سیمای یک وطن به نگاهم نشسته است

با درود به همه آنها که دلی در گرو آزادی ایران دارند و آنها که برایش بپا خاسته اند.


سیمای یک وطن به نگاهم نشسته است


شعرم به دار شد ره تصویر بسته است


توی زباله بچه به دنبال چیست او


از خواهرش نپرس! زنی شورشیست او


ملت همیشه جای نفس آه می کشند


فریاد آب هست که از چاه میکشند


وقتی که کامها همه کانون تشنگی ست


وقتی سوالها همه ... «پس این چه زندگی»ست؟


سطل زباله منبع تامین نان شده


نخور، بمیر! پاسخ غارتگران شده


سیب گلوی تو شده کانون بغض و خشم


کانون اشک شور شده چشمه های چشم


یک شاه «بیت» هست که کانون غارت است


سیمای پشم آینه ای از وقاحت است


تصویر دیگری نکش از سرزمین من


من شورشی شدم تو بخوان از جبین من


تب کرده جان شهر و تبش در فزونی است


کانون شورشی هدفش سرنگونی است


م. شوق

لطفا به اشتراک بگذارید: