امیدم شعله ور مانده ،من اینجا رستمی دارم


امیدم شعله ور مانده،من اینجا رستمی دارم





جمشید پیمان





???✍️???✍️???✍️???✍️???✍️???✍️???✍️???❣️???✍️





لگدکوبِ شغالان شد، بهار تازه روی من





تبرآجین به ناحق شد،نهالِ نازکِ بهمن





نبودی باغبان و من،سپردم نوگلِ خود را





به دستانِ ستمکارت،زدی تیغش به جان و تن





گشودم در به روی تو،تو را در خانه جا دادم





ندانستم که هیچی تو، به "هیچ" تو بها دادم





تباه از تو بهارم شد،پر از خون لاله زارم شد





چه بد کردم به حال خود، عجب تیغی تو را دادم





بد ائینی و بدکاری،عجب کینی به جان داری





نیابد کس در اندامت،بجز زشتی،جز ادباری





جهان را تیره می خواهی،نه مهتابی،نه خورشیدی





تو شاهِ ظلمت آبادی،به تاریکی سزاواری





زمین خونین،زمان خونین،دل پیر و جوان خونین





خموشی سایه گسترده،عیان خونین،نهان خونین





چرا در باغ شعر من ،نمی روید گُل خنده ؟





بهارم غرق در خون شد، تن سردِ خزان خونین





ولی ای دیو پتیاره،اگر در دل غمی دارم





امیدم شعله ور مانده،من اینجا رستمی دارم





تو ضحّاکی و بدکاری، پلشتی را فزون تر کن





نمی ترسم ز کردارت،ز کاوه پرچمی دارم


لطفا به اشتراک بگذارید: