الا شیخا تو و معمارتان دزد

 


الا شیخا تو و معمارتان دزد


رئیس و رهبر و سردارتان دزد 


نه تنها در سیاست دزد هستید


که حتی دلبر و دلدارتان دزد 


ازآن اینک سما گردیده ناامن


که افزون بر شما رادارتان دزد 


به جای نیکی گفتار و رفتار


هم آن جفت و هم این پندارتان دزد 


در آیینی که سرتاسر دروغ است


چه بدمست و چه بِه هشیارتان دزد 


چو شد دزدی اساس کارهاتان


طبیب حاذق و بیمارتان دزد 


بسی افزون ز واقع دزد هستید


که در اندازه و معیارتان دزد 


علاوه بر چپاول در عقاید


رموز دانش و اسرارتان دزد 


مشاور دزد و مفتی دزد و شه دزد


توریست تازی و زوّارتان دزد 


اگر عدل الهی باشد این ظلم


یقین دارم که هست دادارتان دزد 


به منبر کارتان دزدی افکار


دل و مغز و لب و منقارتان دزد 


به تاریخ سابقه بسیار دارید


شبانِ رند و یار غارتان دزد 


به هر نامی که گردیدید حاکم


چه کاخ و بیت و چه دربارتان دزد 


اساسا کار دین تحمیق و سرقت


که حتی شیخک بر دارتان دزد 


به کار اختلاس اید و چپاول


هم آن فعال و هم بیکارتان دزد 


زمانی که ز صدر تا ذیل دزدید


سراسر کاسب بازارتان دزد 


ز فقر سوزیم و آمارت به و نیک


یقین تدوینگر آمارتان دزد 


به یاد خائن شهر تمیشه


یگانه سرور و سالارتان دزد 


شنو ختم کلام دردنامه


که حتی رشته افکارتان دزد

لطفا به اشتراک بگذارید: