست


خواجه تیهو می‌کند هر شب کباب ای رنجبر!


گر چراغت را نبخشیده‌ست گردون روشنی


غم مخور، می‌تابد امشب ماهتاب ای رنجبر!


در خور دانش امیرانند و فرزندانشان


تو چه خواهی فهم کردن از کتاب ای رنجبر!


مردم آنانند کز حکم و سیاست آگهند


کارگر کارش غم است و اضطراب ای رنجبر!


هر که پوشد جامه‌ی نیکو بزرگ و لایق اوست


رو تو صدها وصله داری بر ثیاب ای رنجبر!


جامه‌ات شوخ است و رویت تیره رنگ از گرد و خاک


از تو می‌بایست کردن اجتناب ای رنجبر!


هر چه بنویسند حکام اندرین محضر رواست


کس نخواهد خواستن زیشان حساب ای رنجبر!



«پروین اعتصامی»

لطفا به اشتراک بگذارید: