تاریخ را نمی شود...


تاریخ را نمی شود با یک انگشت ورق زد






هر کتابی را میتوان به راحتی با یک انگشت ورق زد. اما برگهای تاریخ سنگین‌ترین برگها و کتاب تاریخ سنگین‌ترین کتابها هستند.
برای ورق زدن هر صفحة تاریخ باید میلیونها تن جمع شوند. همانطور که صخره‌های بزرگ یا کوهها را می خواهند تکان بدهند بطور واقعی باید میلیونها تن جمع شوند. آنهم برای یک برگ تاریخ. دست به دست و بازو به بازو. و تمام نیرویشان را جمع کنند تا یک برگ را بلند کنند و از این رو به آن بگردانند.
شاید برای بلند کردن یک صخره یا سد یا ستیغ کوه بشود فراخوانی داد که مردم جمع بشوند. اما برای کتاب تاریخ نمی شود چنین جمعیتی گرد آورد. بنابراین این کار علاوه بر سنگینی برگ تاریخ، مشکل هم هست. پس چکار باید کرد؟
از اینجا مشکلات شروع می شود… خودتان می‌توانید حدس بزنید. در ابتدا تنها چند تن یا یک گروه یا چند گروه کوچک شروع میکنند…. در میان ناباوریها… از زندانها و شکنجه ها و تهمتها و دروغها و تنهاییها و انزواها و ناداریها…می گذرند… بعد کم کم… که شناخته شوند… تازه باید جنگشان را شروع کنند…. داستان داستان شناخته شده ایست. به همین سی و هشت سال نگاه کنید… این مردم چند بار برای حقشان قیام کردند… چند شهر قیام کرد..کردستان چندبار به خون کشیده شد؟…. مشهد… اراک… شیراز… عجب شیر…. اسلامشهر… قزوین… تهران 18 تیر78…. تهران قیامهای 88 و 89 … فرزندان ایران چه ماجراهایی داشتند… دو سال و نیم افشاگری سیاسی. تظاهرات سی خرداد… اعدامهای سال 60…. پنج مهر…. حماسه ها و ایستادگیها و شهادتهای 19 بهمن60 و 12 اردیبهشت 61 و ده مرداد61 و و و و عملیاتهای سال 66 . آفتاب، چلچراغ، فروغ… مروارید…پانزده سال بمباران و موشکباران و محاصره و حمله و هجوم در اشرف و لیبرتی … و توطئه ی هفده ژوئن در فرانسه و نامگذاری تروریستی درسطح جهانی.
در این واژه ها که خلاصه و فشرده ی بسیار ناقص سالها رنج و مبارزة یک ملت و فرزندانش است چقدر خون نهفته است. چقدر درد نهفته است. چقدر تلاش نهفته است. یک مقدار لطفا تلاش کنید تمام این تلاشها را با هم جمع کنید. رنج جنگ ضدمیهنی را که ملت ایران بارش را کشید و مقاومت ایران هم برای توقفش تلاش کرد و فحش خورد و خون داد را هم اضافه کنید….
بعد بیایید برسید به خیانتها و خنجرها… در 88…. ملت در آستانة پیروزی بود… جهان هم می دید… اما به این مردم خیانت شد… در اشرف به قهرمانان مجاهد حمله شد. چشمها بسته شد… بعد چشمها به موشکها و تیرخلاصها به افراد دست بسته بسته شد.. روها برگردانده شد..
و رنج این ملت ادامه یافت… و در تمام این مدت خون و شیرة جان این ملت را مکیدند. دوشیدند…. کلیه فروشیها را به یاد بیاوریم…. همه اینها جزو همان رنج برگرداندن همان صفحه است… چه فرزندها سر راه گذاشته شد… چه چشمها که فروخته شد… چه جانها که از طبقات ساختمانها خود را پرتاب کردند. چه جانها که خود را سوختند… چه نداها سر چهارراههای جهان خود را سوختند و چه نداها وسط خیابانهای تهران به خون غلطیدند… همة اینها جزو همان رنج برگرداندن یک صفحه است…
در کوچه کوچة جهان چه فریادها که در بادهای جهان پرواز داده شد. برای جمع کردن کمک. برای جمع کردن کمک معنوی. برای بیدار کردن وجدانها… چه عمرها که گذشت… چه موها که سفید شد… در اعتصاب غذاها چه جانها که کاست… چه جانها که در 450 فقره ترور، به خون تپید… در خیابان. گلوله بر سر. در خانه چاقو بر گلو… اتوموبیل… در هتل….
وااااای که چقدر سخت بود برگرداندن یک صفحه از تاریخ. البته هنوز تماما برنگشته. اما در حال برگشتن است. ولی میتوان صحبتش را کرد. که برگرداندن یک صفحه از تاریخ برگرداندن چیست؟ از نظر نگارنده برگشتن یک صفحه در ذهن و تفکر یک ملت است. برگ تاریخ، برگ آگاهی است. و بهایش را پیشتاز انقلابی می دهد. به همین علت میتوان گفت آگاهی آن چیزی نیست که در صفحات کتاب بتوان خواندش. آگاهی با خون و رنج در پرده های جان یک ملت می نشیند. از این رو آن که برای تغییر جامعه خون و رنجی تقدیم تاریخ نمی کند نیروی حقیقی تغییر دهنده نیست. هر کس که ادعا می کند باید دید چه قدر هزینه پرداخته است. هزینه مساوی است با فدا. بها. قیمت. یعنی همان تلاش برای برگرداندن صفحة تاریخ. این تنها سنجة شناخت هر نیرو و فرد و گروه و جریان است.


لطفا به اشتراک بگذارید: