?آیا شما هم میترسید!!!؟؟؟
آه که من چقدر میترسم!!!
از آن امام جمعه ای که شاسی بلند سوار می شود و ابتدای خطبه اش می گوید اوصیکم به تقوالله
من از پینه بر پیشانی دارها میترسم! آنانی که انگار درمهرهایشان نارنجک بوده! و همواره درصف اول مستکبر ستیزی بودند و چفیه هایشان را پر از سه هزار میلیارد می کنند وبه “وه گاس “می روند،
من از آن طلبه هایی که درحجره های تنگ و طلایی دود تبلت را میخورند…
و قراره لباس پیامبر را بپوشند، و به جای ترویج رأفت اسلامی. تهدید و اعتراف به ترور قویتر از من را میکند میترسم!!!
آیا او به من ضعیف رحم خواهد کرد؟?
من از مداحان کلت به کمر در روزهای عرفه و عید قربان، کع بجای شعایر اسلامی، مدح قاتل و ذم مقتول می کنند می ترسم…
من از نماینده های بی آبرو که آبروی وکیل و وزیر را به راحتی میبرند میترسم؛
آیا او به من عوام زاده رحم خواهد کرد؟?
من از آن فرمانده ای که سربازانش برنگشتند و خود عافیتمند برگشت و عزیز شد میترسم؛
آیا او مرا هم به مسلخ خواهد برد؟?
من از آن بانک اسلامی با اسامی مقدس میترسم، و ترسم زمانی بیشتر میشود که در تلویزیون تبلیغش بیشتر می شود، بی گمان نقشه ای برای جیب من می کشند!!!
من از همه ی رئیسان جمهور میترسم، چه آنانکه کاغذ پاره میکردند.چه آنانکه لبخند تمسخر میزدند، و چه آنانکه میگفتند مشکلی نداریم علی برکت الله…
من از سفره ی انقلاب که مال سهامی خاص است میترسم، چرا که اگر آن سفره تمام شود، اعضای خاص برسفره ی من چمباتمه خواهد زد…
من از خیرین و نیکو کاران هم میترسم، به اسم اشتغالزایی مزرعه ی ماری جوانا علم میکنند،
نمی دانم ازبخت شاد خود هم نیز بایست بترسم یانه چراکه میگویند در اراک مزارع خشخاش هم رویت شده…
من از تعلیم و تعلم کودکانم میترسم، چراکه ذهنم همواره درگیر رنگ نامتجانس طوسی است؛
و رنگ زرد هم که افسردگی می آورد
و دور باد رنگ ها و دو رنگی های فراوان دیگر…
من هم از ترامپ میترسم!!! هم از آقاهامون با اون آقازاده هایشان وایضاً از تاجرانمان…
چراکه وقتی ترامپ تحریم میکند اینان نیز احتکار و گرانی میکنند انگاری ملت و من در محاصره ی گاز انبری گیر کرده ایم?
من از لبنیاتی ها و دامدارانمان میترسم، چراکه به هر بهانه ای گران و کم فروشی میکنند تا من پوکی استخوان بگیرم و آنها به بهانه ی مازاد تولید ، تو شکم اعراب نجد وحجازی بریزند…
من از هر لحظه ی صرافان قارون صفت میترسم، آنانکه هر لحظه سکه ها را افزون نجومی میکنند، و من هر لحظه درفکر همسرم هستم که مبادا مهریه اش را اجرا کند و من در سلول جان دهم،
#من از مهریه هم میترسم?
من از قصاب محله و کبابی سرکوچه هم میترسم، نمی دانم از اتحاد آنها چه کبابی را نزد فرزندانم ببرم…
من از پزشکان سهامدار بیمارستان ها و مراکز درمانی میترسم، آنان من بیمار را گاو نه من شیرده می پندارند…
من از ناصرخسرو و مولوی هم میترسم، چراکه بجای فال فروشی داروی فاسد و شیرخشک تاریخ گذشته میفروشند…
من از کلانتری و دزد تواما به همراه قاضی میترسم، اینها برایم چون مثلث برمودا مهلک هستند…
من از همه چیزو همه کس این ایران عزیز میترسم……….#خود ایران هم ازمن ترسوتر است!!!
آنقدر تعداد ترس هایمان بالا رفته که همه از هم میترسیم?
و ترس برادر، #مرگ است، آنهم درمقابل ملایان وشیادان؛
و از آنجائیکه ما فرزندان کوروش و کاوه آهنگر ورستم دستان،آرش کمانگیر و…هستیم؛