دنیایی که برای آن می جنگم
✍️ دنیایی که برای آن میجنگم
من برای دنیایی میجنگم که در آن،
زیبایی کوچک گنجشک،
فرصتی است،
برای درنگ سرود لطافت در قلب.
نگاه بستن بر خلاصهی پر حیرت یک شبنم،
در قصیدهی دانایی برگ،
برای انسان بودن،
از هوای تنفس مبرمتر.
من برای دنیایی میجنگم
که در آن،
قیمت گرمای صمیمی دستی بر شانهی یک همراه،
بالاتر از وسوسهی تمام چاههای نفت جهان؛
دنیایی که در آن نامهها [به هر زبان که بخوانی] یک معنا دارد:
«دوستت دارم».
شعر شاعران، تکههایی از قلب،
واژهها، از خون گل سرخ،
و سیاست، نطفهی عصیان،
در برابر تاریکی.
یاختههایم خواهد پوسید،
و چشمانم در قاب حباب،
به ویرانی دریایی در منظومهی شمسی خواهد پیوست
اما کلماتم
بیدار خواهند ماند،
تا بجنگند و بسازند،
دنیایی را که شایستهی شعری باشد،
که من از محرمانهترین نقطهی قلب،
به چشمان خیس تو بخشیدم.
ع. طارق
از کتاب «دیدم خدا میگریست»