در کوچه های خیابان

در کوچه‌های خیابان


(۱)


زیباترین کودکان


براین سنگفرش افتاده‌اند


در دردآلودترین لحظه‌های سترونی.


فریادشان را نمی‌شنوی؟


در کنار زنجیره‌ای از جاسوسان و پاسداران.


 (۲)


«خدا بزرگتر از باتون است»


دیوار نوشته‌ای که بعد از انقلاب هم


باید دوباره نوشتش.


  (۳)


خیابان اسراری دارد


مثل هر زن، مرد، و یا کودک.


کسی را دوست دارد


و کسی را نامحرم می‌داند.


من خیابانی بی رازم:


بیزار از عمامه


که پاسداران را دوست نمی‌دارم.


(۴)


می‌خندی،


می‌شکفی،


و در باران تازه می‌شوی


وقتی که ما در تو آواز می‌خوانیم.


 (۵)


وقتی تو را در آتش دیدم


فهمیدم


دختر همسایه چرا خودش را آتش زد.


افسوس که مادرم این را ندانست


و در اشتباه خود مرد.


 (۶)


ماه، نه فاخر و پر عشوه


از پشت برگها


و در آسمان،


که ماه، ماه ما، ماه خیابان،


کودکی است چهار ساله


نشسته در کارتنی


منتظر مادر گلفروش خود.


(۷)


در کوچه‌هایت، کوچه‌هایی


در روزهایت، روزهایی


و شبهایت


پر از شب است.


مثل من!


که تمام سینه‌ام فریاد است.


(۸)


تنی از مار


و دهانی پر از زهر داری


وقتی که در میدانهایت می‌آویزند


عکس قاتلان را


با عمامه‌های سیاه و سفید.


(۹)


ماه تو دیدنی است.


با آن چشم خونین


صبورتر از مادران عزادار؛


و پر جلوه تر از شهیدانی


که در گوشه‌های میدان افتاده‌اند.


(۱۰)


هرشب در بستر پاسداران


بی سیرت می‌شوی


و شگفتا!


صبح،


با حضور ما در تو


عذرایی!


ناسفته تر از گوهری نویافته.


کاظم مصطفوی


شروع


ﭘرﻭﺭﺩﮔاﺭﻣاﻥ ﻓرﻣﻮﺩ ‏


ﮐﻪ ﺯﻣیﻦ


ﻣیرﺍﺙ


 ﭘرﻫیﺰﮔاﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ؛


ﭘرﻫیﺰ ﮐرﺩیﻢ


 ﻭ ﻧیﮑﻮ ﮐاﺭﯼ


ﺍﻣا


ﮐﺴاﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﻠﺸﺘﯽ ﻫا


 ﻏﻠﺖ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ


ﻣیرﺍﺛﻤاﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗاﺭﺍﺝ ﺑرﺩﻧﺪ


ﻭ ﭼیﺰﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ


 ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪ


ﺟﺰ : ﺑاﺯﺩﺍﺷﺘﮕاﻩ ﻫا


«احمد مطر»


لطفا به اشتراک بگذارید: