قهرمانی بودم

قهرمانی بودم


❤?☘


بی آن که دلی


چون دل قهرمانان داشته باشم


بی بازویی ستبر


و ساقهایی توانمند،


سرشار از همة «بی»ها


و از آن سوی


با همة بیم ها و دلواپسی ها


با شانه هایی کوچک


باری بر دوش گرفتم


به اندازة یک میهن


با همة زنجیرهایش


با همین مچهای باریک دستانم


پرچمی در دست گرفتم


که رسالت پیامبرانة نجات


بر آن نوشته بود


نه صخره یی بودم


که دریایی را متلاطم کند


نه صاعقه یی


که دشت را بلرزاند


اما


به میدان آمدم


زیرا


ـ و همه چیز دراین «زیرا» بود ـ


زیرا که دلی داشتم


که شوقی کوچک داشت


به اندازة عشق گنجشککی


  به یک شکوفة نحیف.


گمان نکنی قهرمانی بودم.


م. شوق

لطفا به اشتراک بگذارید: