دزدی جوانمردانه


#دزدی_جوانمردانه





?





اسب سواری،مرد افلیجی را سرِ راه





خود دید که از او کمک میخواست.





مردِ سوار دلش به حال او سوخت،





از اسب پیاده شد؛





او را از جا بلند کرد و بر روی





اسب گذاشت تا او را به مقصد





برساند!





مرد افلیج که اکنون خود را سوار





بر اسب میدید،دهنهٔ اسب را





کشید و گفت:





اسب را بردم؛





و با اسب گریخت!





پیش از آنکه دور شود،





صاحبِ اسب داد زد





 "تو تنها اسب را نبردی،





جوانمردی را هم بردی!





اسب مال تو؛اما گوش کن ببین





چه میگویم."





مرد افلیج اسب را نگه داشت،





مرد سوار گفت:





"هرگز به هیچ کس نگو چگونه





اسب را به دست آوردی!"





می ترسم که دیگر"هیچ سواری"





به پیاده ای رحم نکند!





٭٭حکایت،حکایت روزگار ماست!





به قدرتمندان و ثروت اندوزان و





کاخ نشینان بگویید:





شما که با جلب اعتماد مستمندان





و بیچارگان و ستمدیدگان،





اسب قدرت بدستتان افتاده!





...شماها،





نه فقط "اسب"،





که "ایمان"،





"اعتماد"،





"اعتقاد"،





و نان سفره مان را بردید...!





...فقط به کسی نگویید چگونه





سوار اسب قدرت شدید!





افسوس که دیگر،





نه بر اعتمادها، اعتقادیست





و نه بر اعتقادها، اعتمادی...!!٭٭





پایان


لطفا به اشتراک بگذارید: