آیا مرا پاسخی هست ؟

ناصر خسرو را باید صدا زد. و از دست شعر و بعضی شاعران امروز پیشش گریست. من که این حال را دارم. شعر را یک عده وسیله ای کرده اند برای درآمد. آمیخته با تصاویر جذاب کالایی. برای جذب مشتری. و سرگرم کردن مردم.


یک عده هم شده اند مداح بیت فقیه خونخوار.


شعر واقعی کجاست؟ واقعا که ادبیات و هنر عجب مظلوم افتاده. این شعر را از سر درد نوشتم.  شاید دوستانی به یاری و کمک بیایند کمی سینه سپر کنیم جلوی شعر ولگرد مفتخور بعضیها و جلوی شعر مداح لفت ولیسگر دربار آخوند غارتگر.


آیا مرا پاسخی هست؟


این شعر را لطفا درج کنید:‌


وسط میگرن سر مردم


حرف از عشق و بی خیالی گفت


در خیال، با دوچرخه رفت تا سر ماه


بعد حرف از «چه شور و حالی...» گفت


مثل یک شعر غرقه در ایماژ


در فضا داد پشت هم ویراژ


بعد غر زدکه: «این چه وضعش شد؟»


بعد هم کرد پارک در گاراژ


این چه جور شعر، یا چه جور هنر است


شعر مظلوم ما چه دربه در است


می رود راه هیکل این شعر


مثل میخی فروشده در گوش


شاعر مدح گوی بیت فقیه


واژه ها را گذاشته به فروش


ادبیات مثل دیواری ست


پشت آبریزگاه شهرداری


می شود بافت هر چه را هر جور


می شود کرد هر غلطکاری


این چه جور شعر، یا چه جور هنر است


شعر مظلوم ما چه دربه در است


م. شوق


24 آبان 97


لطفا به اشتراک بگذارید: