عزیزم دخترم


عزیزم، دخترم!





آنجا، شگفت‌انگیز دنیایی است:





دروغ و دشمنی فرمانروایی می‌کُند آنجا.





طلا: این کیمیای خونِ انسان‌ها





خدایی می‌کُند آنجا.





شگفت‌انگیز دنیایی که همچون قرن‌های دور





هنوز از ننگ آزار سیاهان دامن‌آلوده‌ست.





در آنجا حق و انسان حرف‌های پوچ و بیهوده‌ست.





در آنجا رهزنی، آدم‌کُشی، خون‌‌ریزی آزادست،





و دست‌و پای آزادی‌ست در زنجیر …





و هنگامی که یاران،





با سرود زندگی بر لب،





به‌سوی مرگ می‌رفتند،





امیدی آشنا می‌زد چو گُل در چشمشان لبخند.





به‌شوق زندگی آواز می‌خواندند.





و تا پایان به‌راه روشن خود باوفا ماندند.





عزیزم!





پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!





تو در من زنده‌ای، من در تو: ما هرگز نمی‌میریم.





من و تو با هزاران دگر،





این راه را دنبال می‌گیریم.





از آنِ ماست پیروزی.





از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.





عزیزم!





کار دنیا رو به آبادی‌ست.





و هر لاله که از خون شهیدان می‌دمد امروز،





نوید روز آزادی‌ست.


لطفا به اشتراک بگذارید: