روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد ....


روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!!





درجهان سه چیز است که صدا ندارد :





مرگ فقیر،  ظلم غنی،  چوب خدا





پایان


لطفا به اشتراک بگذارید: