خشم ، در چشم پر از خون شده ی....
خشم، در چشم پرازخونشدهٌ خواهر شیرم، قزوین
به شفق میماند.
کودکانش را در پیش دوچشمانش، پرپرکردند.
جگر پیرانشهر از داغ برادرهایش خون شده است.
و عموهای کهنسالم تربت و زابل ویزد،
پیرمردانی هستند پراز خشم و خروش
هرزمان برمیخیزند، سنگ نفرینی برمیدارند
و میاندازند سوی آن گرگصفتها
که به تن پوستِ چوپان،
دور بزغالهٌ بیشیروعلف،
دور پرچینک آن مرزعهٌ کوچکشان
دور آن سفرهٌ بینان و پنیر و خربزهشان میچرخند.
و دگر خواهرمن.......اصفهان زیبا که ز هرانگشتش
هنری میریخت
برقالی وبر پرده و بر کاشی گلدار شبستانم،
به کنیزی مجبورشدهست.
آن یکی دخترمن کرمان را
سر بازار فروش انسان
آنسوی شوری اشک عُمان
دست دلال چپاولگر پست
میفروشد به دلار!
نام من تهران است.
داییام! تبریزخان،
شیرمردی است دلیر
که برادرهایش را برجرثقیل
درخیابانها چرخاندند. دیر خشم است ولی، زیرِ زمین،
سرپُری دارد با لولهٌ طولانی و پرآتش و دود!
که ز سرداران ماندهست بجا.
عاقبت ، میدانم سرپُر تبریزخان
برنو تنگستانم
از خاک برون میآید. آی......
سفلهدزدان ریاکار کثیف!! آی دجّال چپاولگر پست!
آی بازار چپاولگر نفت!
آی بازار فروش انسان!
آی غارتگر چون کرگدن پوزه به خون!
دخترم مُرد زبس خون قی کرد!
و برادرهایم، مشهد و رشت و اراک....
همگی بردار شدند.
معنی حرف مرا میفهمید؟!
بشکند آن مچ دستان پلیدی که عیان
دست جلاد مرا میفشرَد!
عاقبت میشکنیمش ! آری!!
تومپندار که ایلام غیور
زیر خاک مزرعهمان دفن شدهست!
پسرانی دارم ! همچو ایلام دلاور چون شیر
خرم آباد سلحشور. قهرمانی بود ایلام!!
چشم دنیا را ازتحسین خیره ندیدید مگر؟
نام من تهران است. زیر خط لعنتی فقر ومرض
وستونهای نکبت این خانهٌ سرد
درحصارزندانواراین خانه
-چاردیواری بیکاری وبیماری وسرکوبی ودرد-
خانوادهٌ عصیانی ما منتظر است.
بازویی دارم سخت!
مشت کوبندهٌ ظالم کوبی
قدرت هرچه یل و گرد و دلیر
جمع آورده بخود. به صداهای مهیبی، هرشب
پتک میکوبد بر کاخ ستم، میشنوید؟
خانوادهٌ عصیانی ما منتظر است!!
به نجاتی که صدایش میآید از همه جا
به امیدی که درخشیده درین دیدهٌ ما.
خانوادهٌ عصیانی ما منتظر است!!
عاقبت کوچه پراز غلغلهٌ شورش ما خواهد شد.
م. شوق