ساقی به جام عدل بده باده تا گدا


ساقی به جام عدل بده باده تا گدا





 غیرت نیاورد که جهان پربلاکند





?... امّا انصاف باید داد که آریامهر خیلی از قورباغه های باغش باهوشتر بود. او تنها یکی دو ماه وقت گذاشت تا "صدای انقلاب" را بشنود، قورباغه ها، پس از هفتاد و اندی سال تازه ادّعا می کنند که گویا پیام انقلاب مشروطیت را شنیده اند و حالا که دستشان از همه جا کوتاه شده، از زور پیسی، ایمان آورده اند که "شاه باید سلطنت کند نه حکومت". عین خوآن کارلوس در اسپانیا! امر حکومت با کیست؟ هیچ معلوم نیست. حواله اش به انتخابات آزاد!





 کدام رَوَند فکری یا تجربه عملی، قورباغه جماعت را به حاکمیّت آرای عمومی معتقدکرده؟ این هم معلوم نیست.





? حرفشان را که می خوانی می بینی هنوز که هنوز است قیام سلطنت برانداز مردم را "فتنه خمینی" می گویند. به کردار سیاسی گذشته شان که نگاه می کنی می بینی جز سالها تجربه خدمتگزاری حکومت استبدادی و وابسته چیزی در کوله بار ندارند. اگر سرشان را بالا می گرفتند و با صراحت می گفتند: ما دست راستی های ایران به عنوان نماینده سرمایه داری باید خودمان حکومت کنیم، این بنده با همه مخالفت اصولی با فکرشان، به احترام شهامت و صراحت بیانشان سرفرود می آوردم. امّا لومپن بورژوازی ذلیل ما این شهامت را هم ندارد. می ترسند بگویند ما دست راستی هستیم، می گویند "میانه رو" هستیم. شاید به یک معنی، در قیاس با خمینی، "میانه رو"تر هم بوده اند، نه در حدّ این که اصلاً آدم نمی خوردند، می خوردند منتها "متمدّنانه"، دانه دانه با کارد و چنگال. این یکی مثل کینگ کنگ آدمها را بیست تا بیست تا، پنجاه تا پنجاه تا گاز می زند و لت و پار می کند. میانه روی آنها برای رژیمشان لازم بود، و الّا به موقعش ـ مثل ۱۵ خرداد ـ پرخوری هم می کردند.





? اگر به فرض محال، کینگ کنگ هم همانقدر تثبیت بشود، خواه ناخواه "متمدن"تر و "میانه رو"تر خواهدشد. و اگر به فرض محال تر، دست راستی های گردن کج و مظلوم امروزی، فردا سرکار بیایند، معلوم نیست از کینگ کنگ کم اشتهاتر باشند. دست کم همان آش خواهد بود و همان کاسه؛ همان حزب الله رستاخیز، همان "انتخابات آزاد" اسپانیایی منتها به شیوه فرانکو؛ همان آیینهای ستایش و نیایش زورکی؛ همان استقبالها و بدرقه های اجباری و...





 امروز که می بینی "میانه رو" شده اند؛ "جبهه یی" می اندیشند! و برای جمع آوری آدم، عقب "مخرج مشترکِ" گل و گشاد می گردند از زور پیسی است، و گرنه به واژگان سیاسی شان نگاه کن و ببین که با آنچه در تحلیلها و تفسیرهای ساواک می آمد مو نمی زند. هنوز ـ انگار که در حکومتند، و دقیقاً همزبان با دار و دسته کینگ کنگ ـ به مبارزه مسلّحانه می گویند "تروریسم"؛ به جنبش خودمختاری طلب کُرد می گویند "تجزیه طلبان"؛ هنوز با همه "سعه صدر" و "آزاداندیشی"، واژه های "چپ" و "کمونیست" را به عنوان فحش مصرف می کنند و آن را مترادف همزاد خودشان ـ حزب توده ـ می دانند. امّا هیچگاه نمی گویند که پایه گذار تروریسم و ارعاب به عنوان شیوه حکومتی، رژیم شاهنشاهیِ خودشان بود و آن را همراه با سنّت منحوس جاسوسی ـ جلّادی ـ غارتگری دست نخورده به آخوندها تحویل داد؛ هیچگاه نمی گویند که فکر تجزیه طلبی، حاصل مستقیم فشارها و سرکوب وحشیانه رژیم شاهنشاهی بود که حتّی خواندن و نوشتن به زبان مادری را برای کُردها و آذری ها (بقیه که جای خود دارند) منع کرده بود...





? این "مشروطه خواهانِ" دیررسیده که با تخفیف کلّی به مشتریان اهل، حاضرند "جمهوریخواهانِ" سر به راه را هم در میان خود بپذیرند (تا آنجا که "شاه جوان"شان رسماً اعلام کرده است که عنداللزوم حاضر است جمهوریخواه شود) تا به حال چه می کردند؟ ساکت و آرام منتظر نوبتشان بودند! ضمن آن که یک چشمشان در جستجوی لیاخوفی، تیمساری، چیزی بود که مجلس فرضی آینده را به توپ ببندد، چشم دیگرشان را به دهان کینگ کنگ دوخته بودند که کی از خوردن جنبش مقاومت مسلّحانه فارغ خواهدشد. چون می دانند که اگر اسلافشان توانستند تحت لِوای مشروطه طلبی، انقلابیون صدر مشروطیت را خلع سلاح کنند، خودشان هرگز از پس انقلابیون امروزی برنخواهندآمد. از این رو، تا کنون با لذّت تمام تماشاچی صحنه قصّابی بودند. اگر گهگاه از کشتار "جوانان وطن" ناله خفیفی هم سردادند، برای آن نبود که به قصّاب اعتراض کنند، برای آن بود که مقاومت مسلّحانه را تخطئه کنند و روح یأس و انفعال و تسلیم را دامن بزنند.





پایان


لطفا به اشتراک بگذارید: