تلنگر


تلنگر





معلم سر کلاس به یکی از شاگردان گفت:





درس چوپان_دروغگو را بخوان.





بچه زد زیر گریه و گفت:





نمی‌توانم آقا معلم!





معلم پرسید:





چرا؟





بچه پاسخ داد:





آقا! پدرم این صفحه را از کتابم پاره کرده.





معلم بر آشفت و جویا شد:





به چه دلیل؟





پسرک با لحنی لرزان گفت :





آقا معلم! پدرم چوپان است. از خواندن این درس سخت خشمگین شد و رو به من گفت:





من و پدرم و پدر بزرگم و بسیاری دیگر چوپان بودیم و هیچ‌یک دروغگو نبوده‌ایم.





اما یک نفر در دِه ما پیدا شد و گفت:





به من رای بدهید





تا برای شما مدرسه بسازم،





خانه بهداشت درست کنم ،





به روستا جاده کشی کنم،





برای فرزندانتان شغل ایجاد کنم و...





ما هم باور کردیم و به او رای دادیم و





آقا شد نماینده مجلس





و به هیچ‌یک از حرف‌هایش هم عمل نکرد





و الان حتی جواب سلاممان را هم نمی‌دهد.





.





به معلم‌ت بگو این صفحه را پاره کردم تا





به جای چوپان دروغگو درس جدید:





«نماینده دروغگو»? را تدریس کند


لطفا به اشتراک بگذارید: