دانشجوی محروم در این صنعت نفتیم

دانشجوی محروم در این  صنعت نفتیم


با عشق و امید ما  پیِ این رشته برفتیم


تا کار کنیم در ره  این میهن و ملت


خدمت به وطن هست بسی به ز عبادت


لیکن همه جا ظلم و فساد است و تباهی


فقر است و فشار است و پلیدی و سیاهی


دانشجوی آزاده چو این ظلم ببیند


ننگ است اگر ساکت و خاموش بنشیند


ما نسل جوان آگه و مسئول و شجاعیم


در راه رهایی ز ستم پای به راهیم


ما عهد ببندیم همه  در راه عدالت


از پا ننشینیم که جز این نیست شرافت


در راه نجات وطن از یوغ اسارت


در رزم و تلاشیم همه با شوق و شهامت


.   .   .   .   .   .   .   .   .   .   .   .   .   .


 آن حاکم  و آن والی و آن صاحب عنوان


وابسته و همبسته چنان حلقهٔ دزدان


سکان عدالت چو به دزدان بسپردند


بردند و چاپیدند و دریدیند و بخوردند


گویند که ما عاشق و رهجوی خداییم


از جاه و مقام، ما همه بیزار و رهاییم


گفتند که نشانی ز  خداییم و فلانیم


 زاهد صفتانیم و چنینیم و چنانیم


.   .   .   .   .   .   .   .   .   .   .   .


هرکار که کردند فقط جور و جفا بو


«هر وعده که دادند به ما باد هوا بود»


هرنکته که گفتند ز سرِ رنگ و ریا بود


از بهر سیاه کردن این خلق خدا بود


بین مام وطن را که چه مظلوم و حزین است


رخسارهٔ او زین همه بیداد غمین است


سردی و سیاهی و ستم هست و همین است


آینده اگر ما ننشینیم  نه چنین است  .


لطفا به اشتراک بگذارید: