عاشق

عاشق


«من عاشق شمایم!»


در من تمام شهرها همه یک شهرند


تمام دشت ها همه یک دشت


تمام ابرها


همه یک اشک....


وقتی که عاشق تمام کوچه های شمایم


در من تمام خانه ها، همه یک خانه


دیریست


من عضو عاشق تمام خانه های شمایم


تبعید را درست نمی فهمم


حسش نکرده ام


وقتی شبانه روز


با تمام شما میکنم گذر


از هر پیاده رو


از هر چهار راه


وقتی که با تمام شما گشنه می شوم


وقتی که با تمام شما گریه میکنم


از صحنه های دار


وقتی که با تمام شما


در جشنهای خصوصی تان، می رقصم


تبعید، تبعیدگشته ترین واژه ست


                                                 از ذهن من


پشتم پر است از علامت شلاق و خط خون


و دهانم


با حرکت لبان شما داد می زند


وقتی که راه می روید و همه ، فریاد می زنید


من حس نمی کنم که دورم از وطنم


مثل خدا که از رگ گردن، نزدیک تر به ماست


من پیش رویتان همیشه نشسته


همواره در حضور شمایم


حتی اگر که دور


در سوت و کور یک مزار


در خاک گور بخوابم


آنجا درست خاک شهر من است.


آنجا درست


زیر هوای شمایم.


زیرا فدای شمایم.


     ای مردمان میهن من!


م. شوق17دیماه97


لطفا به اشتراک بگذارید: