مشت می کوبم بر در

مشت می‌کوبم بر در


پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها


من دچار خفقانم، خفقان


من به تنگ آمده ام از همه چیز


بگذارید هواری بزنم


های !


با شما هستم


این درها را باز کنید


من بدنبال فضا می‌گردم


لب بامی


سرکوهی


دل صحرائی


که در آنجا نفسی تازه کنم


می خواهم فریاد بلندی بکشم


که صدایم به شما هم برسد


من هوارم را سر خواهم داد


چاره درد من را، باید این داد کند


از شما خفته چند


چه کسی می‌آید


با من فریاد کند؟


مشت می‌کوبم بر در


پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها


من دچار خفقانم خفقان


من به تنگ آمده ام از همه چیز


بگذارید هواری بزنم


لطفا به اشتراک بگذارید: