باریدن از ناگهان
از کتاب «باریدن از ناگهان»
خصم در کشور جم باز برافراشت علم
رفت بر باد زندانی ما کشور جم
نه درو یادی از شادی و از آزادی
نه درو نامی از بخشش و از جود و کرم
این همان ملک بود کز پی تعظیمش
پشت شاهان و زبردستان همواره بخم
لیک بر باد شد آن کشور و امروز درو
مرد آزاد نیارد زد ز آزادی دم
✍به همین سادگی !
به زمانی که
پا در راه
نهادهیی
تا
دلت از جای کنده شود
نیازی به بدرقهی دیدگان اشک آلود
نیست
و کرشمهی انگشتان ظریفی که
شوخگینانه
بخار از شیشهی پنجره
به سویی
میزنند
تا مه،
به بخار چشمهای عاشق
از هم بشکافد
به همان سادگی
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واگن متروک را
ترک میگوید
دل،
دیگر
در جای خود نیست
به همین سادگی!
#حسین_منزوی