از زبان معلمان و آموزگاران :
….و خالي جيب ما هر سال كردند
ز ما خوردند و عشق و حال كردند!!
چه شركت ها بنا از پول ما شد
بپا صد شعبه از “سرمايه” ها شد
ز مال ما به یاران وام دادند
به زوج دوم خود كام دادند!!!
از آن سو ، حال ما شد مفتضح تر
زرنگي شد سلوكي مصطلح تر
لباس و كفش قسطي سهم ما شد!!
سفر، تفريح قسطي سهم ما شد !!
معلم ، زير خطّ فقر بُردند
و گنج ” صندوق سرمايه” خوردند !!
چو ما گفتيم حال ما بدانيد
ندا آمد : ” شما پيغمبرانيد !! “
به هر سالي ، به هر ارديبهشتي
به ما گفتند از اهل بهشتي!!
تو شغل انبياء داري ، به والله !!
چراغ اولياء داري ، به والله !!
ولی بر ما نمانده جان تدريس
که شد مزد معلم ديده ی خيس
روان آشفته از این روزگاریم
همه یک “هاشم” و یک “خواستاریم”
پایان