« لبخند امید »

« لبخند امید »


"خجالت" دیشب آمد زار میزد


سرش را بر در و دیوار میزد


"سلامت" را گرفته حاکم شرع


چه شلاقی به آن بیمار میزد


"رذالت" جسته بر بام "وقاحت"


"عدالت" را در آنجا دار میزد


"فقاهت" با "جهالت" گشته همدست


خلایق را گره در کار میزد


"امانت" را "طمع" تسخیر کرده


طلا در کامیون ها بار میزد


"غرض" تنبک زنان اطوار میریخت


"خصومت" همره او تار میزد


"جنایت" یار گشته با "ولایت"


جماعت را به عشق یار میزد


"نیابت" را "امامت" گشته پیرو


چه لبخندی به آن خونخوار میزد


"ولایت" خون ملت را مکیده


دم از زالوی استکبار میزد


"شجاعت" این میان توی خیابان


پی جلب جوانان جار میزد


"رشادت" خورده باتوم از حکومت


هنوز اما دم از پیکار میزد


خودش را تیتر میکرد "استقامت"


سحرگه بر سر اخبار میزد


وطن حالش پریشان بود و تب داشت


ولی لبخند شیرینی به لب داشت ....


لطفا به اشتراک بگذارید: